چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رنج» ثبت شده است

166ـ بهانه ای برای به یاد آوردن چهرۀ جذاب بهشتی مان

باورش سخت است که تقریبا هر کسی را که ببینی مشکلی در ظاهرش می بیند که هر چند در نگاه ما بسیار ناچیز است و گفتن ندارد، اما برای او بدجور مهم است. تو فکر می کنی مشکل او اصلا مشکل نیست. اما او یک روز هم نمی تواند مشکلش را فراموش کند. 
کسی که 160 سانت قد دارد، ممکن است همیشه حسرت 175 سانتها را بخورد؛ درست به همان اندازهٔ یک جوان با قد 175 سانت که آرزوی قد 180 یا 185 سانت دارد؛ و همان قدری که او غصه می خورد، آن قدبلند از زشتی چهره اش رنج می برد؛ درست به همان اندازه که آن خوش چهره از چاقی اش غصه می خورد. 
آن لاغر خوش اندام خوشگل، موهايش کم پشت است. آن یکی موهایی پرپشت دارد ولی ریش خوش حالتی ندارد. آن یکی بدحالت می خندد و آن دیگری از صدای خودش راضی نیست. یکی دماغش خرج دارد و آن یکی دندانش. و آن یکی فرمِ بسته شدن لبانش جالب نیست. یکی #قوز_کمر دارد، آن یکی موهایش زود سفید شده و آن دیگری صورتش پر جوش است. یکی غصه می خورد که چرا قیافه اش پیرتر از سن واقعی اش دیده می شود، و یکی غصه می خورد چرا صورتش مثل بچه هاست و هیچ کس به اندازه سنش تحویلش نمی گیرد.
آن که ده کیلو اضافه وزن دارد، لزوما از کسی که 20 کیلو اضافه وزن دارد کمتر غصه نمی خورد.
و همچنین کسانی که عیبهای جدی مثل سوختگی و نقص عضو و قطع عضو و از کار افتادگی در بدنشان دارند، لزوما بیشتر از آن دختری که از رنگ چشمش یا رنگ موهایش یا رنگ پوستش راضی نیست، حسرت و غصه نمی خورند.
انگار خدا در هر کسی نشانه ای قرار داده تا با آن نقص و نقطهٔ ضعف، به یاد هیکل ایده آل و چهره فوقِ جذابِ بهشتی اش بیفتد.

146ـ دنیا یک ماشین اسباب بازی عقب کش است

این دنیا خیلی شبیه ماشینهای عقب کش اسباب بازی مهندسی شده است. طراحی این ماشینها جوری است که اگر بخواهی ماشین را به جلو هدایت کنی، باید غیر مستقیم عمل کنی؛ یعنی ماشین را به عقب بکشانی تا خودش به جلو شتاب بگیرد، و اتفاقا هر چه بیشتر به عقب بکشانی بیشتر به جلو خواهد رفت. 

حال اگر بخواهی مستقیما ماشین را به جلو هل دهی، می زنی چرخ دنده های ماشین بدخت را داغون می کنی و آخرش فقط تا جایی که دستت می رسد به جلو می رود. هر چیزی لِمی دارد، حتی این ماشینهای اسباب بازی.

این دنیا اساسا جای رنج است و قرار نیست راحتی کامل و بی غل و غشی نصیب کسی شود. ولی در میان رنج کشیدگان این دنیا، کسانی که به استقبال رنج می روند راحتترند، و آنهایی که از رنج فراری اند رنجورتر. مهندسی دنیا این طوری است و قرار نیست تو به صورت مستقیم به دنبال آسایش و راحتی و لذت بروی. راهی که وجود دارد غیر مستقیم؛ تو باید به عقب به کشی تا به جلو برود. 

این که دین ما مدعی است سعادت و خوشی دنیا را تأمین می کند، نه فقط سعادت آخرت را؛ و از طرفی راه به راه بعضی از لذتها را حرام و بعضی از رنجها را واجب کرده است، به خاطر همین مهندسی ویژه دنیاست که مسیرهایش غیر مستقیم است.  

وقتی توقع لذت و خوشی زیادی از هر چیزی مثل زندگی زناشویی، تعطیلات نوروزی، سفر و گشت و گذار، رابطه ها و رفاقت ها و هر چیز دیگری در این دنیا داشته باشیم، سرخورده می شویم و چندان لذت نخواهیم برد. چون راه لذت بردن در این دنیا غیر مستقیم است؛ نه مستقیم. 

و این که می بینی رزمنده ها در جبهه های جنگ خیلی خوش و پرانزژی بودند، به این خاطر بود که سختترین تکلیف را انجام می دادند و هیچ کس نرفته بود خوش بگذراند. 

