چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حجاب» ثبت شده است

154ـ دین حال به هم زن و دینداران بی مزه!

فکر کن اگر ازدواج در نگاه مردم چنین تعریفی داشت چه می شد؟! این که ازدواج مجموعه ای از تکالیف و مسئولیتهاست که انسان متعهد می شود نسبت به شخص دیگری قبول کند. مثلا اگر مرد است باید مسئولیت خرج و مرج خانمش را بپذیرد و در ازای آن فرت و فرت وام بگیرد. قبلش هم باید پول مراسم عقد و عروسی را جور کند. بعدش هم باید قید خرج و مرجها و گردشها و بیرون رفتنها و دورهمی های دوران مجردی را بزند. دعواها و غر زدنهای خانمش را تحمل کند و خیلی چیزهای دیگر.

و اگر زن است خب او هم کلی مسئولیت و تعهد باید به شوهرش بدهد. باید روحیه حرف شنوی داشته باشد، تمکین جنسی به شوهر بدهد، بدون اجازه اش از خانه بیرون نرود، عصبانیت ها و قلدریهای مردانه اش را تحمل کند و زودی از کوره در نرود. تازه یک سری مسئولیتهایی هم هست که عرف و فرهنگ جامعه بر زن واجب می کند. مثل مسئولیت پخت و پز و رُفت و روب و شست و شو که باید انجام دهد. چند صباح بعد هم باید بچه داری کند که سختی ها و مشقتهایش یکی دو تا نیست...

اگر مردم چنین تعریفی از ازدواج داشتند، آن وقت فقط دیوانه ها و خل وضعهای جامعه تن به چنین نکبتی می دادند. و همه بر این قول اتفاق نظر می داشتند که: مگر مغز خر خورده ایم که ازدواج کنیم؟! 

اما چرا میلیارد میلیارد آدم در همۀ فرهنگها و جامعه ها با علاقه ازدواج می کنند، با این که می دانند مسئولیتهایش چه پوستی از کله شان خواهد کند؟! معلوم است؛ چون هیچ کس ازدواج را به این چپر چلاغی که ما تعریف کردیم تعریف نمی کند. ازدواج در نگاه همۀ مردم یک «رابطۀ» زیبا، دلچسب و محبت آمیز است که انسان به آن نیاز دارد. و آنگاه همۀ این مسئولیتها و سختی هایی که می دانیم، مراقبتها و پاسداریهای او از آن رابطه است. شیرینی رابطه را که از ازدواج بگیری، دیگر قابل تحمل نخواهد بود و سرانجامی جز طلاق نخواهد داشت. 

هر چقدر که نگاه ما به ازدواج درست است، یا دست کم خیلی غلط نیست، نگاه و تعریفمان از دین بسی افتضاح است. دین را مجموعه ای از بایدها و نبایدها می دانیم و بس. خب طبیعی است که از آن خوشمان نیاید. 

دیندار در نگاه ما کیست؟ کسی که صبح به صبح و ظهر و به ظهر و شب به شب، کار و زندگی اش را رها می کند و نماز می خواند. سالی یک ماه روزه می گیرد. و کلا نمی تواند هر طوری که دلش خواست، ببیند و بخورد و بگوید و بشنود و بنوشد. دیندارِ بدبخت باید عمری را با محدودیت زندگی کند تا بلکه بر اساس عقیده اش، پس از مرگ به نون و نوایی برسد! 

معلوم است که این دینِ حال به هم زن را کمتر کسی می تواند تحمل کند. و اگر کسی تحمل کرد، قاعدتا باید آدم بی مزه ای باشد. که اگر اهل نشاط و خوشی و خوشبختی و انرژی بود، تاب نمی آورد این دین کوفتیِ حال به هم زن را.

ماهیت دین «رابطۀ بین عبد و مولا» است؛ رابطه ای عمیقتر، دلچسبتر و لذتبخشتر و بسیار ضروریتر از هر رابطۀ دیگری که انسان به آن نیاز دارد. یک دیندار، در فرایند بندگی خود به دنبال کشف و شناخت هر چه بیشتر رابطه خود با خداست. او به دنبال این است که دلبستگی خود را به این رابطه و در واقع به خدای خود بیشتر کند و لذت بیشتری از این رابطه ببرد. او به دنبال آن است که این رابطۀ پنهانی و عمیق را بیشتر بفهمد تا در پی فهم و احساس بیشتر، حظ بیشتری از آرامش این رابطه ببرد.

