چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۸ مطلب با موضوع «شناخت زندگی» ثبت شده است

180ـ قیمت رنج‌های بی‌افتخار

رنجی که خدا در زندگی ما قرار می‌دهد و بنا دارد ما را با آن #رنج رشد دهد دقیقا بر اساس آن چیزهایی است که روی آنها حساسیم. گاهی خدا به یک آدم مذهبی، #همسر یا #فرزند غیر مذهبی می‌دهد. گاهی به دو همسر شیک و زیبا فرزندی ناقص و زشت می‌دهد. گاهی به یک آدم متشخص آبرودار یک فرزند یا داماد بی‌آبرو می‌دهد. گاهی فرزند یک شخصیت انقلابی، منافق و ضدانقلاب از آب درمی‌آید. از این رنج‌های سنگین کمرشکن خدا برای بعضی از بندگان خوبش کنار می گذارد تا دلشان را از هر ادعا و فخر و غرور خالی کند. حساب و کتاب خدا خیلی پیچیده است. در روز قیامت خواهیم دید برخی از پدران شهدا به مقام برخی از پدران فرزندان ناخلف غبطه خواهند خورد. رنجی را که هیچ تقصیری در آن نداری و از طرفی هیچ افتخاری برایت نداشته باشد و فقط مایه‌ی شکسته‌دلی و سرافکندگی توست، تک‌خریدار ویژه‌ای دارد که نامش خداست.

173ـ قانون پایستگی نعمت و محنت

به گواه این سخن خدا که فرمود: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا» و به یک بار بسنده نکرد و درآمد: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا» [انشراح: ۶ و ۵] چنین نیست که پس از هر خوشی، ناخوشی آید و پس از هر ناخوشی، خوشی؛ بل‌که در کنار هم‌دیگرند این دو؛ نه پی‌درپی. بارِ درهم‌اند که نمی‌توان از هم‌دیگر سوای‌شان کرد. بگذار رک‌تر بگویم. هر نعمتی که می‌آید، جای نعمتی دیگر می‌نشیند و هر بلایی، جای بلایی دیگر. چنین نیست که نعمتی برود و محنتی بیاید و بس؛ بل‌که نعمت و محنتی با هم می‌روند و نعمت و محنتی دیگر می‌آیند. آسانی بسته‌ای است که یکی‌دو تا یا بیشتر دشواری هم در کنار خود دارد. هم‌چنین بسته‌ی دشواری هم خالی از آسانی نیست. همه چیز تنظیم و بالانس است در این عالم. تو اگر تا به حال، قانون «پایستگی ماده و انرژی» را شنیده بودی، قرآن «پایستگی همه چیز» را می‌گوید که فرمود: «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْرا» [طلاق: ۳] و «إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر». [قمر: ۴۹] یعنی همان که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود: «در هر جرعه و هر لقمه‌ای، نصیبی نَفَس‌بُر یا گلوگیر وجود دارد»؛ «مَعَ كُلِّ جُرْعَةٍ شَرَقٌ وَ فِي كُلِّ أَكْلَةٍ غَصَص‌‏» پس هیچ کس نعمتی دریافت نمی‌کند الا این که نعمتی دیگر از کف بدهد؛ «وَ لَا يَنَالُ الْعَبْدُ نِعْمَةً إِلَّا بِفِرَاقِ أُخْرَى‏». [نهج البلاغه: حكمت ۱۹۱] اگر این است، پس نمی‌شود در این دنیا زیاد شاد بود، چرا که هر شادی، غمی دارد که اختصاصیِ خود اوست. هم‌چنین آن‌قدرها هم نمی‌شود ناراحت شد، زیرا هیچ غمی را نمی‌شود از شادی‌های اختصاصی‌اش جدا کرد. این قانون را اگر ندانی یا از آن غافل باشی، آن‌گاه با هر خوشی ذوق‌مرگ می‌شوی، اما یک‌دفعه ناخوشی‌های اختصاصی‌اش بی‌هوا بر سرت خواهد ریخت و کوفتت می‌کند همه‌چیز را... و چنان‌چه محنتی بر سرت بیاید، همه‌چیز در نگاهت تیره و تار خواهد شد و نعمت‌های اختصاصی این محنت را نخواهی دید. عکس‌های امام را نگاه کن! آن عکس معروف که امام را سوار ماشین ساواک کرده بودند و آن یکی که در ترکیه #تبعید بود و عمامه‌ای هم بر سر نداشت و عکس‌هایش در نجف و آن دیگری که امام لب مرز عراق و کویت، از این‌جا رانده و از آنجا مانده بود و آفتابه در دست داشت #وضو می‌گرفت و یا آن‌هایی که در پاریس از او گرفته‌اند و نیز عکس امام در هواپیمای پاریس ـ تهران که سرانجامش هیچ معلوم نبود و هم عکس‌هایش در اوج پیروزی هنگام فرود از هواپیما در ۱۲ بهمن. یک بار دیگر نگاه‌شان کن و مقایسه کن چهره‌ی امام را در این موقعیت‌‌های پر فراز و نشیب روزگار. هیچ‌جا امام اضطراب ندارد، هیچ کجا از جای دیگر ناراحت‌تر نیست و هیچ‌جا خوشحال‌تر از جای دیگر نیست. امام بدجور قواعد بالانس‌کننده‌ی عالم در مشتش بود و خیلی وحشتناک با این قواعد #زندگی می‌کرد و خیلی ناجوان‌مردانه #آرام بود. می‌خواستم خیلی کوتاه در حد چند سطر این «قانون زیبای عالم» را با هم مرور کنیم و بعدش بچسبم به نعمت‌ها و خوبی‌های بلای کرونا. ولی حالا فکر می‌کنم همین جور باز اگر یادداشت را رها کنم و مثال‌ها و نمونه‌ها را به اندیشه‌ی خواننده بسپارم، شاید بهتر باشد...


