چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توسل به اهل بیت» ثبت شده است

115ـ پیشرفته ترین روش موفقیت

 

همین که دانش­آموزی یا دانش­جویی و یا مدیری به طور جدی به فکر موفقیت می­افتد و نسبت به روش­ها و شگردهای پیشرفته­ی موفقیت کنجکاو می­شود، معمولا سر از کتابهای معروف و پرتیراژ غربی در می­آورد؛ کتاب­هایی چون «قورباغه­ات را قورت بده»، «چه کسی پنیرم را جا به جا کرد»، «لطفا گوسفند نباشید» و مجموعه کتاب­های «راز» و ده­ها کتاب آن­ورِ آبیِ دیگر که بسیاری­شان این ور آب آمده­اند و برخی هنوز ترجمه نشده و آن ور آب مانده­اند که عن قریب از راه خواهند رسید. خدا را چه دیدی شاید همین روزها کتاب دیگری به نام «گور خر را هورت بکش» یا «لنگ کفشم را کی قاپید» هم به بازار بیاید و به سرعت پرتیراژ شود.

وقتی در کتاب­فروشی­ها قدم می­زنی احساس می­کنی فقط غربی­ها آدرس موفقیت را بلدند، از بس که هر چه کتاب روش موفقیت است، کار آنهاست. حتی بسیاری از کتاب­ها و سی­دی­های ایرانی در این باره هم معمولا گزارش و رونویسی همان بحث­ها و روش­های آنهاست.

البته شکی در این نیست که این روش­ها و شگردها خالی از لطف نیست و نکات مفید و درست هم کم ندارد. ولی وقتی آدم می­شنود که رشد علمی ایران 13 برابر متوسط رشد علمی دنیاست، قاعدتا باید افق دید و سطح توقعش نسبت به روش­ها و شگردهای کسب موفقیت و به ویژه موفقیت علمی بالاتر رود و دیگر نباید حنای روش­های آن­ورِ آبی چندان رنگی نزد او داشته باشد.

جهان غرب از سیصد چهارصد سال پیش و حتی بیشتر،  موتور نهضت علمی خود را روشن کرد و از آن روز تا کنون با روش­های مشروع و نامشروع به تولید علم پرداخت و چشم جهانی را از اختراعات و اکتشافاتش خیره ساخت. اما در مقابل، جمهوری اسلامی ما تازه سی سال است که به طور جدی به نهضت علمی پرداخته است، ولی در همین زمان بسیار اندک که همراه با جنگ و محاصره و هزار و یک توطئه و دشمنی بوده است، به جایی رسیده است که در بعضی از دانش­ها و فن­آوری­ها تنه به تنه­ی غرب می­زند و هر از گاهی با دستیابی به یک فن­آوری نادر و کم­یاب، انحصار غربی­ها را می­شکند و کنفشان می­کند حسابی.

این یعنی این که بعضی از دانشجویان و دانشمندان ما با روش­ها و شگردهایی کار علمی می­کنند که روح متفکرین غربی از این روشها خبردار نیست. و باز یعنی این که روش­های غربی موفقیت و کامیابی هر چه که آن ور آب رونق و بر و رویی داشته باشند، این ور آب بنجل و رنگ و رو رفته­اند، هر چند که خیلی­ها نمی­دانند. تواضع و فروتنی هم حدی دارد! وقتی دانشمندان و پژوهشگران ما با وجود محاصره و جنگ و امکانات کم و هزار جور مشکل دیگر، میانگین سرعت رشد علمی جهان را له می­کنند و چنان پشت سر می­گذارندش که به گرد پا­یشان نرسد، دیگر چه معنی دارد که خیال کنیم این روش­های قورباغه­ای و پنیریِ وارداتی آخر دنیای روشهاست و همین­ها را باید یاد گرفت و به کار برد؟!

یکی از مهم­ترین اسرار موفقیت پیشرفته و بی­نظیر ما این است که در آزمایشگاه­ها و پژوهش­گاه­ها و دانشگاه­ها و کتاب­خانه­ها و کارخانه­های این کشور کسانی پیدا می­شوند که به عشق امام زمان و رهبرشان درس می­خوانند و پژوهش می­کنند و اختراعاتی ثبت می­کنند؛ نه به عشق هیچ چیز دیگری.

این موفقیت­های بی­نظیر حتما به این خاطر است که برخی از روش­ها و شگردهای مخترعین ما هیچ جای دیگر دنیا هنوز کشف نشده است. هیچ دانشمندی را نمی­توان پیدا کرد که برای حل مشکل پروژه­اش به اهل بیت (علیهم السلام)  توسل کند یا از شهدا کمک بگیرد. اما ما در کشور امثال شهید تهرانی مقدم را داریم که در کنار پژوهش و کار علمی، توسل به اهل بیت (علیهم السلام) می­کرد و به صورت اعجاب­آوری به موفقیت دست می­یافت.

ما در این سرزمین دانشمندانی داریم که باور کرده­اند این حدیث پیامبر را که فرمود: «أنا مدینة العلم وعلی بابها فمن أراد المدینة والحکمة فلیأتها من بابها»، و از همین روست که بدون نام و یاد امیر المؤمنین (علیه السلام) به کار علمی نمی­پردازند.

ما در کشور کسانی داریم که به عشق نشاندن گل لبخندی بر لبان امام زمان(عج) و نائبشان اختراع می­کنند و به تولید مشغولند، و ما تازه داریم می­فهمیم که گویا اثر انگیزه­های مقدس داشتن فقط این نیست که ثواب داشته باشد و بس، بلکه گویا در خلاقیت و ابتکار و تیزهوشی و کار علمی انسان هم مؤثر است. تجربه که فعلا همین را ثابت کرده است. 


