چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

بیش از آن چه فکر می‌کنیم!

ما همه چیز خودمان را دست کم می‌گیریم. ما بیش از آن چه فکر می‌کنیم می‌توانیم کار کنیم. بیش از آن چه فکر می‌کنیم می‌توانیم چیز یاد بگیریم. بیش از آن چه فکر می‌‌کنیم می‌توانیم رشد کنیم و پیشرفت کنیم. ما در هر روز بیش از آن چه فکر می‌کنیم، می‌توانیم کار مفید انجام بدهیم. ما بیش از آن چه فکر می‌کنیم می‌توانیم کسب درآمد کنیم. ما بیش از آن چه فکر می‌کنیم، می‌توانیم تأثیرگذار باشیم و اتفاق‌های بزرگی را رقم بزنیم. استعدادهای ما بیش‌تر از آن چیزی است که فکر می‌کنیم. انرژی نهفته در بدن ما هم بیش از چیزی است که فکر می‌کنیم. ما خیلی بیش‌تر از چیزی که فکر می‌کنیم می‌توانیم عبادت کنیم و به خدا مقرب بشویم. و خیلی بیش از آن چه فکر می‌کنیم، می‌توانیم گناه کنیم و سقوط کنیم. ما چندان قابل پیش‌بینی نیستیم چون ظرفیت‌های‌مان خیلی بیش از آن چیزی است که فکر می‌کنیم. 

نذری کشف نشده

این همه که اسلام بر علم و علم‌آموزی تأکید می‌کند و این همه که معرفت و بصیرت و شناخت و آگاهی در منظومه‌ی دینی ما مهم است و در فتنه‌ها و مسائل گوناگون مورد نیاز است، و این همه که حضرت آقا بر کتاب‌خوانی و مطالعه تأکید می‌کند، لابد کتاب‌خواندن یا به عبارت دقیق‌تر، خواندن کتابِ خوب یک عمل صالح مأجور و مشکور و مورد پسند خدا است.

پس قاعدتا بایستی بشود چنین نذری کرد که اگر فلان حاجت را گرفتیم، فلان کتاب خوب را بخوانیم. و فکر می‌کنم از بس که خدا و امام زمان(عج) بعضی از کتاب‌ها را دوست دارند، چنین نذری زود می‌گیرد و مراد می‌دهد. اگر هم‌چین چیزی بین ما رواج می‌داشت و نذرهایمان فقط در حد توزیع نان و پنیر نبود، آن وقت رفته رفته مثل امام زاده‌ها و شهدا که شناسایی‌شان کرده‌ایم و لو رفته‌اند که بعضی‌ها راحت‌تر و بیش‌تر و سریع‌تر حاجت می‌دهند، هم‌چنین بعضی از کتاب‌ها هم به تجربه بین مردم معروف می‌شد که نذر مطالعه‌‌ی این‌ها مراد می‌دهد.
 

جای شبکه‌ی مناظره خالی!

شاید بشود گفت در نظام مردم‌سالار ما که با انتخاب مردم، مسئولین کشور بر سر کار می‌آیند، مهم‌ترین مشکل، این است که گاهی مردم، دقیقا نمی‌دانند گره کار چیست و چگونه باید بازش کرد. مردم کوچه و بازار که سهل است، گاهی فرهیختگان جامعه هم دقیقا نمی‌دانند مشکل کجاست. وقتی مسائل خوب تببین نشود و رسانه‌ها از روی عمد یا سهو، قضایا را ماست‌مالی کنند و مردم از داشتن تحلیل درست و نگاه دقیق محروم بمانند، آن وقت نسخه‌های غلط و آدم‌های غلط را به راحتی می‌شود به این مردم غالب کرد. که خیلی وقت‌ها غالب کردند!  

الآن این تورم افسارگسیخته، زاده‌ی چیست دقیقا؟ دزدی و رانت مسئولین؟! نقدینگی و چاپ و پول؟! دلارزدگی اقتصاد کشور؟ تحریم؟ دقیقا مشکل کجاست؟ این کدام غده‌ی سرطانی است که اگر ریشه‌کن شود، بقیه‌ی مسائل اقتصادی کشور حل می‌شود یا دست کم دیگر چندان آزاردهنده نخواهد بود؟ مردم نمی‌دانند. نمی‌خواهم از شأن مردم، خدای نکرده بکاهم؛ این عدم آگاهی نتیجه‌ی سردرگمی خود فرهیختگان و مسئولین و رسانه‌ها است. تا حدودی هم طبیعی است. مگر چند نفر از اساتید حوزه و دانشگاه می‌توانند دقیقا مشکل را تشخیص دهند و نسخه‌ی نقطه‌زن برایش بپیچند؟! زیاد که نیستند.

