چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

226ـ ایده‌ی مستند خدایا به امید تو

اگر #مستند_ساز بودم دوست داشتم بروم سراغ کاسب‌های یک محل، آن وقت با همه #گفتگو می‌کردم و یک درخواست می‌کردم؛ این که مغازه‌شان را نیم ساعت ببندند و نمازشان را بروند در #مسجد بخوانند. اگر در طول این ماه، روزی‌شان کم‌تر شد، بی‌خیال بشوند و دیگر به مسجد نروند، اما اگر روزی‌شان بیشتر شد، نتیجه‌ی #آزمایش را اعلام کنند و به همین سبک زندگی ادامه بدهند.

هر مغازه‌‌داری که با پیشنهاد موافق بود، پوستری نوشته‌ای چیزی روی مغازه‌اش بچسباند که «این #مغازه به مدت یک ماه به صورت #آزمایشی هنگام #نماز نیم ساعت #تعطیل است» بعد از یک ماه حساب‌کتاب کند؛ اگر #رزق و روزی‌اش کم نشده بود همین #سبک_زندگی را ادامه دهد و مثلا بنویسد: «با توجه به نتیجه‌ی آزمایش، این مغازه دیگر همیشه هنگام نماز نیم ساعت تعطیل است».

آن وقت در طول این یک ماه، منِ مستندساز مغازه‌دارها، مشتری‌ها، اهالی مسجد و محل را رصد می‌کنم و دائما با آنها #مصاحبه می‌کنم و #فیلم می‌گیرم. نتیجه هر چه باشد جالب خواهد بود. در این یک ماه، لابد داستان‌ها و ماجراهایی برای بعضی‌ها اتفاق خواهد افتاد که شنیدنی خواهد بود. اصلا #تصویر یک راسته خیابان تعطیل به وقت نماز و تعجب یا خوش‌آمدن اهل محل هم دیدنی است. واکنش مشتری‌ها به نوشته‌های خاص و بی‌سابقه‌ی مغازه‌ها هم جالب است.

وقتی چنین طرحی را همه‌ی کاسب‌های محل باهم اجرا کنند، دیگر کسی خجالت نمی‌کشد یا مخالفت نمی‌کند. حتی می‌شود بار اول همه را با هم به یک سفره‌ی شام در مسجد دعوت کرد، و آنجا این طرح را با آنها در میان گذاشت.

225ـ ایده‌ی مسابقه‌ی مسجد ما

مسابقه‌ی «خانه‌ی ما» را که یادتان هست؟! کاش عزیزی چنین مسابقه‌ی مستند جذابی را مثلا به نام «مسجد ما» بین فعالان فرهنگی چهارتا مسجدِ نسبتا شبیه به هم بسازد. اگر خوب از آب درآورد، قول می‌دهم از آن تیرهایی می‌شود که چندین هدف را می‌توان با آن زد. 

چالش‌هایی که می‌توان برای بچه‌های فعال مسجد تعریف کرد چه می‌تواند باشد؟ مثلا ظرف یک ماه تعداد نمازگزاران مسجدتان را بیشتر کنید، این هفته باید حتما چند نفر از بچه‌های به ظاهر بی‌بند و بار را اهل مسجد کنید، این هفته یک برنامه‌ای در مسجد بگیرید که تا حالا نگرفته‌اید، باید ظرف دو هفته مراسمی باشکوه برگزار کنید بودجه‌اش را هم باید خودتان جور کنید، یک روز نمازگاران مسجد را با یک کار خوب و تمیز و قشنگ شگفت‌زده کنید، مراسمی بگیرید و در آن پذیرایی متفاوتی بدهید، هفته‌ای یک بار روی تابلوی اعلانات مسجد یک جمله‌ی تأمل‌برانگیز و چالشی بنویسید، از خادم و امام جماعت به صورت ویژه و خاطره‌انگیز تقدیر و تشکر کنید، برای چهل‌تا خانه از خانه‌های همسایه‌ی مسجد یک حرکت قشنگ بزنید، پنج کاسب، از کاسب‌هایی که به مسجد نمی‌آمدند را به مسجد بکشانید...

