چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احمدی نژاد» ثبت شده است

194ـ امان از نمک‌گیر شدن!

#اصلاح_‌طلبان همان انقلابی‌های دیروزند که رفته رفته پس از سال‌ها حکومت‌داری و کمی ناپرهیزی، رفیق داخلی و خارجی پیدا کردند و در رودربایستی‌ با آنها گیر کرده‌اند. همین است که می‌بینی هر جا یک ارزن جگر و شجاعت و قاطعیت و صراحت لازم باشد کم می‌آورند؛ چه با مفسدین و رانت‌خواران و سلطان‌های قاچاق، چه با تروریست‌های منطقه‌ای و بین المللی! ‌
احمدی‌نژاد هم دچار همین آفت شده است گویا. چهارتا سوت و کف و هورای داخل و خارج و چهارتا استقبال گرم و نون و نمکی که با این و آن خورده کمی مأخوذ به حیایش کرده و کلا بزرگوار در ژانر دوستی و صلح و آشتی رفته است. تا جایی که حتی مقاومت پرحماسه‌ی مردم یمن را راه حل نمی‌داند! گفته: "بنشینند با گفتگو مشکلشان را حل کنند!" تو گفتی و بن سلمان باور کرد! زبان تند و تیز و لحن برّای احمدی‌نژاد که روزی علیه آمریکا و اسرائیل و مفسدان بود، امروز علیه شورای نگهبان و نهادهای انقلابی جمهوری اسلامی است. عالم و آدم خوبند و می‌شود با آنها گفتگو کرد؛ نوبت به شورای نگهبان که می‌رسد اعلامیه می‌دهد و کوری می‌خواند! با این رودربایستی‌هایی که احمدی‌نژاد با عربستان و آمریکا پیدا کرده، مستعد است با هر مفسد قدرت‌مند دیگری داشته باشد. از احمدی‌نژاد پرحاشیه‌ی آفت‌زده‌ی 90 تا 92 چندان آبی به نفع ملت گرم نشد، و #احمدی_نژاد 1400 بسی آفت‌زده‌تر و پرحاشیه‌تر است. حرف‌ها و کنش‌هایش را مطالعه کنید و خودتان قضاوت کنید.

193ـ جمع کنید این بساط را

اگر مردم را ناجوان‌مردانه و کاملا به دروغ به اصلاح‌طلب و اصول‌گرا تقسیم نکرده بودند، الآن این همه سر کار نبودیم و تیکه و متلک بار نظام مردم‌سالارمان نشده بود.
این که اقلیتی از سیاست‌بازان بخواهند مردم را در راستای دعوا و بازی خودشان تیکه پاره کنند، دلیل نمی‌شود ما هم باور کنیم و به سازشان برقصیم. اکثریت مردم کاری ندارند ایل و تبار سیاسی نامزدها چیست. نشان به این نشان که هم در انتخابات مجلس و هم در ریاست جمهوری، تقریبا یک دوره در میان جناح و گرایش سیاسی منتخبان مردم عوض شده است! اگر مردم جناحی بودند هیچ وقت این گونه عمل نمی‌کردند، می‌کردند؟!
اگر حاج قاسم زنده بود و نامزد می‌شد، مردم با حضوری پرشور، به او رأی بالایی می‌دادند؛ همان‌هایی که به خاتمی و روحانی رأی داده‌اند! پس کجای این مردم جناحی‌اند که ما نمی‌بینیم؟! چرا ضد حالْ خوردن‌ بعضی از جریان‌های سیاسی را به مردم نسبت می‌دهید؟!
والله مردم نه اصول‌گرایند نه اصلاح‌طلب، این که سهل است؛ بعضی از خود رجال سیاسی هم دقیقا نمی‌دانند از کدام قماشند! بعضی هم کلا خارج از این دسته‌بندی هستند. اساسا تاریخ مصرف احزاب و گرایش‌های سیاسی در ایران یکی دو دهه بیشتر نبوده، بعدش خود اعضا به جان هم افتادند و شدند رقیب هم‌دیگر! الآن هم تاریخ مصرف این دو کلمه‌ی نخ‌نما خیلی وقت است که گذشته است.
اگر سیاسیون داد "وا دموکراسیاه" سر می‌دادند که چرا در چینش نامزدها گرایش فوتبالیشان دیده نشده و بالسويه نیمی پرسپولیسی و نیمی استقلالی نیست، حرف مسخره‌تری نزده‌اند! خدایی این تقسیم‌بندیِ هر چند مسخره، نزد خیلی‌ها اصیل‌تر و ماندگارتر است. هواداران فوتبال بیست، سی سال عمرا تیم محبوبشان را عوض نمی‌کنند، اما مردم هر هشت سال یک بار گرایش سیاسی منتخبانشان را عوض کردند. این چیزها برای مردم مهم نیست؛ همین که نظام چند نامزد بابرنامه و خدوم به مردم عرضه کند که بتوانند مردم را پای صندوق آرا بکشانند دموکراسی اوکی است؛ جمع کنید این بساط را!