آن وقت چه می‌شود؟ آن وقت مدیران کشور مطالبه‌ی مشخصی از مردم دریافت نمی‌کنند. آحاد مردم که سهل است، از فرهیختگان کشور هم مطالبه‌ی معین و مشخصی دریافت نمی‌کنند و زیر فشار افکار عمومی، برای اجرای یک سیاست مشخص و یک طرح معین قرار نمی‌گیرند.

امروز همه‌ی مردم از دولت می‌خواهند تورم را مهار کند. ولی این کافی نیست. باید همه‌ی مردم بدانند که دقیقا مشکل تورم از کجاست، و دولت برای مهار تورم دقیقا چه کاری باید بکند. هر وزیری که بین مردم می‌آید، باید این مطالبه‌ی واحد را بشنود و تحت فشار قرار بگیرد که: پس کو فلان طرح و بهمان برنامه؟ چرا انجامش نمی‌دهید؟ ائمه‌ی جمعه و جماعت، سخنرانان و تریبون‌داران، نویسندگان و گویندگان این‌قدر باید آن حرف واحد را تکرار کنند که تبدیل به ادبیات شایع و مطالبه‌ی ملی شود.

سخت است ولی کار نشد ندارد. راه چاره‌اش برگزاری مناظره‌های متعدد ملی است. از بین هزاران استاد و متخصص، کم‌اند کسانی که حرف جدید می‌زنند و نسخه‌ی نو ارائه می‌دهند. تعداد اندکی پیدا می‌شوند که علاج واضح و مشخص ارائه می‌دهند و چند ساختار را از بیخ و بن به چالش می‌کشند. طبیعتا مخالفینی پیدا می‌شوند که حرف‌های نوبرشان را برنمی‌تابند. و معمولا شروع می‌کنند به هو کردن و از دور لنگ کفش پرت کردن. خصوصا اگر از وضع خراب موجود، سودی به جیب بزنند.

باید فرهنگ مناظره باب شود؛ آن هم خیلی بیش‌تر و وسیع‌تر از امروزِ جامعه. نظریه‌پردازان باید این‌قدر پنجه در پنجه‌ی هم کشتی بگیرند تا معلوم شود، حرف محکم‌تر را چه کسی می‌زند. با کُری خواندن و از دور جواب دادن و لنگ کفش پرت کردن کاری از پیش نمی‌رود. کسی که حرف حساب جدید دارد، باید بتواند از پس ده‌ها مناظره بربیاید. هم‌چنین اگر کسی نسخه‌ی باطلی ارائه داد، یا ادعای باطلی کرد، باید از همه جا به مناظره دعوت شود و پاسخ‌گوی حرفش باشد. باید از دل هر مناظره‌ی مهم و سرنوشت‌سازی چند مناظره‌ی دیگر زاده شود. بالأخره باید دوران بزن‌دررو را در ساحت علم و نظر هم به پایان رساند.

با گسترش و تقویت فرهنگ مناظره‌ی درست و علمی، آرام آرام جامعه‌ی فرهیخته‌ی بی‌طرف و باانصاف کشور، به حرف حق و نسخه‌ی درست گرایش پیدا می‌کند و آن حرف و نسخه را در سطح ملی گسترش خواهد داد. و از دل همین فعالیت علمی تمیز، مطالبه‌ی ملی شکل خواهد گرفت و نسخه‌های علط و آدم‌های غلط به حاشیه و محاق خواهند رفت. خود مسئولین هم آن‌گاه بهتر می‌فهمند چه باید بکنند. آن‌گاه مسیر اجرای سیاست مطالبه شده از سوی مردم هم هم‌وارتر خواهد بود.

اگر جهاد تبیین یک واجب فوری است، پس صداوسیما قاعدتا باید سرمایه‌گذاری بیش‌تری برای اجرای مناظره‌های وزین و سطح بالا بکند. اصلا چطور است یک شبکه‌ی مستقل برای مناظره‌ها افتتاح کنند؟! پیشنهاد پربی‌راهی نیست.

جهلی به نام علم

علم، گزاره‌هایی است که حکایت از واقعیت می‌کند؛ چه در حوزه و دانشگاه تدریس شود چه نشود. علم، نگاه واقع‌بینانه به جهان و انسان است و شناخت غیر متوهمانه‌ی قواعد عالم است. علم اگر علم باشد، باید مسائل بشر را درست بشناسد و نسخه‌های واقع‌بینانه و کارراه‌بینداز برایشان بپیچد. درباره‌ی اقتصاد خیلی‌ها حرف زده‌اند، اما کدامش عالمانه است؟ بر چه اساسی حرف یک دانشمند، علم می‌شود و حرف دانشمند دیگری غیر علم؟ همین که حرف‌های فلان دانشمند در دانشگاه‌های دنیا تدریس می‌شود، این شد علم؟! یعنی خودمان ملاکی نداریم برایش؟ دیگران باید برای ما مشخص کنند کدام حرف علم است و کدام حرف نه؟! گیرم اگر دانشگاه و مدرکی نبود، آن وقت هیچ راهی برای تمییز علم از غیر علم و شبه علم نبود آیا؟!