رنج های این دنیا را به رسمیت بشناس، خستگی و مریضی و ناکامی و خیلی رنجهای دیگر را طبیعی بدان. هر رنجی را که برطرف می کنی، منتظر رنج بعدی باش و با آرامی و قدرت از آن استقبال کن. و آنگاه لذتهای دلچسبی که غیر مستقیم به آنها دست خواهی بافت، نوش جان کن.


پ.ن: این یادداشت به اضافه نظرهای دوستان و پاسخهایم حکم چلو خورشت دارد. بدیهی است خوردن هر یک از چلو یا خورشت به تنهایی چندان لطفی ندارد:)

136ـ منِ ناشناخته

خیلی ها فکر می کنند که خود را شناخته اند و می دانند چه چیزی حالشان را خوب می کند و چه چیزی بد. کمند، افرادی که بعد از بیست سی سال هنور به خود به عنوان موجودی ناشناخته می نگرند و از خود می پرسند: راستی من کیستم و چه دوست دارم؟ 

از خود بپرس آیا آزادی را دوست داری یا اسارت را، قطعا خواهی گفت: معلوم است آزادی را. و باز از خود بپرس آیا خوشبویی را بیشتر می پسندی یا بدبویی را. خواهی گفت: باز معلوم است خوشبویی را. دوباره از خود بپرس گرسنگی و تشنگی را بیشتر می پسندی یا سیری و برخورداری را. خواهی گفت: سیری و برخورداری را. 

حالا من از تو می پرسم راستی تا کنون به اعتکاف رفته ای؟ به نظرت این همه دست و پا شکستن برای اعتکاف برای چیست؟ این جوانها همه دنبال ثوابند یا در اعتکاف، کیف و حال هم می کنند؟! و راستی انسان چگونه موجودی است که گاهی چنین هوسِ اسارت و گرسنگی به سرش می زند و بعد از سه روز با اشک و گریه با زندانِ مسجد وداع می کند. مگر او کیست و چه دوست دارد؟

بندگی خدا فرایندی برای جستجوی لذتهای پنهان است که در این فرایند، خودِ پنهانِ ما نیز شناخته می شود. این خودِ پنهان است که لذتهای پنهانی و زیر خاکیِ این دنیا را که بسی عمیق و لذتبخش است، می چشد و می فهمد. و چه علم گرانبهایی است، معرفت نفس!  

133ـ کلنگِ بوسیدنیِ خدا

گامِ اولِ بسیاری از تعمیرها، تخریب است. مثلِ معماری که بخواهد ساختمانی را ترمیم کند، که در چند روزِ اول فقط خراب می کند و گرد و خاک می افشاند. یا جراحی که بخواهد بیماری را علاج کند، که در ابتدا با تیغ، به جانِ بیمار می افتد. یا رهبری که می خواهد نظامِ فاسدی را فروبپاشد و انقلاب کند، که در ابتدا به مردم امر می کند به خیابانها بریزید و سربازها از پادگانها فرار کنند و کارگران، پالایشگاهها را رها کنند و مأموران دولتی اداره ها را، تا رژیم را بکوبد و از نو بسازد. 

خدای ما هم گاهی گوشه ای از زندگی بنده اش را به هم می ریزد تا چند روز دیگر از نو، سامان دهد. گاهی دعوای بین زن و شوهر، خرابی قبل از تعمیر است و مقدمه ای برای رابطۀ دوستانۀ عمیقتر و دلچسبتر. گاهی خدا وقتی شغلی بهتر از شغلی که داریم برایمان جور می کند، شرایط کاری الآنمان را خراب می کند، وگرنه هیچ گاه از این شغلِ کنونی دل نمی کندیم و به آن شغلِ بهتر نمی رسیدیم.

این قانون دنیا و شگرد خدای این دنیاست که جوری مهندسی کرده است دنیا را که راهِ عزیزِ مصر شدن، از قعرِ چاه و دردِ هجران می گذرد. چه زیباست اگر با لبخند به مقدراتِ الهی نگاه کنیم و مثل بندگانی باشیم که دستِ خدا را خوانده اند. چنین بندگانی نادرند و نزد خدا عزیز، اگر ادایشان را دربیاوریم هم غنیمت است.

130ـ شکرِ نعمت که هیچ، شکرِ مصیبت نیز بگزار

در عین حالی که از رنج فرار می کنیم و می کوشیم که رنجهای زندگیِ خود را به حد اقل برسانیم، که کارِ خوب و به جایی است، این را بدانیم که رنج برای رشد و بالندگی و شکوفایی ِاستعدادهایمان لازم است. برای استعدادهای معنوی مثل کشفِ رابطۀ خود با خدا و درکِ حس ِبندگی هم خیلی خیلی لازم است. 

