چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امتحان» ثبت شده است

116ـ معادله ی شصت مجهولی

اگر خراسان به زعفرانش معروف است، آخر الزمان هم به امتحان­های سخت و کمرشکنش معروف است؛ امتحان­هایی که یک شبه رجل ­های کارکشته و سابقه ­دار در میدان ایمان و جهاد را کله ­پا می­کنند و چنان حق و باطل را با هم درآمیزند که کمتر تیزبین و نکته ­سنجی توان شناسایی درست صحنه ­ها را داشته باشد و امر بر او مشتبه نگردد.

آخر الزمان است و بازار داغ امتحان­های سخت و پیچیدۀ الهی؛ امتحان­هایی که می­خواهد یاران امام زمان و منتظران واقعی ایشان را از دیگران جدا سازد و از همین روست که بسی مشکل و دشوار است. آخر الزمان یعنی نقطه ­ای که تلاش 124 هزار پیامبر و اوصیای­شان به آن ختم می­شود، پس هر کس به آخر الزمان رسیده است، نباید مشکلی در بصیرت و فهم و بینش داشته باشد. او باید عصارۀ انبیا باشد و خدا حق دارد چنین توقعی از او داشته باشد.

دیگر خدا لازم نمی­بیند برای آخر الزمانی­ها دریایی بشکافد و کوهی بلند کند و یا مرده ­ای زنده کند. کلاس آخر الزمانی­ها بالاتر از این حرف­هاست. اگر امت­های پیشین معادله­ های دو مجهولی حل می­کردند، آخر الزمانی­ها باید معاد شصت مجهولی حل کنند. دیگر برای من و تو قرآن نازل نمی­شود. دیگر عید غدیری در کار نیست تا پیامبر در آن به صراحت بگوید رهبر بعد از من کیست. آخر الزمان است و دیگر هیچ یک از این خبرها در کار نیست. وای که چه بصیرت مهم است این روزها.

یادش به خیر؛ زمانی رهبر جامعه پیامبر بود که خود مستقیم با خدا سخن می­گفت و پیام مستقیم خدا را به گوش مردم می­رساند. معجزه ­های عجیب و غریب می ­آورد و گاهی سفارش معجزه هم قبول می ­کرد. حتی گاهی مردم سفارش می­ دادند که اگر پیامبرشان واقعا پیامبر است، شتری را از دل کوه درآورد، و خدا و رسولش سفارش مردم را می­پذیرفتند و همین کار را می­کردند!

اما معنی نداشت تا همیشه خدا به همان روش حجت را بر مردم تمام کند و به همان شکل ابتدایی و بدوی از مردم امتحان بگیرد. و قرار نبود و نیست که بشر در همان سطح معرفتی و بصیرتی دوران آغازینش بماند.

از همین روست که خدا انزال وحی را قطع کرد و طرحی نو درانداخت. اما آن گاه که قرار بود نبوت به امامت تبدیل شود، خدا به پیامبرش دستور داد که با صریح­ترین لهجه و رسانه­ ای ­ترین روش امامت امیر المؤمنین (علیه السلام) را به ابلاغ بیشترین جمعیت ممکن از مردم برساند. اما قرار نیست رهبر جامعۀ اسلامی همواره به همین روش ابلاغ شود. امتحان­های پیچیده و پیچیده ­تر در راه است.

هر چه تاریخ به دوران غیبت نزدیک می­شود، سن امامان ما کم­تر و کم­تر می ­شود، حضورشان در میان شیعیان به حد اقل خود می­رسد و معرفی امام­ها و به تبع آن شناخت امامان از سوی شیعیان پیچیده ­تر و دشوارتر می­شود. تا جایی که پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) امتحان شیعیان این بود که به امامت امام مهدی پنج سالۀ غایبی که هیچ کس او را ندیده است ایمان بیاورند و با نائبش بیعت کنند؛ نائبی که هیچ کس نحوۀ ارتباطش با امامش را ندیده است و امکان اثبات صدق و کذب مدعاهای این نائب چندان ساده نیست، مگر قلب سلیم مؤمنان یاریشان کند.