برای روزنامه حق 5

166ـ بهانه ای برای به یاد آوردن چهرۀ جذاب بهشتی مان

باورش سخت است که تقریبا هر کسی را که ببینی مشکلی در ظاهرش می بیند که هر چند در نگاه ما بسیار ناچیز است و گفتن ندارد، اما برای او بدجور مهم است. تو فکر می کنی مشکل او اصلا مشکل نیست. اما او یک روز هم نمی تواند مشکلش را فراموش کند. 
کسی که 160 سانت قد دارد، ممکن است همیشه حسرت 175 سانتها را بخورد؛ درست به همان اندازهٔ یک جوان با قد 175 سانت که آرزوی قد 180 یا 185 سانت دارد؛ و همان قدری که او غصه می خورد، آن قدبلند از زشتی چهره اش رنج می برد؛ درست به همان اندازه که آن خوش چهره از چاقی اش غصه می خورد. 
آن لاغر خوش اندام خوشگل، موهايش کم پشت است. آن یکی موهایی پرپشت دارد ولی ریش خوش حالتی ندارد. آن یکی بدحالت می خندد و آن دیگری از صدای خودش راضی نیست. یکی دماغش خرج دارد و آن یکی دندانش. و آن یکی فرمِ بسته شدن لبانش جالب نیست. یکی #قوز_کمر دارد، آن یکی موهایش زود سفید شده و آن دیگری صورتش پر جوش است. یکی غصه می خورد که چرا قیافه اش پیرتر از سن واقعی اش دیده می شود، و یکی غصه می خورد چرا صورتش مثل بچه هاست و هیچ کس به اندازه سنش تحویلش نمی گیرد.
آن که ده کیلو اضافه وزن دارد، لزوما از کسی که 20 کیلو اضافه وزن دارد کمتر غصه نمی خورد.
و همچنین کسانی که عیبهای جدی مثل سوختگی و نقص عضو و قطع عضو و از کار افتادگی در بدنشان دارند، لزوما بیشتر از آن دختری که از رنگ چشمش یا رنگ موهایش یا رنگ پوستش راضی نیست، حسرت و غصه نمی خورند.
انگار خدا در هر کسی نشانه ای قرار داده تا با آن نقص و نقطهٔ ضعف، به یاد هیکل ایده آل و چهره فوقِ جذابِ بهشتی اش بیفتد.

159ـ وقتی دلم برای رفیقی تنگ می شود

بارها وقتی دلم برای یکی از رفقایم تنگ می شد، اما نمی توانستم ببینمش چون یکی از ما کار داشت، یا وقتی دلم می خواست با او غذایی بخورم اما پول نداشتم یا شرایطش جور نبود، یا می خواستم با هم به حرم، جمکران یا مزار شهدای گمنام برویم اما فرصتش جور نمی شد، یا دوست داشتم با او به دعای کمیل میرزامحمدی بروم اما خسته بودم یا بهتر می دیدم که در کنار خانواده باشم، در این شرایط خودم را با یاد بهشت آرام می کردم؛ بهشتی که در آن هر که را بخواهم ببینم، می بینم. و دلم هوای هر که را بکند او هم هوای مرا خواهد کرد و با هم دیداری دلچسب خواهیم داشت. بهشتی که در آن می توان همزمان در کنار هزار نفر بود و به تک تک آنها توجه و محبت کرد و از توجه آنها به خود برخوردار شد. مثل حرم امام رضا(ع) که هر چه شلوغ باشد، باز کسی مزاحم انس و خلوت ما با امام نخواهد بود. بهشتی که تا ابد در آن برای همدیگر وقت و اشتیاق و حوصله و توجه کافی خواهیم داشت. هیچ کسی از دیگری خسته نخواهد شد. هیچگاه دچار سوء تفاهم نخواهیم شد. حرفهایمان برای همدیگر فوق العاده شیرین خواهد بود و هیچگاه از چشم همدیگر نخواهیم افتاد و از همدیگر سیر نخواهیم شد. و تا ابد صمیمیت ما در اوج، بلکه فزاینده خواهد بود. 