بازنشر شده در: 598، ندای قلم.

34ـ روضه ی دخترم را بخوان

مرحوم میرزا علی محدث­زاده فرزند دانشمند عالی مقام حاج شیخ عباس قمی (قدس سره) یکی از خطیبان و وعاظ معروف تهران بود. او این گونه تعریف می­کند که:

یک سال دچار بیماری حنجره و گرفتگی صدا شدم و دیگر نمی­توانستم به منبر روم و سخنرانی کنم. خوب؛ به فکر معالجه افتادم و به پزشک متخصصی مراجعه کردم. پزشک که مرا معاینه کرد، معلوم شد که تعدادی از تارهای صوتی از کار افتاده­اند و درمان این بیماری، بسیار سخت است؛ تازه اگر بشود.

آن پزشک نسخه­ای برایم پیچاند و به من دستور استراحت داد؛ استراحتی که از کوه کندن سخت­تر بود، چون در این استراحت جدای از این که اصلا نباید منبر روم، با زن و فرزندم هم نباید صحبت کنم و هر چه بخواهم بگویم، باید بنویسم... تا شاید فرجی شود و این پرهیز سخت و خوردن منظم دارو، فایده­ای کند و ما را نجات دهد.

با هر سختی و مشقتی که بود، با این مقررات جدید، کنار آمدم و صبر کردم و هیچی نگفتم، اما یواش یواش این بیماری بد جور داشت کلافه­ام می­کرد و امانم را برید. در چنین موقعیتهایی معمولا انسانها به اضطرار و التماس می­افتند و یادشان می­آید که قدرت بالاتری هم هست. این جاست که انسان از هر راه و چاره­ی بشری ناامید می­شود و به یاد اهل بیت (علیهم السلام) می­افتد.

من نیز دست توسل به سوی امام حسین (علیه السلام) دراز کردم. روزی پس از خواندن نماز ظهر و عصر، حالت توسلی فراهم شد؛ به شدت گریستم و به آقا عرض کردم: ای پسر پیامر خدا! دیگر نمی­توانم بر این بیماری صبر کنم. از این گذشته من منبری­ام و مردم از من انتظار دارند که برای آنها به منبر روم. من از ابتدای عمرم تا کنون به منبر رفته­ام و از خادمین و غلامان شمایم. حالا چه شد که به خاطر این بیماری باید از این پست حساس برکنار شوم؟ آقا ماه مبارک رمضان نزدیک است، دعوت­ها را چه کنم؟ آقا عنایتی بفرمایید...

بعد از این توسل، مطابق معمول کم کم خوابیدم. در عالم خواب، خودم را در اتاق بزرگی دیدم که قسمتی از آن روشن و قسمتی دیگر تاریک بود.

دیدم که امام حسین (علیه السلام) در قسمت روشن اتاق نشسته­اند. خیلی خوشحال شدم و هر چه در بیداری به ایشان عرض کرده بودم دوباره گفتم، و اصرار داشتم که ماه رمضان نزدیک است و از سوی مساجد بسیاری دعوت شدم، اما الآن با این حنجره چطور سخنرانی کنم، دکتر هم مرا از صحبت کردن با زن و فرزندانم هم منع کرده است...

این حرف­ها را با گریه و تضرع و زاری به امام عرض کردم. امام حسین (علیه السلام) به من اشاره کردند و فرمودند: به آن آقایی که دم در نشسته، بگو چند جمله از مصیبت دخترم را بخواند و شما گریه کنید، إن شاء الله خوب خواهید شد.

من به در اتاق نگاه کردم، دیدم شوهر خواهرم آقای حاج مصطفی طباطبایی قمی که یکی از دانشمندان و خطیبان و از ائمه جماعت تهران می­باشد، نشسته است.

من فرمایش حضرت امام حسین (علیه السلام) را به عرض او رساندم. او اول خواست از خواندن مصیبت خودداری کند که امام حسین (علیه السلام) به او فرمودند: روضه­ی دخترم را بخوان.

او مشغول ذکر مصیبت حضرت رقیه شد، و من گریه کردم و اشک ریختم، اما متأسفانه بچه­هایم مرا از خواب بیدار کردند و من ناراحت شدم که چرا از آن مجلس پر از فیض و معنویت محروم ماندم.

همان روز یا روز بعد از آن، به همان پزشک متخصص مراجعه کردم. خوشبحتانه بعد از معاینه مشخص گردید که اثری از آن بیماری نیست.

آن پزشک متخصص شگفت زده شد، و با تعجب رسید: چه خوردی که این قدر زود نتیجه داد؟

من توسل و خوابم را به او شرح دادم. دکتر در حالی که خودکارش در دستش بود و ایستاده بود، به سخنان من گوش داد. بعد از شرح ماجرا، قلم از دستش افتاد و با یک حالت معنوی که در اثر شنیدن نام مولی امام حسین (علیه السلام) به او دست داده بود، پشت میز طبابت نشست. اشک بر رخسارش جاری گشت. او مقداری گریه کرد، سپس گفت: آقا این ناراحتی شما علاجی جز توسل و عنایت و امداد غیبی نداشت.

به نقل از عباس عزیزی، 200 داستان از مصایب و کرامات حضرت رقیه (علیها السلام)، از کتاب کرامات الحسینیة، ج2، ص88؛ توسلات و راه امیدواران، ص173.