شاید کسانی که در غیبت صغری بودند فکر می­ کردند که به آخر خط رسیده­ اند و امتحان از این سخت­تر نمی­شود، غافل از این که این امت همچنان در سطح معرفتی و کلاس ایمانش پیشرفت می ­کند و جا دارد بیش از اینها امتحانشان پیچیده شود. در غیبت کبری وظیفۀ مردم آن است که نائب عام امام زمان(عج) را تشخیص دهند و تا پای مرگ با او عهد و پیمان ببندند؛ نائب عامی که دیگر با امامش ارتباطی نخواهد داشت و هیچ وحیی از  جانب خدا نخواهد آورد و معجزه ­ای در سیره ­اش نشان نخواهد داد. مردم باید به این حد و اندازه از علم وبصیرت و بینش و آگاهی رسیده باشند که از پس این امتحان­ها برآیند. حال اگر کسی همچنان در کلاس اول درجا می­زند و تا آیه و معجزه ای صریح نبیند چیزی نمی­فهمد، مشکل خود اوست و خدا این وسط تقصیر ندارد. 

 

 

114ـ سالهاست جای چنین رئیس جمهوری در پاستور خالی است

امتحان منصب ریاست جمهوری نظام اسلامی از آن دست امتحانهای سخت و خطرناکی است که یا انسان در این امتحان سربلند می شود و به اعلی علیین می رسد، و یا شکست می خورد و از نظام و ولایت و جبهه حق به بیرون پرت می شود. و گویا سرانجام میانه ای در این میان نیست.

بعد از سی و اند سال از گذشت انقلاب عزیزمان دیگر به راحتی می توان این حقیقت را دریافت. از اول انقلاب تا کنون، اکثر رؤسای جمهور ما هر یک به نوعی از قطار انقلاب پیاده شدند و در برابر این امتحان سخت، شکستند. و در مقابل، آنهایی که توانستند مقاومت کنند و از پس این امتحان دشوار برآمدند، هدایای بسی بزرگ از خداوند دریافت کردند. رجایی به پاس نمره قبولی اش در این امتحان به مقام شهادت رسید، و مقام معظم رهبری هم این شد که می بینی.

سختی این امتحان به این نیست که رئیس جمهور باید مواظب این باشد که شیفته قدرت نشود یا مستی شهرت او را نگیرد یا بر بیت المال مسلمین دست نیاندازد و یا به ناحق امضایی نکند. البته که هر یک از این امتحانها خود قسطی از سختی امتحان است، اما هیچ کدامشان نقطه اوج امتحان نیست. امتحان ریاست جمهوری از اینی که هست هم سختتر می شود.

نقطه ثقل این امتحان همان است که در نگاه خدا از همه چیز مهمتر است. و ما خوب می دانیم که هیچ چیزی برای خدا به اندازه ولایتمداری و تبعیت محض عملی و قلبی از ولی مهم نیست. خدا یک بار در قرآن برای امر مهم ولایت مداری و تبعیت محض از رهبر، به خودش قسم خورد و هیچ گاه دیگر این قسم را تکرار نکرد. در سراسر قرآن تنها جایی که خدا به خودش قسم خورد همین جا بود: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما؛ به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن [حقیقى] نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع واختلاف دارند به داورى بپذیرند سپس از حکمى که کرده‏اى هیچ احساس دل تنگى و ناخشنودى در دلشان نکنند، و کاملا تسلیم شوند.»[1]

مشکل رؤسای جمهور ما این بود و هست که وقتی بر مسند ریاست جمهوری نشستند و به تبع اعتبار نظام جمهوری اسلامی، اعتبار ملی و بین المللی کسب کردند، آن قدر احساس شخصیت و بزرگی کردند که دیگر جایی برای کرنش و تبعیت محض از نائب امام زمان (عج) در دلشان نمانده بود. و این حالت و احساس نامبارک را به خوبی می توان در رؤسای جمهورِ پیاده شده از قطار انقلاب دید و مشاهده کرد. فتنه 88 جلوه گاه اوج استقلال طلبی شان بود. در این فتنه نشان دادند که ذره ای سخن و نگاه و تحلیل و ارشاد حضرت آقا برایشان مهم نیست و خود به تنهایی برای این انقلاب می برند و می دوزند. و یا این که آقای رئیس جمهور چنان حس استقلال می گیریدش که تمام عزل و نصبهایش را بدون یک ذره لحاظ امر رهبر انجام می دهد؛ و آن گاه که کارد به استخوان می خورد و امام مسلمین دخالت می کند، به شخصیتان بر می خورد و چند روزی قهر می کند...