128ـ پیشنهادهای نامادرانه

نامه اخیر و البته سخیفِ احمدی نژاد به حضرت آقا تداعی کنندۀ آن نامادریِ خودخواه و سنگدلی است که تنها همّ و غمّش تصاحبِ بچۀ بی نوا بود، اگر چه دو شقّه شود! وگر نه کسی که واقعا دلسوزِ انقلاب باشد، هیچ گاه عقلش به چنین پیشنهادهای شوم و عقیمی نمی رسد.

آن چه از سر تا پایِ نامۀ احمدی نژاد می بارد و چیزِ دیگری هم در آن به نظر نمی رسد، حسِّ رقابت و دشمنی با مسئولینِ سه قوه به علاوۀ شورای نگهبان است و بس! و هر آن چه برای او مهم است، گویا غلبه بر حریفان است و دیگر هیچ. 

او دیگر به این فکر نمی کند که با مُنحل کردن دولت و مجلس که هر دو منتخبِ مردمند، چه بر سر مردم سالاری این نظام می آید؟ و مردم با کدام اعتماد، دوباره به صندوقهای انتخابات بشتابند؟ و اساسا انتخاباتی که شورای نگهبان در آن دخیل نباشد، مگر قانونی است؟ و از آن گذشته، اگر دولت و مجلسِ بعدی به مذاق او و همپیاله هایش خوش نیاید چه؟! و بعد از آن که عالم و آدم رهبرِ ما را ـ به فرضِ محال که طبقِ پیشنهادش عمل کند ـ دیکتاتور خواندند، چه کسی جواب خواهد داد؟!

چقدر ساده دلند افرادی که هنوز احمدی نژاد را دوستدار و مخلص نظام و انقلاب می دانند و دُمِ خروسِ خودخواهی و عَدَمِ صداقتش را هنوز ندیده اند!

احمدی نژاد از سرنوشت شوم میرحسین عبرت نگرفته است که با ایستادنش در برابر قانون و پافشاری بر بدعتهای غیر قانونی به جایی رسید که پستترین و منفورترین گروهکها و سیاستمدارهای جهان به حمایت از او شتافتند و مایۀ ننگ و ذلتِ ابدی او شدند. بد نیست بداند که تاریخ انقلاب با کسی شوخی ندارد و با هیچ کس پسرخاله نیست و هیچ کاری برایش ندارد که احمدی نژاد را هم در جریدۀ از راه برگشتگان ثبت کند تا او هم مایۀ عبرت دیگران باشد؛ اگر چه روزی مردم به او افتخار می کردند و از جنس خود می دانستند.   

استکبارستیزی مایۀ عزت و سربلندی است، و روزی احمدی نژاد با به چالش کشیدن اسرائیل، در میان مردمِ ایران و دیگر مردمِ آزادۀ جهان عزیز شد، اما این روزها که لولۀ تفنگش را به این طرف چرخانده و همۀ توپ و تشرش را روانۀ داخلی ها کرده، دیگر از آن ارج و قربش خبری نیست و از چشم و دهن افتاده است؛ مگر این که به عقل بیاید و از راه ناصوابش بازگردد.

114ـ سالهاست جای چنین رئیس جمهوری در پاستور خالی است

امتحان منصب ریاست جمهوری نظام اسلامی از آن دست امتحانهای سخت و خطرناکی است که یا انسان در این امتحان سربلند می شود و به اعلی علیین می رسد، و یا شکست می خورد و از نظام و ولایت و جبهه حق به بیرون پرت می شود. و گویا سرانجام میانه ای در این میان نیست.