نماز، قرار روزانه عبد با مولای خویش است تا هر روز نبض این رابطه را اندازه بگیرد و همزمان، تقویتش کند. هنر دینداران این است که در کنار شناخت نیازشان به رابطۀ خانواده و همسر و دوست و دیگر روابط اجتماعی که هر کسی می تواند بفهمد و بشناسد، نیاز عمیق و پنهانی خود را به رابطۀ با خدای خود نیز شناخته اند و آن لایه های درونی و پنهانی شخصیتشان را توانسته اند کشف کنند. آنگاه آرام آرام زبانشان در صحبت و مناجات با خدا باز شده، با خدای خود خاطره ها پیدا کرده اند، نمازهای شیرین و دلچسب را هر از گاهی تجربه کرده اند و از آن پس همیشه کنجکاوانه و امیدوار به برقراری رابطه ای با طعم جدید و نو، سر سجادۀ نماز حاضر شده اند. برای تقویت رابطه با زیباترین، قویترین، بزرگترین و مهربانترین موجود عالم برنامه ها و نقشه ها می ریزند، و چون برنامۀ دین، برنامه ای دقیق برای تقویت این رابطۀ باشکوه است، همواره قدردان این برنامه اند و سختی هایش را به جان می خرند. آنها دیده اند که هر وقت به برنامه دین کم توجه شده و و نصفه نیمه به آن عمل کردند، گرمای رابطۀ شان با خدا کمی سرد شد و آن حرارت لذتبخش و دلچسب و پرنشاط که در اشک چشم و هق هق گریه های مستانه و روح افزایشان تجلی می کرد، کمتر اتفاق افتاد. 

این دینداران هیچ گاه حسرت عیش و نوش و خوش گذرانی های دیگران را نمی خورند، چرا که خود همیشه غرق لذت رابطه ای عمیق و لذتبخش و یواشکی با زیباترین موجود عالمند و به دیگران از سر مهر و دلسوزی و گاهی ترحم نگهی می افکنند. و در کنار آن دلی پر درد و غم دارند که ای کاش دیگران می توانستند لذت ما را بفهمند و بچشند و با ما همراه باشند.

137ـ همان جایی که دردشان میکند باید فشار داد!

والله ما اگر چندان هم اصراری برای حجاب نداشتیم، و گیرم که بدمان نمی آمد قانون حجاب، اختیاری شود، با دیدن این همه اصرار و ابتکار و پول خرج کردن دشمنان خونیمان برای ورافتادن قانون حجاب، از نظرمان برمی گشتیم و می گفتیم: لابد این حجاب فلفلی است که برای ما ریز است؛ اما انگار برای آنها خیلی هم تند و تیز است.

اصلا مسلمانی و انقلابیمان به کنار؛ قانون حجابِ کشورمان از قرار معلوم، آن ورِ آبیها را خوب دارد می سوزاند و به همین اندازه می تواند دست کم اسباب تخلیه هیجانمان باشد. 

رسانه هایی که از داعش و آل سعود حمایت می کردند و حالا که گند داعش درآمده و تاریخ مصرفش گذشته است، در حد تعارف تروریستش می خوانند، و از آن طرف، حزب الله و سپاه را با همۀ وجود و بدون تعارف تروریست می نامند، چنین رسانه های بی شعور و وارونه ای به هر چیزِ ما گیر بدهند، قاعدتا باید چیز خوبی باشد، مگر خلافش ثابت شود. و اساسا هر کاری که حرصشان را درآورد قاعدتا خوب است مگر خلافش ثابت شود؛ از بس که عوضی تشریف دارند و عوضی دوست دارند ببینند همه چیز را. و چه جالب که همه از دم، از قانون حجاب ما بدجور سوختند. پس لابد چیز خوبیست دیگر!

ما با انگلیس و آمریکا پدر کشتگی داریم؛ نداریم؟ مگر این انگلیس نبود که صد سالِ پیش، یک قحطی و وبای ساختگی به جان این کشور انداخت و نه میلیون ایرانی بی دفاع را از بین برد؟! آمریکا را هم بگذریم که گفتن ندارد. 