و گویا این نوع برخورد استقلال جویانه با رهبر، گناهی نیست که به سادگی خدا از آن چشم بپوشد. نتیجه این گناه هم این می شود که دشمنان اسلام و انقلاب به شیوه های گوناگون، به حمایت از این شخصیتهای پیاده شده از قطار انقلاب سخن می رانند.

ریاست جمهوری مانند هر سلاح ضروری و مفیدی خطرناک هم هست، که اگر کسی بدون شناخت خطرهای ریاست جمهوری پای در این عرصه بگذارد، بی هوا لگد می خورد و از قطار انقلاب پرت می شود. این دو واحد درس شناخت خطرات ریاست جمهوری، پیش نیازی ضروری است که تا کسی نگذراندش، صلاحیت نشستن بر صندلی ریاست را نخواهد داشت. و این خطر بزرگ و مهلک، همان حس استقلال طلبی نسبت به رهبر است.

رئیس جمهور هزاری هم که ساده زیست و عدالت طلب و پرکار باشد، رجایی نمی شود. آن درّ کم یابی که رجایی از آن برخوردار بود «ولایتمداری» بود. او با این که رئیس جمهور بود، روحیه یک بچه بسیجی ولایتمدار را داشت. او «من» خود را در برابر امامش کوبیده بود؛ انگار نه انگار که رئیس جمهور بود. می گفت: «وقتی می‌گوییم ما خط امامی هستیم یعنی همین، کاری را انجام دهیم که خلاف نظر خودمان است ولی نظر رهبری بر آن است، همین مفهوم التزام عملی ماست، ولو بی‌آبرو شویم».[2]

و درست به همین علت، مهرش در دل امام عزیز ما نشسته بود. امام سالها پس از شهادت شهید رجایی در وصف حال او و شهید باهنر چنین فرمود: «من از خصوصیاتى که در این آقایان بود، آقاى رجایى، آقاى باهنر، آقاى عراقى، آنى که به نظرم خیلى بزرگ است، این است که آقاى رجایى یک نفر آدمى بود که دستفروشى [مى‏کرد] در بازار از قرارى که گفتند. من در مطالعاتى که در ایشان کردم به نظرم آمد که از حال دستفروشى‏اش تا حال ریاست جمهورى، در روح او تأثیرى حاصل نشد. چه بسا اشخاصى هستند که اگر کدخداى ده بشوند، تغییر مى‏کنند به واسطه ضعفى که در نفسشان هست، تحت تأثیر آن مقامى که پیدا مى‏کنند واقع مى‏شوند، و اشخاصى هستند که مقام تحت تأثیر آنهاست از باب قوّت نفسى که دارند. و آقاى رجایى، آقاى باهنر در عین حالى که خوب، یکیشان رئیس جمهور بود، یکیشان نخست وزیر بود، اینطور نبود که ریاست در آنها تأثیر کرده باشد، آنها در ریاست تأثیر کرده بودند؛ یعنى، آنها ریاست را آورده بودند زیر چنگ خودشان، ریاست آنها را نبرده بود».[3]

چندان سخت و دشوار نیست که دست فروشی ولایتمدار باشد، اما این که یک رئیس جمهور مانند دست فروشی غریب، روحیه تبعیت و اطاعت از رهبر داشته باشد، خیلی حرف است. سالهاست جای چنین رئیس جمهوری در پاستور خالی است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. نساء: 65

[2]. رﺟﺎﯾﯽ، ﻏﻼﻣﻌﻠﯽ، ﺳﯿﺮه ﺷهید رﺟﺎﯾﯽ، ص728.

[3]. صحیفه امام، ج20، 124.  