ناموس عالم و دانش‌مند، واقعیت و واقع‌بینی است. او هر مکتب و نظریه‌ای را که با واقعیت در تعارض باشد یا در عرصه‌ی واقع غلط از آب دربیاید به دیوار می‌زند؛ صاحب آن هر که می‌خواهد باشد. مرام یک دانشمند، همین سخن امیر المؤمنین(ع) است که فرمود: کاری به صاحب سخن نداشته باش، خود حرف را ببین؛ «لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ» [غرر الحکم/ص517] 

اقتصاد لیبرال، دقیقا چه گندی باید در عالم بزند که هوادارانش دست از آن بشویند و دیگر به آن علم نگویند؟ آمار فقر، بی‌عدالتی، فحشا، بی‌خانمانی، فساد، افسردگی و خودکشی در کشورهای لیبرال‌سرمایه‌داری دقیقا به کجا باید برسد که لیبرال‌ها، بی‌خیالِ این مکتب بشوند و بفهمند جنس بنجل این مکتب دیگر قابل عرضه نیست و دیگر نمی‌شود به آن علم گفت؟ علم اقتصاد اگر متکفل نیازهای مادی جامعه باید باشد، اگر ضامن رفاه اقتصادی مردم باید باشد، اگر باید بلد باشد عدالت را برای مردم جهان به ارمغان بیاورد، اگر چنین نقشی بر عهده‌ی اوست، پس هیچ کدام از این مکاتب بنجل، علم نیست. چون به اندازه‌ی کافی و زیادی اجرا شده‌اند و هیچ غلطی نکرده‌اند. لا جرم باید گفت حرف‌هایشان واقع‌بینانه نیست. و در خوش‌بینانه‌ترین حالت باید گفت، نظریه‌پردازان این علم‌نما، بلد نیستند چگونه رفاه مردم را تأمین کنند و عدالت را برقرار کنند. اگر قرار باشد وفادار به واقعیت باشیم، همین را باید بگوییم دیگر. چسبیدن به یک مشت جزوه و کتابی که غلط از آب درآمده‌اند، چه لطفی دارد؟! لیبرال‌سرمایه‌داری هیچ گلی به سر عالم نزد. اگر قرار بر رسم واقع‌بینی و منش عالمانه باشد، خیلی پیش‌تر باید استادان این مکتب، اعتراف می‌کردند که ما فکر می‌کردیم این حرف‌ها علم است؛ نگو حرف مفت بود. علم‌ورزی، کار هر کس نیست، جگر شیر می‌خواهد که مثل شهید آوینی، یک دفعه بفهمد تا حالا هر چه نوشته باطل بود و به همه‌اش کبریت بکشد!

قرآن، چون سخن خدای علیم است، پس از هر متن دیگری واقع‌بینانه‌تر است. و لابد کسی که زیاد در قرآن غور می‌کند، از کسی که به جای قرآن، کتاب‌های باطله را زیاد ورق می‌زند، حرفش حسابی‌تر و علمی‌تر است. 
اگر چه حضرت امام و آقا، این علمِ اقتصادِ دانش‌گاهی موجود را نخوانده‌اند، یا به عبارت دقیق‌تر مدرکش را نگرفته‌اند، ولی اگر لیبرال‌ها بدشان نیاید، قاعدتا باید نظریه‌های اقتصادی این دو بزرگوار علمی‌تر، و به واقعیت نزدیک‌تر باشد. یادمان نرود که این دو بزرگوار، مدرک سیاست و مدیریت هم ندارند. اما مچ همه‌ی متخصصان سیاست و مدیریت را هم در عرصه‌ی عمل هم در عرصه‌ی تحلیل خوابانده‌اند. به ما چه که امام مدرک دانشگاه نداشت؛ مهم واقع‌بینی این مرد است که از هر تحلیل‌گری دقیق‌تر به خال می‌زد. مهم واقع‌بینی این مرد است که وقتی گفت: سربازانم در گهواره‌اند، 15 سال بعد کار تمام شد! هی مثل سیاست‌خوانده‌های اسگل غرب، هر سال، شمارشِ معکوسِ سقوطِ انقلاب را از نو کوک نکرد. مدرک اگر حکایت از واقع‌بینی نکند کیلو چند است؟ مهم قدرت تشخیص واقع است که علی رغم تشخیص و تحلیل همه‌ی کارشناسان، آقا گفت: بشار اسد باید بماند. و ماند! این فقط دو نمونه از صدها نقطه‌زنی این دو امام است. با چنین نگاه واقع‌بین و نقطه‌زنی اگر این دو امام، درباره‌ی اقتصاد حرف زدند، حرفشان از نظریه‌های تاریخ مصرف گذشته‌ی صدمن‌یک‌غاز خیلی بیشتر می‌ارزد.