بعد از سی و اند سال از گذشت انقلاب عزیزمان دیگر به راحتی می توان این حقیقت را دریافت. از اول انقلاب تا کنون، اکثر رؤسای جمهور ما هر یک به نوعی از قطار انقلاب پیاده شدند و در برابر این امتحان سخت، شکستند. و در مقابل، آنهایی که توانستند مقاومت کنند و از پس این امتحان دشوار برآمدند، هدایای بسی بزرگ از خداوند دریافت کردند. رجایی به پاس نمره قبولی اش در این امتحان به مقام شهادت رسید، و مقام معظم رهبری هم این شد که می بینی.

سختی این امتحان به این نیست که رئیس جمهور باید مواظب این باشد که شیفته قدرت نشود یا مستی شهرت او را نگیرد یا بر بیت المال مسلمین دست نیاندازد و یا به ناحق امضایی نکند. البته که هر یک از این امتحانها خود قسطی از سختی امتحان است، اما هیچ کدامشان نقطه اوج امتحان نیست. امتحان ریاست جمهوری از اینی که هست هم سختتر می شود.

نقطه ثقل این امتحان همان است که در نگاه خدا از همه چیز مهمتر است. و ما خوب می دانیم که هیچ چیزی برای خدا به اندازه ولایتمداری و تبعیت محض عملی و قلبی از ولی مهم نیست. خدا یک بار در قرآن برای امر مهم ولایت مداری و تبعیت محض از رهبر، به خودش قسم خورد و هیچ گاه دیگر این قسم را تکرار نکرد. در سراسر قرآن تنها جایی که خدا به خودش قسم خورد همین جا بود: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما؛ به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن [حقیقى] نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع واختلاف دارند به داورى بپذیرند سپس از حکمى که کرده‏اى هیچ احساس دل تنگى و ناخشنودى در دلشان نکنند، و کاملا تسلیم شوند.»[1]

مشکل رؤسای جمهور ما این بود و هست که وقتی بر مسند ریاست جمهوری نشستند و به تبع اعتبار نظام جمهوری اسلامی، اعتبار ملی و بین المللی کسب کردند، آن قدر احساس شخصیت و بزرگی کردند که دیگر جایی برای کرنش و تبعیت محض از نائب امام زمان (عج) در دلشان نمانده بود. و این حالت و احساس نامبارک را به خوبی می توان در رؤسای جمهورِ پیاده شده از قطار انقلاب دید و مشاهده کرد. فتنه 88 جلوه گاه اوج استقلال طلبی شان بود. در این فتنه نشان دادند که ذره ای سخن و نگاه و تحلیل و ارشاد حضرت آقا برایشان مهم نیست و خود به تنهایی برای این انقلاب می برند و می دوزند. و یا این که آقای رئیس جمهور چنان حس استقلال می گیریدش که تمام عزل و نصبهایش را بدون یک ذره لحاظ امر رهبر انجام می دهد؛ و آن گاه که کارد به استخوان می خورد و امام مسلمین دخالت می کند، به شخصیتان بر می خورد و چند روزی قهر می کند...

و گویا این نوع برخورد استقلال جویانه با رهبر، گناهی نیست که به سادگی خدا از آن چشم بپوشد. نتیجه این گناه هم این می شود که دشمنان اسلام و انقلاب به شیوه های گوناگون، به حمایت از این شخصیتهای پیاده شده از قطار انقلاب سخن می رانند.

ریاست جمهوری مانند هر سلاح ضروری و مفیدی خطرناک هم هست، که اگر کسی بدون شناخت خطرهای ریاست جمهوری پای در این عرصه بگذارد، بی هوا لگد می خورد و از قطار انقلاب پرت می شود. این دو واحد درس شناخت خطرات ریاست جمهوری، پیش نیازی ضروری است که تا کسی نگذراندش، صلاحیت نشستن بر صندلی ریاست را نخواهد داشت. و این خطر بزرگ و مهلک، همان حس استقلال طلبی نسبت به رهبر است.