چنین مسابقه‌ای اگر واقعا مستند باشد، نه بازیگری، برای بی‌نمازها و غیر مذهبی‌ها هم می‌تواند جذاب باشد. به خیلی از مسجدی‌ها ایده می‌دهد، قطعا بعضی‌ها را با مسجد آشتی می‌دهد، بعضی از سوء تفاهم‌ها را برطرف می‌کند و حتما اتفاق‌های قشنگ دیگری را هم رقم می‌زند. صحنه‌های جلسه‌های مشورت، حرص وجوش خوردن، دل به دریا زدن‌، توسل کردن، بارش‌های فکری، جر و بحث کردن، چالش برخوردهای تند بعضی از مردم یا حتی هیئت امنا و خیلی کارهای دیگرِ فعالان فرهنگی در مساجد، جذابیت و حال و هوای تازه‌ی این مسابقه را تأمین می‌کند.  

این ایده را تقدیم می‌کنم به همه‌ی تهیه‌کننده‌ها، کارگردان‌ها، مستندسازها و مدیران محترم صدا و سیما، ان شاء الله که عزیزی از این ایده خوشش بیاید و بسازدش.

224ـ نصرت الهی در دقیقه‌ی نود می‌آید

قرار، این است که ولی فقیه و کارگزاران صالح او، در زمان غیبت حکومت کنند؛ یعنی در زمانی که هنوز شرایط برای ظهور امام زمان(عج) مهیا نیست، و گیرم اگر خود امام زمان(عج) هم بیاید، باز امکان برقراری عدل و داد و فراوانی و خیر و برکت وجود ندارد. ولی فقیه در چنین زمانی باید حکومت کند و اوضاع را برای ظهور امام زمان(عج) فراهم کند.

دوی امدادی است؛ یعنی هر چه هم خوب کار کنی و با سرعت بدوی، فوقش می‌توانی پرچم را به بعدی بدهی، نه این که به آخر خط برسانی. و این طور نیست که فقط آخری کارش درست باشد و بقیه کوتاهی کرده‌ باشند. عدالت و فراوانی و خیر و برکت حداکثری، در حکومت امام زمان(عج) محقق خواهد شد و بس. این یعنی این که انتظار ریشه‌کن کردن فقر از ولی فقیه و کارگزاران صالح او انتظاری نابجا است. و دیگر این که صرف وجود گرانی و نابسامانی و ناعدالتی، دلیل بر ناصالح بودن مسئول و کارگزاری نمی‌شود. او اگر در نقش خود خوب بدود و عاقلانه و مخلصانه و متعهدانه تلاش کند، مأجور است. کافی است چند قدمی جامعه را در مسیر تاریخی خود جلو ببرد.
 
بنده به رئیسی خوش‌بینم و نشانه‌های یک کارگزار صالح را در او می‌بینم. البته به ایشان مثل هر انسان صالح دیگری ممکن است نقدهایی وارد باشد، خب باشد؛ مهم روی‌کرد و شخصیت خود او و دولت اوست که معلوم است دل‌سوز است و کمِ کار نمی‌گذارد، اشرافی نیست، بی‌کار و بی‌تحرک و چسبیده به صندلی نیست، اعلاحضرت نیست، مردمی و اهل تلاش و مجاهده است، خائن و جاسوس نیست، پررو و گستاخ نیست، بر کار و مسئولیت خود متمرکز است، در نتیجه اهل حاشیه و جنجال‌های ژورنالیستی نیست. وقتی چنین نشانه‌هایی را به وضوح در خود او و دولتش می‌بینم، به سیاست‌ها و اقدام‌هایش حسن ظن پیدا می‌کنم و امیدوار می‌شوم که نتیجه ان شاء الله قطعا متفاوت از نتایج دولت قبل خواهد بود. ولی حواسمان باشد که قطار تاریخ، همچنان در دوران غیبت در حال حرکت است. 