دیگر این که هر کسی بسته به شخصیت و موقعیت و ظرفیت و استعدادهایش رنجِ خاصِ خود را می طلبد و با نوع و میزانِ رنجی خاص، رشد می کند. این که از میان رنجِ فقر و مشکلاتِ اجتماعی و بیماری و دیگر مشکلات، کدام یک به نفع ماست و از هر کدام چقدر و چگونه و کجا و کی باید نصیبمان شود، چیزی نیست که کسی بتواند تشخیص دهد یا تخصصش را در جایی کسب کند. این خدای مهربان ماست که به تناسبِ استعداد و ظرفیت و نیازِ هر کسی رنج او را معیّن می کند.

قبول دارم که به سختی می توان بین عملِ فرار از رنج، و احساس و باورِ پذیرش حکمتِ رنج، تفکیک کرد و هر کدام را سر جایش نشاند، اما شدنی است. 

اگر این را باور کنیم و با حسنِ ظن به خدا، تمام رنجهای زندگیمان را متناسب با روح و نیاز و استعدادمان بدانیم، خواهیم دید که جا دارد در پیِ هر رنجی، از خدا تشکر کنیم. و البته هیچ منافات ندارد که پس از تشکر یا قبل از آن، دعا کنیم که خدا این رنج را از پیش رویمان بردارد.

127ـ تسلیتهایی که بیشتر نمک به زخم می پاشد

بعضی از سلبریتی ها در پی حوادث مرگبار جانگدازی که برای هموطنان ما رخ می دهد، جوری اظهار نظر می کنند که انگار بنا ندارند روزی از این دنیا رخت بربندند یا مرگ کسی را ببینند! گویا نمی دانند دنیا جای حادثه و سانحه و مریضی و آفت و مرگ و میر است! و به نظر می رسد نمی دانند رنج در زندگی دنیایی انسان اصالت دارد و جایگاهی محفوظ برایش مشخص شده است.

جوری در پی این حوادث به زمین و زمان اعتراض می کنند که انگار اینجا را با بهشت اشتباه گرفته اند. و از همین رو اینقدر بلا و مصیبت را غیر طبیعی می دانند! گویا خوشبختی و سعادت در این دنیا را به گونه ای در ذهن خود تعریف کرده اند که با هر بلا و مصیبت و مرگ و میری منافات دارد! تا جایی که این حوادث را نشانۀ بدبختی یک ملت یا حکایتگر نفرین شدن یک سرزمین پنداشته اند!

با چنین دیدگاه و جهانبینی غلطی هر کسی فیلم و داستانی بسازد، قطعا خدمتی به تماشاگرش نکرده است چرا که شاخصهای غلطی از خوشبختی و سعادت به خورد تماشاگر می دهد که هر که باور کند همواره در ناخودآگاه خود احساس بدبختی خواهد کرد، یا دست کم هیچ گاه آن شور و سرمستی و احساس خوشبختی سرشاری که یک انسان در این دنیا می تواند احساس کند، در وجود خود نخواهد یافت.

وانگهی با چنین جهانبینیِ نادرستی هیچ گاه نمی شود مهربانی خدا را فهمید و باور کرد. خدای مهربان ما خدایی است که هر روز بعضی از بندگانش را به بیماری مبتلا می کند که فقط بعضی از بیماریهای فراگیر خبرساز می شود. و هر روز جان صدها و هزاران نفر از بندگانش را می ستاند که فقط اندکی از این مرگ و میرها رسانه ای می شود و هشتگی به خود اختصاص می دهد. و هر روز جاهایی از زمین را می لرزاند که تنها اندکی از این لرزشها نظر ما را جلب می کند.

آن کس که جایگاه اصیل و مستحکم رنج در حیات بشر را ندانسته و نقش رنج را در شکوفایی استعدادهای نهفتۀ انسان برای تجربۀ لذتهای عمیق و ماندگار در این دنیا نشناخته است، هیچ گاه مهربانی خدا را نمی تواند باور کند. و بی شک کسی که مهربانی خدا را در انبوه این مشکلات و مصیبتهای دنیا نمی بیند و لمس نمی کند، محال است بتواند احساس خوشبختی و سعادت کند. بماند که دیگر دل و دماغ نماز و عبادت هم نخواهد داشت.

برای این که سوء تفاهم نشود عرض می کنم: اگر چه این دولت را چندان کارآمد نمی دانم و چه بسا وزیر راه در این حادثۀ اخیر بی تقصیر نباشند، اما کارآمدترین دولت و جهادیترین مدیران هم نمی توانند ملتی را از اصلِ مستحکم و پولادینِ "اصالت رنج در دنیا" برهانند.


پ ن: به هر بازمانده و مصیبت زده ای از هر حادثۀ گذشته و آینده که این یادداشت را می خواند تسلیت عرض می کنم. امیدوارم عزیز از دست رفتۀ شما این روزها زندگی فوق العاده بهتر و لذتبخشتری را تجربه کرده باشد و به هیچ وجه از اتفاقی که برایش افتاده است، متأسف نباشد. امیدوارم خداوند آرامش و صبری بسیار و سعادتی سرشار در باقی روزهای زندگیتان به شما عنایت کند.