بازنشر شده در: عماریون، صراط نیوز، انقلاب نیوز، بولتن نیوز، سفیر افلاک

113ـ بلبشوی دینی و معنوی در راه است

در مسابقه های حرکتی و مهارتی و به اصطلاح اکشن که قابلیتها و استعدادهای مختلف شرکت کنندگان در آنها سنجیده می شود، قاعده ای وجود دارد که خداوند متعال هم این قاعده را در اجرای مسابقه عمومی خود در دنیا رعایت می کند.

یکی از ویژگی های این مسابقه ها تنوع مراحل و بازی ها و به اصطلاح آیتم هاست و هر مرحله ای مقدمه مرحله بعدی خواهد بود. آن قاعده نانوشته ای که در همه مسابقه ها رعایت می شود این است که هیچ گاه شرکت کنندگان، بدون امکانات و تجهیزات راهی مسابقه نمی شوند، و البته این ابزارها و امکانات، درست متناسب با نیاز شرکت کنندگان و شرایط و فضای مسابقه داده می شود. و به فرض اگر شرکت کنندگان شرایط و فضای مرحله پیش رو را ندانند، با همین امکانات و تجهیزاتی که از مجری مسابقه دریافت می کنند، می توانند حدس­هایی بزنند. مثلا اگر جلیقه نجات غریق دریافت کنند، به راحتی می توانند حدس بزنند که فضای مسابقه در آب و استخر خواهد بود. یا مثلا اگر چراغ قوه ای به آنها دادند، معلوم می شود که مرحله پیش رو، در فضای تاریکی اجرا خواهد شد و اگر بخواهند مسیر خود را پیدا کنند یا شیء پنهانی را بیابند، نیاز به نور چراغ خواهند داشت...

امتحانات خداوند نیز مرحله ای است، و قرار بر این است که امت اسلامی امتحانها و فتنه های مختلف و گوناگونی را پشت سر بگذارد. قرآن نیز نمونه های مختلفی از این فتنه ها و امتحانهای گوناگون را برشمرده است. جهاد اقتصادی، جهاد نظامی و جنگ روانی از جمله مراحلی است که امت اسلامی باید ببیند و تجربه کند؛ (لَتُبْلَوُنَ‏ فی‏ أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثیرا)[1]

و البته آن قاعده ای که شرحش گذشت، در اینجا نیز صادق و جاری است. یعنی خداوند تا امکانات و تجهیزات مورد نیاز را فراهم نکند، امت اسلامی را وارد هیچ یک از مراحل فتنه و امتحان نخواهد کرد. (لا یُکَلِّفُ‏ اللَّهُ‏ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها).[2] مثلا خدا نمی توانست بدون فراهم کردن امکانات و تجهیزات مورد نیاز امت اسلامی، امام معصومشان را پشت پرده غیبت پنهان کند. خدا می دانست که جای خالی امام معصوم باید با شبکه ای از علمای دین شناس جبران شود و فقط در این صورت است که امت اسلامی می تواند مرحله غیبت را با موفقیت پشت سر بگذارد. از همین روست که از زمان امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) نهضت تربیت عالم دین شناس آغاز شد تا آنگاه که امت اسلامی وارد دوران غیبت شود، از امکانات و تجهیزات کافی برخوردار باشد.

در این میان اگر کسی حواس جمع باشد و از هوش سرشار و بصیرت کافی برخوردار باشد، می تواند امکانات الهی ویژه و خاص زمان خود را تشخیص دهد و فتنه ها و امتحانهای بعدی را پیش بینی کند؛ درست مانند شرکت کنندگان مسابقه که تا به آنها جلیقه نجات غریق بدهی، پی به کمی تا قسمتی از فضا و شرایط مرحله بعدی خواهند برد.