تو اگر با کسی پدر کشتگی داشته باشی و او لیاقت بخشش نداشته باشد، طبیعی است که تا انتقام و تقاص نگیری آرام نگیری. و اگر بدانی او به رنگی خاص حساس است و اعصابش با دیدن آن رنگ به هم میریزد، عجالتا تا روز قصاص، سر تا پایت آن رنگی می شود؛ حتی اگر رنگ جیغ و جلفی باشد. و همه چیز را تحمل می کنی تا اعصاب این یارو را به هم بریزی.

خب فعلا آمریکا و انگلیس و همۀ این کشورهایی که ـ به حق و به شهادت هشت سال مظلومیت در دفاع مقدس ـ با آنها پدرکشتگی داریم، به حجاب که هیچ، به قانون حجاب هم بدجور حساسند. و این یکی از همان نقطه ضعفهایی است که از دشمنان خونی و جنایتکارمان گرفته ایم، و یعنی این که دانستیم کجایشان درد می کند تا همان جا را فشار دهیم!

79ـ اتفاقا حجاب محدودیت است

 

راست می گویم. حجاب محدودیت دارد و یکی دوتا هم نیست محدودیتهایش. حجاب نمی گذارد، یک دختر به هر روشی که دوست داشت و عشقش کشید، تیپ بزند. حجاب مانع این می شود که دختر به هر گونه ای که خواست وارد اجتماع شود. حجاب نمی گذارد که دختر در هر رشته ورزشی وارد شود و قهرمان گردد، چرا که برخی از رشته ها را نمی توان با حجاب کامل انجام داد. دختران بدحجاب راحت تر می توانند کار پیدا کنند و درامدی کسب کنند، چون فضای بسیاری از شغل ها و کارها، برای یک دختر باحجاب مناسب نیست. 

یک دختر، هرگز نمی تواند با حفظ حجاب کامل و رعایت حلال و حرام خدا ستاره سینما شود؛ امکان ندارد. دختر، بدون حجاب زیباتر است، پس حجاب، جلوه گری دختر را محدود می کند. حجاب در گرمای تابستان آزاردهنده است، نیست؟ در راه رفتن و از پله بالا رفتن هم راحتی دختر را محدود می کند... و دهها محدودیت دیگر دارد این حجابِ نازنین. مگر می شود اینها را منکر شد؟

بسیاری از دخترانی که از حجاب فراری اند و آن را محدودیت می دانند، منظورشان از محدودیت همین هاست و حق دارند که آن را محدودیت بدانند، واقعا مگر حجاب محدودیت نیست؟ هزاری هم که شعار بدهیم، و شعر بگوییم که حجاب محدودیت نیست، این حقیقت بدیهی را نمی شود انکار کرد. قبول کنید که هست.

جانم به ایده تربیتی خدا که فرمود: (إلا الذین آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر) تا نشان دهد که عمل به حق مکافات و محدودیت دارد و کسانی که همدیگر را به حق توصیه می کنند، باید همدیگر را به صبر و شکیبایی بر تلخیها و محدودیتهای مسیر حق نیز توصیه کنند. و همه باید بدانند که مسیر حق جای فرزندان مادر (بچه ننه ها) نیست. بر حذر باش که سر می شکند دیوارش.

چرا حجاب را به عنوان وسیله ای راحت و آرایش دهنده! و بسیار لذت بخش و بدون هیچ گونه مکافات، معرفی می کنیم، تا دختران و زنانی که چنین حسی نسبت به آن پیدا نمی کنند، رهایش کنند و به آن تن در ندهند؟

تعارف را رها کنیم و راست بگوییم که حجاب هم مثل هر وظیفه و تکلیف دیگری سختی های خود را دارد، ولی آدم نمی شود آن کس که همواره از سختیها فرار کند و هیچ محدودیتی را نپذیرد. محکم بگوییم که حجاب محدودیت است، ولی تنها فرق انسان و حیوان این است که انسان برای رسیدن به کمالش قدرت محدود کردن خود را دارد، اما حیوان ندارد.