خلاصه‌ی اتفاقی که سر قیمت‌ها افتاده این است که، وقتی دولت یارانه را به کارخانه می‌داد و آرد و امثال آن با قیمت ارزان کاذب روانه‌ی بازار می‌شد، کأنه شیب تندی درست می‌شد برای قاچاق به خارج از کشور؛ یعنی در واقع سهم عظیمی از این یارانه‌ها به جیب دلال‌ها و قاچاق‌چی‌ها می‌رفت. و هر چه تفاوت قیمت بین داخل و خارج بیشتر بود، شیب قاچاق هم تندتر می‌شد. حالا تصور کن در یک شیب تندی، هزاران توپ از بالا به پایین سرازیر می‌شوند، جلوی این کار را با چند مأمور می‌خواهی بگیری؟! طبیعی است که نمی‌شود! تنها راه حل، مسطح کردن زمین و از بین بردن شیب است، یعنی آزاد کردن قیمت و ارائه ندادن جنسی با قیمت کاذب. حالا اگر بناست یارانه‌ای داده شود، این یارانه به صورت کنترل شده و هوش‌مند و مستقیم به خود مصرف کننده داده شود، تا به جیب دلال و قاچاق‌چی نرود. به نظر معقول می‌آید! پس سختی موقتش را تحمل کنیم و هم‌راهی کنیم.
  
این هم ناگفته نماند که اساسا نصرت الهی برای مؤمنین، هر چند که درست کار کنند و خوب جهاد کنند و به وظیفه‌ی خود عالی عمل کنند، در دقیقه‌ی نود، بلکه در وقت اضافه و بعد از یأس و ناامیدی خیلی‌ها حتى خوبان بلکه پیامبران، به صورت غافل‌گیرانه می‌آید. این از سنن الهی است که یاران جبهه‌ی حق را اول حسابی می‌چزاند، بعد یاری می‌دهد. (حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا) [يوسف/110] ولی وقتی می‌آید بسیار شیرین و غافل‌گیر کننده می‌آید. تلخی صبر به شیرینی نصرت الهی می‌ارزد. 

 

223ـ مواظب غرورت باش اگر مردی!

غرور، آفت مؤمنان و ولایت‌مداران است. مؤمن و انقلابی و ولایت‌مدار و مجاهد که شدی، حالا اول ماجرا است؛ مواظب غرورت باش اگر مردی. آن وقت هم عاقبت خودت را نجات داده‌ای و هم سدّی نمی‌شوی در برابر مسیر انقلاب. یک انقلابی مغرور، خوبی‌های دیگران را نمی‌بیند، مگر خوبی کسانی که به دک و پز او چیزی اضافه کنند. برای یک انقلابی مغرور صرف نمی‌کند انقلابی‌ها زیاد شوند، چون تک و تنها بودن برایش کلی کلاس دارد. او بیشتر دوست دارد به عنوان تک‌مدافع انقلاب و ولایت شناخته شود نه یک سرباز از سپاه بی‌شمار جبهه‌ی حق. چنین آدمی انقلابی‌های هم‌تراز خود را رقیب خود می‌داند نه هم‌سنگر! و سعی می‌کند به شکلی آنها را از سر راه خود بردارد، که مبادا صدایشان در دفاع از حق، کمی از بلندی صدای او بکاهند و مزاحم شنیدن صدای او شوند.  

نکته‌ی باریک‌تر از مویی در این میان هست که مدافعان حق هر چه زیاد شوند، از غربت حق می‌کاهند و به غربت خودشان می‌افزایند. اگر در شهر، یک عالم اسلام‌شناس باشد و بس، اسلام در این شهر غریب می‌شود، اما در عوض دور و بر آن عالم شلوغ می‌شود. از آن سو، هر چه علمای ربانی و اسلام‌شناس بیشتر شوند، غربت اسلام کمتر می‌شود و غربت خود علما بیشتر و دور و برشان خلوت‌تر. مسیر انقلابی‌گری وقتی به اینجای کار می‌رسد، که بین عزت و نایاب بودن خود، و بین عزت و قدرت و پرطرف‌دار شدن اسلام و انقلاب، یکی را باید انتخاب کنی، انقلابی‌های مغرور تسمه پاره می‌کنند. مثلا به بهانه‌های مختلف، دیگر فعالان انقلابی را از صحنه دور می‌کنند و به هر کدامشان انگی می‌چسبانند تا خود، تک و تنهای میدان باشند و در سایه‌ی غربت اسلام و انقلاب، عزیز شوند. به این راحتی‌ها نمی‌شود از گیر این مرض رها شد؛ خدا نجاتمان دهد.