خُب، امروز امکانات ویژه خدا برای امت اسلامی چیست؟ این کدام امکانات است که خدا برای مردم این زمان فراهم کرده است و در گذشته نبوده است؟ نظر شما چیست؟

یکی از امکانات ویژه ای که خداوند برای مردم این زمان فراهم ساخته و حتی بیست سال پیش هم به این شکل نبوده است، امکانات بسیار و سرشار «فهم دقیق دین» است. هیچ گاه معارف دینی این قدر در دسترس عموم مردم نبوده است. هیچ گاه سخنرانی های دینی و جلسات پرسش و پاسخ دینی و کتابهای دینی و برنامه های تلفزیونی دینی و... به اندازه امروز نبوده است. همین رادیو معارف کافی است تا همه زنان خانه دار و راننده های تاکسی و آرایشگرها ونانواها و دهها صنف دیگر از مردم، در سطح آگاهی دینی بسیار خوبی قرار بگیرند. هیچ گاه رهبر جامعه اسلامی به اندازه امروز مجال سخنرانی نداشت و هرگز پیگیری سخنرانی هایش به آسانی امروز نبوده است. امروز با دستگاههای مختلف دیجیتالی کم حجم و سبک، می توان دهها بلکه صدها سخنرانی دینی را ذخیره کرد و در جیب گذاشت و سر فرصت گوش داد. لبتاپ ها و تبلت ها و گوشی های مختلف هوشمند هم این امکان را فراهم ساخته اند که انسان صدها بلکه هزاران جلد کتاب را به همراه داشته باشد و به فراخور نیازش استفاده کند. و این یعنی این که امروز «فهم دقیق دین» از هر زمان دیگری ممکنتر شده است.

و با همین امکانات، می توان حدس زد که امتحانات و فتنه های بعدی و پیش رو چه خواهند بود و جامعه اسلامی کدام مرحله را در پیش دارد. جهان امروز ما اگر چه سرشار از فساد و تباهی است، اما رویکرد تند و تیزی به سمت معنویت دارد. این حقیقت آرام آرام دارد رخ نشان می دهد، اما امام عزیز و تیزبین ما سالها پیش خبر داده بود که «امروز جهان تشنه اسلام ناب محمدی است».[1] و نتیجه تفکیک ناپذیر این رویکرد این است که از این به بعد هر حرف مفت و باطلی را با ادبیات دینی و معنوی به خورد ما خواهند داد. از این به بعد هر جریان جنایتکار و آدم کشی به نام دین و ایمان دست به جنایتهای خود خواهد زد. از این به بعد میان دینداران و متدیان دعواهای تند و سختی سرِ برداشتهای مختلف از دین در خواهد گرفت. و بیچاره است کسی که در این هرج و مرج و بلبشوی دینی و معنوی «فهم دقیق دینی» نداشته باشد و در دام اراجیف پوچِ «دینیزه» شده گرفتار شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. آل عمران: 186

[2].  طلاق: 7

[3]. صحیفه امام، ج21، ص87. 

62ـ مادر دعا کن ببرم

کمتر می­ توان انسان موفقی را گیر بیاوریم و از علت توفیقش سؤال کنیم، و او اشاره ­ای به نقش مادرش نکند. مادر اعجوبۀ خلقت و راز سر به مهر آفرینش است. مادر یعنی کسی که از خبرِ قبولی فرزندش در دانشگاه، بیش از قبولی خودش خوشحال می ­شود. مادر کسی است که سلامتیِ فرزندانش از سلامتی خودش برایش مهم­تر است. مادر تنها کسی است که برای دعا برای فرزندش، به اندازۀ دعا برای خودش و بلکه بیشتر مایه می ­گذارد. مادر همیشه حواسش از خودش پرت است و بیشتر به فکر بچه هاست...

اگر چه موضوع یادداشتم دربارۀ مادر نیست، اما دلم نمی ­آید از توصیف و ستایش مادر دست بکشم. همه مادر را با مهربانی می ­شناسند، وصد البته که بین مهربانی مادر و مهربانی دیگران تومانی نه قران فرق است. مادر خودش را با فرزندش مقایسه نمی ­کند. از این که فرزندش زیباتر از او صحبت می­ کند ناراحت نمی ­شود. مادر بدش نمی ­آید فرزندش از او باسوادتر باشد. مادر از خوردن دست­پخت دخترش که از او ماهرتر شده است، لذت می­ برد. مادر مهربان است، آن هم از نوع خودش..