فکر می کنم این روش، بهتر باشد و با قرآن سازگارتر است. خدا نیز در قرآن تعارف را کنار گذاشته و راحت از سختی نماز گفته است، تا کسی فکر نکند که نماز راحت الحلقوم است. خداوند بیخود و بی جهت، روش تربیتی لقمان را تأیید نکرد. لقمان کاربلد بود و می دانست چگونه فرزندش را تربیت کند. به او می گفت: فرزندم! نماز را بپا دار و به معروف امر کن و از منکر بازدار و بر آن چه بر تو آمد صبر کن. (هر چه بادا باد) "یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَک" [لقمان: 17]‏ آنگاه هر مشکلی که بر سر راه فرزند می آید، او را از مسیر حق خسته نمی کند، چرا که همه مشکلات موجود در مسیر حق را طبق قاعده می بیند. 

البته می دانم که در مسیر حق با همه مشکلاتش بیشتر خوش می گذرد و انسان مؤمن در همین دنیا نیز بهره بیشتری از سعادت دارد. ولی نباید مشکلات و مکافات و محدودیتهای مسیر حق را ندید گرفت و منکر شد. 

28ـ عجب سفره ای خدا انداخته

از میان کارهایی که در دین ما مستحب یا واجب شمرده شده­اند، بسیاری از کارها را عقل می­فهمد و پیش از این که قرآن یا معصومین به آن فرمان دهند، خودْ به آن حکم می­کند. به عبارت دقیق­تر چون عقل به آن حکم می­کند، واجب شمرده شده است.

عقل و سرشت انسان، پیش از این که وحی به گوشش بخورد و از آموزه­های دین، بهره­مند گردد، راستی و عدالت و ادب و گشاده­دستی و دست­گیری از دیگران را دوست دارد و خوب می­داند، و از سوی دیگر از ستم و بخل و بدخلقی و دروغ و تکبر و بسیاری از کارها و صفات ناپسند دیگر بیزار و متنفر است.

از همین رو، ممکن است کسی دین نداشته باشد و خدا و پیغمبری نشناسد، اما با ادب و سخاوتمند باشد و پا روی هنجارهای اجتماعی نگذارد. و باز می­توان فهمید که مراعات کردن این اصول و اخلاقی و عرفی، اگر چه خوب، بلکه واجب است، اما چندان کمالی را دلالت نمی­کنند، چرا که از بی­دین و خدانشناس، بلکه خداستیز هم بر می­آید. بسیاری از این دست کارها از این جهت مهم­اند که ترکشان خیلی بد است، نه این که اگر کسی انجامشان داد، انسان والا و باارزشی است.

مثال واضح و روشن آن، لباس پوشیدن است که در دین ما واجب شمرده شده است، اما اهمیتش یک­طرفی است؛ یعنی اگر کسی رعایت نکند و کاملا برهنه وارد خیابان شود، خیلی کار بدی کرده است، اما کسی که شلواری پا کند و پیراهنی بپوشد ـ همان کاری که همه می­کنند ـ خیلی کار باارزشی نکرده است و این را نمی­توان جزء فضائل و مناقبش دانست.

آن چه ارزش است، بندگی خداست، و هر کاری به اندازه­ی عیار بندگی­اش ارزش دارد.

عمل عبادی ارتباطی میان بنده و خداست، که تنها از خداآشنایان و خداترسان برمی­آید. و از نشانه­هایش این است که اثری از ذوق و سلیقه­ی انسان در آن نیست. زیبایی­اش هم از همین رو است.

و در این میان «حج» جای خود را دارد.

حج، عملی است که چند و چونش را نمی­توان با عقل دریافت. در حج، مسلمانان به دعوت خدایشان لبیک می­گویند و راهی شهر مکه می­شوند. آنجا مهمان خدا می­شوند و قرار است خدا میزبانشان باشد. اما خداست دیگر. خودش گفته است که مانندی ندارد، لابد مهمانی­اش هم شبیه هیچ بزمی نیست. واقعا هم نیست؛ نه در آن مهمانی رمضانش که مهمانانش باید گرسنگی بکشند و تاب بیاورند، و نه در این مهمانی حج که چه کارهایی را که مهمانانش باید بکنند و چه­ها که نباید بکنند.

در این مهمانی باشکوه گویا میزبان، بزرگ و کوچک و غنی و فقیر و حتی عالم و جاهل و مرجع تقلید و رهبر و امام و پیامبر هم نمی­شناسد؛ اگر چه هر یک به اندازه­ی خاصی و نه به یک اندازه نزد میزبان احترام دارند، اما در آغاز با همه یک­جور برخورد می­کند؛ همه باید لباس واحدی بپوشند و هر چه برای خود دوخته­اند، کنار بگذارند. این اولین برخورد میزبان با مهمانان است که اگر میزبان دیگری بود، همه آن را توهین می­خواندند و از همان جا که آمده بودند، برمی­گشتند.