222ـ تا اسرائیل هست، این فرصت را دریابیم!

حضرت آقا در سخنرانی چند روز پیش به آل سعود نصیحت کردند و گفتند: "چرا جنگی را که یقین دارید در آن پیروز نمی‌شوید ادامه می‌دهید؟" من می‌گویم: چرا در جنگی که یقین داریم آخر و عاقبتش پیروزی اسلام و مسلمین است، شرکت نمی‌کنیم؛ حیف نیست؟! جنگ با اسرائیل و صهیونیسم جهانی را می‌گویم که هر چه بلا و مصیبت در جهان اسلام و جهان بشریت هست، زیر سر آنهاست. حضور در این جنگ هم یعنی سهیم شدن در انبوه خیر و برکات ناشی از نابودی صهیونیسم جهانی که در عالم ظهور خواهد کرد.

امام ما، فرصتی جور کرد برای همه‌ی ما مردم عادی که در این جنگ شرکت کنیم و هر کدام‌مان سهمی داشته باشیم در نابودی اسرائیل. او با همین راهپیمایی‌ها توانست شاه را از مملکت به در کند، راهی که برای نابودی اسرائیل، بلکه نابودی کل استکباری جهانی تشخیص داده همین است. نه این که کارهای دیگری نباید کرد، ولی راه‌پیمایی روز قدس، از آن کارهای اساسی است که اتفاقا در دست‌رس همه است و چندان تخصصی هم نمی‌خواهد. بروید صحبت‌های حضرت امام(ره) را درباره‌ی روز قدس بخوانید؛ انگار درباره‌ی روز ظهور فرج صحبت می‌کند.

اسرائیل دیگر، آن اسرائیل سابق نیست و همین سال‌هاست که نابود شود برود پی کارش. پس حالا که هست این فرصت را غنیمت بشماریم. با همین راه‌پیمایی اسم ما می‌شود جزء سهم‌داران نابودی اسرائیل. آثار نابودی اسرائیل را هم که چه می‌دانیم چیست، شاید یکی از آنها ظهور امام زمان باشد! پس تا اسرائیل هست، این فرصت را دریابیم؛ حیف است! 

221ـ قدردانی از استعدادها، مرام ولایت‌مداری

امام جامعه، بزرگوار و باکرامت است. او هرگز از بزرگ شدن سربازانش آزرده نمی‌شود، بلکه برعکس، فضا را برای رشد انسان‌ها و شکوفا شدن استعدادها فراهم می‌کند. سربازان ولایت، خودشان آقایی می‌شوند برای خودشان و شأن و جایگاهی در جامعه و نگاه مردم پیدا می‌کنند، چون در سایه‌ی ولایت، فضا برای کار و فعالیت و اظهار نظر و شکوفایی استعداد بیشتر است. و از همین رو در نظام ولائی پیشرفت علم سریع‌تر است. 

حتی ممکن است بعضی از آدم‌هایی که در نظام ولائی گنده می‌شوند، روزی برای خود ولی شاخ بشوند، ولی عیبی ندارد؛ رهبر جامعه سیره‌اش را عوض نمی‌کند. مسئله‌ی فرصتِ کار و فعالیت دادن و  شکوفایی استعدادها برای ولایت مسئله‌ای ناموسی است. این‌قدر ناموسی است که همیشه از همین فرصت، منافقین هم سوء استفاده کرده‌اند و کلی برای خود دفتر و دستک راه انداخته‌اند. 

اگر امام، علی بن ابی طالب باشد، سربازان شاخص او هر کدام یَلی می‌شوند و عنوانی کسب می‌کنند. عمار و مالک و ذوالشهادتین و ابن التیّهان، در سایه‌ی حکومت علی(ع) بزرگ می‌شوند و کسی می‌شوند برای خودشان. اگر امام، حسین(ع) است، او عباسش را آقا می‌کند و به او آبرو می‌دهد تا عزیز دل مردم باشد.

این مرام ولایت است که می‌بینی امام‌زاده‌ها و علما و شهدا حاجت می‌دهند، وگر نه خود اهل بیت(ع) یک تنه همه‌ی حاجات اهل عالم را حریفند. در دنیا هم این گونه بوده‌اند؛ گاهی عقب می‌نشستند و میدان را به یکی از سربازانشان می‌دادند تا او قهرمان میدان شود. 