رئیس جمهور هزاری هم که ساده زیست و عدالت طلب و پرکار باشد، رجایی نمی شود. آن درّ کم یابی که رجایی از آن برخوردار بود «ولایتمداری» بود. او با این که رئیس جمهور بود، روحیه یک بچه بسیجی ولایتمدار را داشت. او «من» خود را در برابر امامش کوبیده بود؛ انگار نه انگار که رئیس جمهور بود. می گفت: «وقتی می‌گوییم ما خط امامی هستیم یعنی همین، کاری را انجام دهیم که خلاف نظر خودمان است ولی نظر رهبری بر آن است، همین مفهوم التزام عملی ماست، ولو بی‌آبرو شویم».[2]

و درست به همین علت، مهرش در دل امام عزیز ما نشسته بود. امام سالها پس از شهادت شهید رجایی در وصف حال او و شهید باهنر چنین فرمود: «من از خصوصیاتى که در این آقایان بود، آقاى رجایى، آقاى باهنر، آقاى عراقى، آنى که به نظرم خیلى بزرگ است، این است که آقاى رجایى یک نفر آدمى بود که دستفروشى [مى‏کرد] در بازار از قرارى که گفتند. من در مطالعاتى که در ایشان کردم به نظرم آمد که از حال دستفروشى‏اش تا حال ریاست جمهورى، در روح او تأثیرى حاصل نشد. چه بسا اشخاصى هستند که اگر کدخداى ده بشوند، تغییر مى‏کنند به واسطه ضعفى که در نفسشان هست، تحت تأثیر آن مقامى که پیدا مى‏کنند واقع مى‏شوند، و اشخاصى هستند که مقام تحت تأثیر آنهاست از باب قوّت نفسى که دارند. و آقاى رجایى، آقاى باهنر در عین حالى که خوب، یکیشان رئیس جمهور بود، یکیشان نخست وزیر بود، اینطور نبود که ریاست در آنها تأثیر کرده باشد، آنها در ریاست تأثیر کرده بودند؛ یعنى، آنها ریاست را آورده بودند زیر چنگ خودشان، ریاست آنها را نبرده بود».[3]

چندان سخت و دشوار نیست که دست فروشی ولایتمدار باشد، اما این که یک رئیس جمهور مانند دست فروشی غریب، روحیه تبعیت و اطاعت از رهبر داشته باشد، خیلی حرف است. سالهاست جای چنین رئیس جمهوری در پاستور خالی است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. نساء: 65

[2]. رﺟﺎﯾﯽ، ﻏﻼﻣﻌﻠﯽ، ﺳﯿﺮه ﺷهید رﺟﺎﯾﯽ، ص728.

[3]. صحیفه امام، ج20، 124.  


بازنشر شده در: عماریون، صراط نیوز، انقلاب نیوز، بولتن نیوز، سفیر افلاک

23ـ بیچاره رنگ سبز

 

در روزهای قبل از انتخابات امسال که با داغترین فعالیتهای تبلیغاتی همراه بود، میرحسین موسوی علت بازگشتش به عرصه­ سیاست و انتخابات را احساس خطر بر روند و سمت و سوی انقلاب دانست و چنین وانمود کرد که در مدت چهار سال ریاست احمدی­ نژاد، کشور به قهقرا برگشته و باید آن را از این باتلاق و کلکسیون فساد اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و مدیریتی و اخلاقی نجات داد و کشور را از خرافات و اعتیاد و تبعیض و فقر و جهالت و اختلافات و استبداد و تحجر و قانون­شکنی و کژاندیشی­های گوناگون رهاند.

میرحسین با برنامه­ ای که به فرض وجودش احدی از آن مطلع نگشت، آمده بود تا ایران را که به دست احمدی نژاد خرابه شده بود، آباد کند و از نو بسازد. می­ گفت: آمده است تا مسیر انقلاب را به خط و راه امام بازگرداند. او از اسلام می­گفت و از مراجع دم می­زد و همواره به سیادتش افتخار می­کرد...

و سرانجام رنگ سبز سیدی را شعار خود شمرد و طرفدارانش را به برافراشتن این شعار فرا خواند.

او تا توانست خود را دل­بسته و وابسته به اسلام و اهل بیت و امام و مراجع نشان داد و پیوسته مردم را به یاد دوران دفاع مقدس می­ انداخت. اما در نتیجه­ این همه تبلیغ، بسیاری از کسانی که به او گرویدند یا از دین و اسلام و روحانیت خسته شده بودند، یا سلطنت­ طلب و ضد انقلاب بودند. رنگ سبز که نه به عنوان رنگی زیبا بلکه به عنوان رنگی که مربوط به سادات بنی الزهرا و منسوب به اهل بیت است، شعار قرار داده شده بود، دست­مایه­ دختران تقریبا بی­ حجاب و پسران بی­ بند و بار این سرزمین شد.