جمله­هایی که میزبانان سخاوت­مند و مهربان، زیاد به مهمان­شان می­گویند، عباراتی مانند «اختیار دارید، اینجا خانه­ی شماست، هر جور راحتید، همان جور بشینید» است. و اتفاقا میزبان ما در این مهمانی، اصلا چنین اخلاقی ندارد. در این مهمانی، همه چیز اجباری است. طواف، برای پیر و جوان، هفت دور است، و مهمان اختیار ندارد که یک دور اضافه کند، یا یک دور کم کند. همه­ی اعمال حج، چه سعی میان صفا و مروه، چه وقوف در عرفات و مشعر و منا و چه رمی جمرات، همهْ چنین­اند. همه­ی اینها اعمالی مبهم­اند که نمی­توان با منطقی بشری یا تشریفات مهمان­داری، آنها را فهمید و تحلیل کرد.

و جالب اینجاست که در پایان این مهمانی، میزبان به مردان فرمان می­دهد که سر خود را بتراشند؛ درست همان کاری که با سربازان و زندانیان می­کنند...

اما شگفت آن که مهمانان که از پیش، از ماجرای این مهمانی خبر دارند و با اخلاق میزبانشان آشنایند، با شوق و اشک و نذر و دعا خود را به مکه می­رسانند و برای حضور در این مهمانی سر و دست می­شکنند. برای چی؟

اجازه دهید، تعبیر میزبان را کنار بگذارم و فاش، از او سخن بگویم. چون پاسخ این همه پرسش و پیچیدگی اوست. این مهمانی با همه­ی سختی­ها و ابهام­هایش به خاطر این زیبا و دل­کش است که میزبان، خدا است و مهمان، بنده­های او.

حج مهمانی باشکوهی است که در آن خدا، سفره­ای پر از بندگی برای مهمانانش آماده ساخته است.

خدا بهترین میزبان است، چون هیچ چیزی بهتر از بندگی، کام بنده را شیرین و تمام وجودش را سرمست نمی­کند. اگر چیزی گواراتر از بندگی، برای بندگان وجود داشت، خداوند همان را عرضه می­کرد و سر سفره­اش می­گذاشت.

سرشت انسان به گونه­ای ریخته شده است که هر چه بیشتر عظمت خدا را درک کند و حقارت و ناچیزی خود در برابر خدا را احساس کند، بیشتر لذت می­برد و هر اندازه که در زندگی­اش امر خدا، محور باشد، آرامش بیشتری خواهد داشت، و حج، بهترین فرصت، برای تجربه­ی این احساس و اثبات این مدعا است.

خدای من، مرا هم روزی دعوت کن.  

 

2ـ میل به خود نمایی و جلوه گری ات را بیشتر کن، حجابت بهتر می شود.

وقتی شمار بسیاری از مردم دچار گناه یا مشکلی می­شوند، باید این نکته را در نظر گرفت که تنها راه مقابله و مبارزه با این مشکل، توصیه و نهی­های مستقیم نیست، اگر چه راه نهی و توصیه­ی مستقیم را هم نباید فراموش کرد و انکار نمود. ولی در کنار تبلیغ­های ساده و مستقیم، باید به پیچیدگی­های مخاطب هم نیم­نگاهی انداخت و متناسب با علت گناه کردنش، با او صحبت کرد و هدایتش نمود.  

بدحجابی نیز چنین است. نباید نحوه­ی ترویج حجاب در جامعه به گونه­ای باشد، که گویا همه­ی دخترهای بدحجاب این مرز و بوم، از بدحجابی­شان کاملا خرسند و خوشنودند و با افتخار و احساس رضایت سرشار به بدحجابی­شان می­بالند. مگر همه­ی جوان­های بی­نماز چنین­اند؟ مگر هر جوانی که عادت به نگاه با گناه دارد، با رضایت خاطر به کارش ادامه می­دهد و از خودش کاملا راضی است؟ پر روشن است که چنین نیست. بسیاری از دختران بدحجاب هم از بدحجابیشان راضی نیستند و به حال دختران باحجاب غبطه می­خورند. البته وجود گونه­های دیگر بدحجابی و بی­حجابی را هم انکار نمی­کنم. اما آن چه می­خواهم بگویم، این است که همان گونه که عوامل بدحجابی بسیار است و گناه دختران بدحجاب، به یک اندازه نیست، راه و روش و لهجه­ی سخن درباره­ی حجاب و توصیه به حفظ حجاب هم نباید یک جور باشد.