ما جوان­ها روش قشنگی را بلدیم؛ هنگامی که قرار است امتحانی بدهیم یا مصاحبۀ استخدام یا مسابقه­ ای داشته باشیم، یک جوری به مادرمان می ­سپاریم که برایمان دعا کند. آن­هایی هم که مادرشان به رحمت خدا رفته است، سرِ خاک مادرشان می­ روند و بعد از خواندن فاتحه و کمی قرآن به مادرشان می­ گویند: مادر دعایم کن.

ما هر روز از صبح تا شب کار مهم داریم و در حال امتحانیم. اساسا این دنیا سالن امتحانات است، ولی در این میان، روزی پنج بار مسابقۀ کشتی داریم؛ مسابقه­ هایی که اگر چه خیلی تکراری­ست، اما برد و باخت هر کدامشان در سرنوشت ما خیلی اثر دارد.

نماز، مسابقۀ کشتی با شیطان است و سجادۀ نماز، تشک آن. شروع مسابقه با سوت اذان شروع می شود، و تو اگر چه فرصت داری که دیرتر وارد تشک شوی، اما هر چه زودتر بروی موفقتر خواهی بود. در این مسابقه تو با دو نفر سر و کار داری؛ خدا و شیطان. تو باید در برابر خدا خاک شوی، و تمام تلاش شیطان این است که نگذارد این صحنۀ زیبا و نازنین اتفاق بیافتد. خاک شدن و به خاک افتادن در برابر خدا، مهم­ترین کاری است که در این مسابقه باید انجام داد و هر چه مدت این صحنۀ قشنگ بیشتر شد، بهتر است. و چه حرصی می­خورد شیطان از این کار! و چه برنامه ­هایی که برای به هم زدن صحنۀ به خاک افتادنت در برابر خدا نمی کشد؟!

مسابقۀ مهم و سرنوشت­ساز زندگی­مان نماز است و باور کن که دعای خیر مادرمان معجزه می ­کند. باور کن که او از التماس دعای مکرر و روزانۀ ما خسته نمی ­شود. مادری که من می­شناسم هر بار که از او طلب دعای خیر کنیم، گویی بار اول است که از ما التماس دعا می ­شنود. مادری که من می­شناسم نمی­تواند نسبت به نتیجه ­های مسابقه­ هایمان بی­ تفاوت باشد و نتیجۀ تک­تک این هزاران مسابقه برایش مهم است. پس ما اگر قبل از نماز به او التماس دعا گفتیم، در واقع موضوعی را با او درمیان گذاشته ­ایم که بیش از این که برای ما مهم باشد، برای او مهم است. مادری که من می شناسم در هنگام مسابقه هم نگران ماست، حتی اگر ما بی­خیال باشیم...

خوش به حال کسانی که رابطۀ خوبی با مادرشان دارند و قبل از هر نمازی آرام زیر لب می گویند: السلام علیك یا فاطمة الزهراء، مادر دعا کن ببرم....

32ـ قیمت ولایت مقطوع است

أسعد الله أیامکم

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی أمیر المؤمنین وأولاده المعصومین علیهم السلام

یکی از دل­مشغولی­ ها و تفکراتی که همواره باید انسان مؤمن را به خود مشغول کند، این است که خود را در حوادث و امتحان­های سخت و سرنوشت­ ساز تاریخ تصور کند و آنگاه از خود بپرسد که اگر او در آنجا بود، کدام وری بود.

ماجرای کشتی نوح، ناقه­ صالح، عرف­ شکنی­ها و بت­شکنی­ های ابراهیم، فراز و فرودهای ماجرای قوم بنی اسرائیل و پیامبرانشان، جریان حضرت طالوت و دستور نخوردن آب به سربازانش، ایمان آوردن سحره­ موسی و حوادث سخت و سرنوشت­ سازی که در تاریخ اسلام پیش آمده­ اند، همگی صفحاتی از تاریخ هستند که بدون تأمل و این پرسش مهم نباید ورقشان زد و به صفحه­ دیگر رفت؛ این که براستی اگر من در آن زمان بودم، چه می­کردم و کدام وری بودم؟