هیچ انقلابی در جهان مثل انقلاب ایران ما، قهرمان‌پرور نبوده است؛ آن هم در همه‌ی عرصه‌ها. چون نظامش ولائی است. چون خدا به امام، ولایت داده بود، پس لابد شرح صدر هم داده بود. وگرنه رهبران دنیا به این سادگی‌ها نمی‌گذارند کسی گنده شود و روزی برایشان شاخ شود. اما دل امام و ولی، با محبوب شدن هیچ کس به تنگ نمی‌آید؛ بلکه ابراز خرسندی هم می‌کند. همان طور که امام از آبروی سید علی در جهان در زمان ریاست جمهوری ابراز خرسندی می‌کرد، و آقا از آبروی جهانی و ملی هاشمی و خاتمی و احمدی‌نژاد. و امروز هر چه سید حسن نصرالله آبرومندتر شود و شأن و جایگاهش بالاتر رود، دل حضرت آقا به تنگ نمی‌آید؛ خوشحال‌تر هم می‌شود. در جایگاه آقا نیستیم و این چیزها به نظرمان عادی می‌آید؛ ولی اصلا عادی نیست. دیگران حتی در فضای مذهبی بلکه انقلابی، به راحتی رقیب هم می‌شوند و از بزرگ شدن دیگری به تنگ می‌آیند.   

خدا درباره‌ی علمای اهل کتاب که به ولایت و نبوت ابراهیم و آل ابراهیم حسد ورزیدند می‌گوید: مگر نصیبی از ولایت و حکومت دارند اینها؟ تازه اگر داشتند سر سوزنی به مردم نمی‌دادند (أَمْ لَهُمْ نَصيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقيرا) [نساء:53] انگار منظور خدا این است که ما به ابراهیم و آل او ملک عظیمی دادیم چون بزرگوار و اهل کرامتند و از فضلشان به دیگران سرریز می‌شود. شما که از این بزرگواری‌ها ندارید؛ پس چه توقعی دارید؟! 

در حکومت امام زمان(عج)، علم با شیب تندی پیشرفت می‌کند و استعدادها به صورت عجیب شکوفا می‌شوند، پس لابد سرداران و فرماندهان و استان‌داران امام زمان(عج) هم چنین اخلاقی دارند و عرصه را بر استعدادها تنگ نمی‌کنند. و از موفقیّت و محبوبیّت دیگران هم لابد به تنگ نمی‌آیند، بلکه خرسند هم می‌شوند.

220ـ جدی باشیم!

فرض کن امام زمان(عج) را امشب ببینی و بگوید: «فلانی! گناهی کرده‌ای که هنوز خدا نبخشیده، بعید نیست با همین گناه عاقبتت به شر شود و جهنمی شوی، دیگر خود دانی، در ضمن اگر بتوانی کاری کنی گناهت بخشیده شود، با یکی دو حرکت دیگر می‌شوی یکی از فرماندهان سپاه من!» حالی که بعدش پیدا می‌کنی می‌شود همان خوف و رجایی که شنیدیم و نچشیدیم.

این همان حالی است که هر که داشت، این شب‌ها معطل واعظ و روضه‌خوان نخواهد بود، چون مسئله دارد و کارش جدی است. این همان حالی است که هر که داشت به سادگی اشکش تمام نمی‌شود، چون نیامده در مراسم شرکت کند و برود؛ آمده زمین و آسمان را به هم بدوزد بلکه گره کارش باز شود.

لازم نیست فرض‌های خیالی ببافیم، واقع امر حال و روز ما همین قدر جدی، هول‌ناک و هیجان‌انگیز است. چشم واقع‌بین اگر می‌داشتیم می‌دیدیم که فاصله‌ی ما نه با قعر جهنم چندان زیاد است، نه با اوج بهشت.

کاش تمرین کنیم جدی نماز بخوانیم، جدی احیا بگیریم، جدی قرآن بخوانیم، کلا ببینیم این واقعیت جدی را و با آن زندگی کنیم. اینجای یادداشت یاد محسن حججی افتادم؛ این پسر وسط شور و گریه، به خانمش که آن طرفٍ هیئت در قسمت خانم‌ها نشسته بود، پیامک می‌زد: الآن برایم دعا کن شهید شوم! ببین چقدر جدی بود در کارش!