علت بسیاری از بدحجابی­ها غریزه­ی جلوه­گری دختران است.

بسیاری از دختران، به این علت بدحجاب هستند که می­خواهند زیباییشان را به رخ بکشند. دختران از نمایاندن حُسنشان لذت می­برند، و از به دام انداختن دل جوانان کیف می­کنند. از طرف دیگر خداوند در آفرینش­شان هر چه ظرافت و زیبایی بود به کار انداخت و آنها را از همه­ی مهارت­های دل­بری و عشوه­گری بهره­مند ساخت. در چنین شرایطی بدحجابی و هر آن چه که در جامعه می­بینی چندان دور از انتظار نخواهد بود. اینها صفاتی است که خداوند بر اساس حکمت خود در نهادِ دختران نهاد و هیچ راهی برای مبارزه با آنها قرار نداد.

دختران باحجاب چگونه با حجاب شدند؟

اما اینجا سؤالی به نظر می­رسد که شاید برای دختران بدحجاب به صورت جدی­تر مطرح شده باشد، و آن این است که چطور می­شود یک دختر، به ویژه اگر دختر زیبارویی باشد، بدون آرایش و با حفظ کامل حجاب در جامعه حاضر می­شود؟ این دختر باحجاب چه روحیه و چه عالم مرموزی دارد که حتی با دور دیدن چشم اولیایش به حجابش دل بسته است؟

یکی از مهم­ترین فرق­های دختران باحجاب، با دختران بدحجاب این است که دختران باحجاب، دختر­تر و در میل و گرایش­های دخترانه نیرومندترند.

چیزی که انسان را خراب، و برای گرفتار شدن در گناه، آماده می­کند، بی­توجهی به کشش­ها و گرایش­های خود است. تا انسان به خواسته­ها و میل­های خود توجه نکرد، در میل­های خود قناعت خواهد ورزید و رفته رفته زندگی­اش به گناه خواهد کشید.

ما می­دانیم که همه­ی انسان­ها راحتی و آسایش را دوست دارند. برخی به همین دلیل، راحت­طلب می­شوند و زندگی خود را به بیهودگی می­گذرانند. اما کسی که راحت­طلب­تر باشد و به فکر آسایش و آرامش عمیق­تر و ماندگارتری است، به کار و تلاش و فعالیت مشغول خواهد شد.

داستان زیبایی­دوستی دختران نیز همین است. هر چه یک دختر به زیبایی­اش بیشتر اهتمام بورزد، دست به کارهای بیشتر و سخت­تری در راستای آرایش خود خواهد زد. او حتی حاضر است یک ساعت صورت خود را با ماسک زجر دهد تا به زیبایی طبیعی­تر و ماندگارتری برسد. گاهی سالن آرایش به شکنجه­گاه شبیه می­شود تا چند صباحی این دختر پوست بی­مویی را تجربه کند. وبالأخره برخی دختران با پذیرش هزینه­های کلان، حتی حاضر می­شوند بینی خود را عمل کنند و با همه­ی درد و خطر آن بسازند. این همه کارهای زجرآور و گاه چندش­آور، به خاطر زیبایی­های چند روزه یا چند ساعته تحمل می­شود؛ یعنی زیبایی برای انسان­ها و به ویژه خانم­ها این­قدر مهم است.

خانم­های باحجاب هم درست همین روش را دنبال می­کنند. اما نگاهشان دقیق­تر و کامل­تر است. اگر دختران بدحجاب آرزو دارند تا حدود چهل سالگی زیبا بمانند، دختران باحجاب، به فکر زیبایی جاوید هستند. آنها به فکر دل­بری از همه­ی عالم و هستی هستند، نه چهار جوان خیابانی. در نگاه یک زن باحجاب، سراسر دنیا سالن آرایش است و حجاب، ماسک خوشایند و کم­آزاری است که اثری چنین ماندگار و جاوید بر صورت زن به جای می­گذارد.