حادثه­ غدیر نیز یکی از همین حوادث است. تبریک گفتن و شیرینی و شربت خوردن و عیدی گرفتن و دادن و آزین بستن و چراغانی کردن و نوار مداحی گذاشتن و مداحی کردن و خلاصه جشن و شور و شادی راه انداختن خوب، بلکه ضروری است، اما در این شلوغی زیبای شهر، باید این خلوت را در دل فراهم کرد که براستی اگر من در حجة الوداع پیامبر بودم و واقعه­ غدیر را می­ دیدم، چه می­ کردم و در روزی که همه به امیر المؤمنین پشت می­ کنند، چه موضعی می­ داشتم؟ آیا معرفی علی به عنوان جانشین پیامبر برای دل من هم ناگوار و سخت می­ بود یا خیر...؟

و از سؤال مهم­تر، شیوه­ پاسخ دادن به این سؤال است. شاید بعضی­ها این سؤال را از خود می­ پرسند اما همین که به دل خود مراجعه می­ کنند و محبت امیر المؤمنین (علیه السلام) را در آن می­ یابند، نفس راحتی می­ کشند و خود را در صف سلمان و ابوذر و دو سه نفر دیگر می­ گذارند. ان شاء الله که باشند، اما شیوه­ پاسخ به این سؤال، این نیست.

باید بررسی کرد و دید که آن عده­ اندک انگشت­ شماری که با علی ماندند و پیام غدیر را به جان پذیرفتند، چه ویژگی­هایی داشتند و از چه خوبی­ هایی برخوردار بودند. باید دید که سختی­های پذیرش ولایت علی (علیه السلام) در چه بود و با کدام صفت می­شد این سختی را بر دل هموار نمود. آیا اگر کسی تعصب عشائری و فامیلی داشت، و اتفاقا چند نفر از بستگان و آشنایانش به دست علی کشته شده بودند، می­ توانست به راحتی ولایت علی را بپذیرد؟ آیا اگر کسی نسبت به جوانان تکبر داشته باشد و جز از  ریش­ سفید حرفی نشنود، در آن امتحان قبول می­شد؟ اگر کسی همواره به خوبان حسادت می­ ورزید و تا انسان والا و خوبی می­دید، به جای این که عاشقش شود، حاسدش می­ شود، می­توانست سرباز علی شود؟ اگر کسی دوست نداشته باشد، در برابرش از کس دیگری تعریف کنند و او را بر وی ترجیح دهند، می­ توانست با این همه تعریف پیامبر از علی کنار بیاید و کینه علی را به دل نگیرد؟ اگر کسی از حزب باد باشد و جز راه اکثریت جامعه، راه دیگری نپوید، در آن زمان می­ توانست با علی بماند؟

می­ بینید که ولایت چه گوهر نابی است و چه قیمت گرانی دارد؟ بهای ولایت، نفس و جان و مال و آبروی انسان است. باید همه­ اینها را داد تا ولایت گرفت. و به اندازه­ ای که از اینها می­گذری ولایت می­گیری. و خدا قیمت ولایت را هیچ گاه ارزان نمی­کند. اگر می­بینی عشق به علی امروز آسان است و از هر کسی بر می­ آید، بدان پس امروز، ولایت با حب علی آغاز می­شود، اما تمام نمی­ شود. چون امروز حب علی آسان است و ولایت نباید اینقدر آسان باشد. ولایت در طول تاریخ با امتحان های سخت و دشوار همراه بوده است و زهی خیال باطل که کسی فکر کند، بدون آن امتحان­ ها بخواهد با ولایت محشور گردد و به بهشت رود. (أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ) «آیا پنداشتید که داخل بهشت می­شوید و حال آن که [حوادث و امتحان­های] کسانی که پیش از شما درگذشته است به شما نرسیده است؟ به آنان سختی و زیانی رسید و چنان تکانده شدند که حتی پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده بودند، می­گفتند: پس یاری خدا کی خواهد آمد؟ آگاه باشید که یاری خدا نزدیک است؟»

فعلا این موضوع سربه­ مهر و باز نشده بماند، تا اگر عمر و توفیقی بود، در وقت دیگری بازش کنیم.