 

219ـ این، چالش ما انسان‌های معمولی است

وقتی داستان زندگی ما تا این‌جای عمرمان معمولی می‌گذرد و چندان اتفاق بسیار خوب یا بسیار بدی در آن رقم نمی‌خورد، انگار می‌کنیم کلا هر چه تقدیر، خدا در چنته‌اش برای ما دارد چیزی از همین قبیل است. در ناخودآگاه اکثر مردم چنین است که قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد؛ فوقش کمی پول‌دارتر یا کمی فقیرتر می‎شوند، کمی مؤمن‌تر یا کمی گناه‌کارتر می‌شوند، کمی باسوادتر می‌شوند یا نمی‌شوند، کمی سالم‌تر یا مریض‌تر می‌شوند، دو سه تا توفیق معمولی یا گیرشان می‌آید یا نمی‌آید. با خود می‌گویند: تا الآن هر جور خدا با ما تا کرده لابد بعد از این هم همین جور تا خواهد کرد.

خوب که فکر کنی می‌بینی تصور مردم از کَرَم و لطف و غضب خدا هم همین قدر محدود است. با هر کدام که صحبت کنی بله، قبول دارد سعه‌ی بی‌کران لطف و کرم و رحمت خدا را، اما بگو خدا با تو چقدر مهربان است، چقدر کریم است، چقدر لطف دارد، و چقدر می‎تواند داشته باشد؟! بی‌تعارف اگر بخواهد جواب دهد، می‌گوید: هر چه بوده معمولی بوده و قاعدتا از این به بعد هم همان است.

آن وقت طبیعی است که چنین آدمی شب قدر، دل و دماغ و حال مناجات نداشته باشد و اشک چشمانش خشک باشد. یک سرنوشت و تقدیر معمولی که این همه اشک و گریه ندارد که؛ دارد؟ ناخودآگاهِ ما شب قدر می‌نشیند غر می‌زند که حالا مثلا قرار است چه اتفاقی بیفتد مگر؟! از دنیا سلامتی و آب‌باریکه‌ی رزقی بوده و خواهد بود ان شاء الله، از آخرت هم ان شاء الله با همین اندک دین و ایمانی که داریم آخرش می‌رویم بهشت و تمام می‌شود می‌رود پی کارش. با چنین طرز فکری آدم وسط جوشن کبیر خوابش نگیرد، هنر کرده، حال مناجات و اشک و گریه پیش‌کش!

این هم از چالش‌های فکری مؤمنان است؛ که آینده را به گذشته قیاس نکنند، و چند و چون لطف و فضل خدا را با متر زندگی‌شان اندازه نگیرند. البته که سخت است، دقیقا مثل گناه نکردن! ولی دست کم باید حواسشان باشد که هم‌چین چالشی هم به کار است. اصلا تو بگو صد سال از عمر، معمولی گذشته باشد، باز مؤمن حق ندارد لطف و عطای الهی را، و حتی غضب و عذاب او را در حق خود معمولی فرض کند.

من و تو باید بهترین تقدیرها و سرنوشت‌هایی را که خدا فقط برای بندگان خاص و مخلص خود در نظر گرفته، برای خود محتمل بدانیم، و همچنین بدترین تقدیر و هولناک‌ترین بدعاقبتی‌ها را. کم نبودند کسانی که یک عمر معمولی سر کردند و آخر به شکل عجیبی اوج گرفتند، یا بدجور سقوط کردند و همه چیز را به باد دادند. چندان معلوم نیست این زندگی‌های معمولی به کجا بیانجامد، آن هم درست اینجای تاریخ که اصلا معمولی نیست! لابد خدا زیر عبای خودش دارد بندگانی را که روزی پنج بار زندگی معمولی خود را ندید می‌گیرند و با خوف و رجائی در اوج به نماز می‌ایستند. آن حس و حال جدی را اگر سالی یک بار بتوانیم شب قدر تحصیل کنیم باز غنیمت است. بعدش ان شاء الله خدا زیادش کند.