جا دارد میر حسین این سؤال را از خود بپرسد که شخصیت و نحوه­ تبلیغاتش چه مشکلی داشت که روحانیون و بسیجیان و حزب اللهی­ های عاشق رهبر از او گریزان شدند و کسانی شعار سبز اهل بیت را برافراشتند و بر خود آویختند که هیچ تناسبی با اهل بیت نداشتند؟ آیا میرحسین گمان می­کند که این تجمعات سبزی که در خارج از کشور گاه و بیگاه تشکیل می­شوند، از سر عشق به حسین و فاطمه است و این دختران نیمه لخت از سر شور دینی­شان به او ارادتی پیدا کرده و رنگ سبز پوشیده­ اند؟!

او باید از خود بپرسد که چرا کسانی جذب این موج سراسر معنویت و نور و امید! شدند که پس از سی سال از عمر انقلاب هنوز نماز جمعه و بلکه اصل نماز را بلد نیستند؟

آیا میرحسین موسوی بر این باور است که این موج سبز از عشق و ارادتی که به امام و خط او دارد، شعار «مرگ بر امریکا» و «مرگ بر اسرائیل» را کنار گذاشته و نسبت به لبنان و فلسطین بی­ تفاوت گشته است؟

راستی تا کنون آقای میرحسین با خود اندیشیده است که در مراسم سالگرد امام خمینی (قدس سره) طرفدارانش کجا بودند و چه می­ کردند؟ مگر این همه ایشان دم از امام نزده بود و نگران خط امام و راه امام نبود؟ پس چرا دوست­داران و عاشقان امام؛ همانها که هر ساله از جای جای ایران در حرمش گرد هم می­ آیند و با خلف صالحش تجدید بیعت می­ کنند، به میرحسین میلی پیدا نکردند و از سوی دیگر طرفداران او که موج سبز معنویت و امید و نماد عشق به اهل بیت (علیهم السلام) هستند، به خود زحمت ندادند و اثر قابل توجهی از موجشان در آن دریای خروشان امت عاشق امام دیده نشد؟

نمی­ دانم آقای موسوی این هم­ اندیشی و هم­سویی و همکاری آمریکا، اسرائیل و انگلیس را با موج سبز امید، چگونه توجیه و تفسیر می­ کند و چه تحلیلی برای آن دارد. با فکر و استدلالی که ما از این آقا دیده­ ایم، بعید نیست روزی به همین پدیده­ شرم­ آور افتخار کند و بگوید بالأخره من توانستم دل این دشمنان را نرم کنم و کاری کنم که اینها هم به فرهنگ اهل بیت و نور و معنویت اسلام و خط امام گرایشی پیدا کنند!!

این چند جوان اغتشاش­گر و نابهنجاری که همواره خبر خوشی برای رسانه­ های صهیونیستی بودند، همینها موج سبز امید میرحسین را تشکیل داده­ اند و او همواره به همین­ ها افتخار کرده و این همه کلمه­ قشنگ را نثارشان کرده است. او هیچگاه سخن از موج سبز دیگری نزد و از هیچ اقدام زشت طرفدارانش بیزاری نجست.

اما در روز سیزده آبان این موج پر فروغ و نور و سراسر معنویت و امید و شور که دل­بستگی­ اش به موسوی از آن روست که از تبار پیامبر است و بوی دوران جبهه می­ دهد و نسبتی با امام دارد، خوب دسته گلی به آب داد. اعضای نازنین این موج قشنگ در حرکتی بسیار صادقانه و از ته دل، دست کم برای بار دوم شعار دیرینه و اصیل انقلاب ما را که «نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی» است و برخواسته از موضع روشن و محکم امام درباره­ «جمهوری اسلامی» بود، ویراستاری کردند و با جایگزین کردن عبارت «جمهوری ایرانی» ویرایش اسرائیل­ پسندی را از این شعار ارائه دادند.

اکنون حتی برای میرحسین که استعداد کمی در درک واقعیت­ها دارد هم باید روشن شده باشد که این موج که نور چشم و امید دل و مرهم زخم و دوای درد اوست، اگر چه خیر و برکت سرشاری را برای کشور و مردم ایران و راه امام و مکتب اهل بیت و اسلام و مسلمین و شاید دیگر کهکشان­ها داشته و خواهد داشت، اما باید به این نقص کوچک و قابل چشم­ پوشی آن اعتراف کرد که این موج نازنین نسبت به اسم اسلام آلرژی دارد و می خواهد نام و نشان اسلام را از این سرزمین بزداید.