می بینی که چقدر آب و هوای این دنیا با روحیاتمان ناسازگار است؟! می بینی که چقدر شرایط این دنیا برای رفیق بازی ناجور است؟! انگار قسم خورده است دنیا که هر جمعی را که ببیند از هم بپاشاند؛ یکی را به دانشگاه بفرستد، یکی را به سربازی، یکی را به کار و ازدواج و یکی را به کام مرگ! تازه اگر به جان هم نياندازدشان و بینشان اختلاف نیافکند. 

146ـ دنیا یک ماشین اسباب بازی عقب کش است

این دنیا خیلی شبیه ماشینهای عقب کش اسباب بازی مهندسی شده است. طراحی این ماشینها جوری است که اگر بخواهی ماشین را به جلو هدایت کنی، باید غیر مستقیم عمل کنی؛ یعنی ماشین را به عقب بکشانی تا خودش به جلو شتاب بگیرد، و اتفاقا هر چه بیشتر به عقب بکشانی بیشتر به جلو خواهد رفت. 

حال اگر بخواهی مستقیما ماشین را به جلو هل دهی، می زنی چرخ دنده های ماشین بدخت را داغون می کنی و آخرش فقط تا جایی که دستت می رسد به جلو می رود. هر چیزی لِمی دارد، حتی این ماشینهای اسباب بازی.

این دنیا اساسا جای رنج است و قرار نیست راحتی کامل و بی غل و غشی نصیب کسی شود. ولی در میان رنج کشیدگان این دنیا، کسانی که به استقبال رنج می روند راحتترند، و آنهایی که از رنج فراری اند رنجورتر. مهندسی دنیا این طوری است و قرار نیست تو به صورت مستقیم به دنبال آسایش و راحتی و لذت بروی. راهی که وجود دارد غیر مستقیم؛ تو باید به عقب به کشی تا به جلو برود. 

این که دین ما مدعی است سعادت و خوشی دنیا را تأمین می کند، نه فقط سعادت آخرت را؛ و از طرفی راه به راه بعضی از لذتها را حرام و بعضی از رنجها را واجب کرده است، به خاطر همین مهندسی ویژه دنیاست که مسیرهایش غیر مستقیم است.  

وقتی توقع لذت و خوشی زیادی از هر چیزی مثل زندگی زناشویی، تعطیلات نوروزی، سفر و گشت و گذار، رابطه ها و رفاقت ها و هر چیز دیگری در این دنیا داشته باشیم، سرخورده می شویم و چندان لذت نخواهیم برد. چون راه لذت بردن در این دنیا غیر مستقیم است؛ نه مستقیم. 

و این که می بینی رزمنده ها در جبهه های جنگ خیلی خوش و پرانزژی بودند، به این خاطر بود که سختترین تکلیف را انجام می دادند و هیچ کس نرفته بود خوش بگذراند. 

رنج های این دنیا را به رسمیت بشناس، خستگی و مریضی و ناکامی و خیلی رنجهای دیگر را طبیعی بدان. هر رنجی را که برطرف می کنی، منتظر رنج بعدی باش و با آرامی و قدرت از آن استقبال کن. و آنگاه لذتهای دلچسبی که غیر مستقیم به آنها دست خواهی بافت، نوش جان کن.


پ.ن: این یادداشت به اضافه نظرهای دوستان و پاسخهایم حکم چلو خورشت دارد. بدیهی است خوردن هر یک از چلو یا خورشت به تنهایی چندان لطفی ندارد:)

139ـ لباسها را با لبخند پاره کنید

این روزها که برای فرزندانمان لباس و کفش نو می خریم، چه لزومی دارد که به آنها تأکید کنیم مواظب کفش و لباسشان باشند تا پاره نشود؟! آنها که بیشتر از ما ذوق زده وسایل جدیدشان هستند و حتما بیشتر از ما دلبسته لباسهایشانند تا کثیف و پاره نشود، پس تأکیدات زیادی و روی اعصابشان راه رفتنِ ما چه نقشی جز هیچ در حفظ بیشتر این وسایل می تواند داشته باشد؟ در تربیت و یادگیری سبک زندگی چه نقشی دارد، جز هیچ؟ اتفاقا بدآموزی هم دارد. 

با این تذکرهای الکی که یک روز هم به عمر لباس و کفش بچه هایمان اضافه نمی کند، فقط پاره شدن و خراب شدن لباس و کفش را غیر طبیعی نشان داده ایم و بچه هایمان را به خرت و پرت زندگی که هر کدام عمر کوتاهی دارد، دلبسته تر کرده ایم. خب چه کاری است آخر؟ 

به جای آن می توانیم به فرزندمان بگوییم: «این کفش و لباس مبارکت باشد، تا روزی که پاره می شود، چند روزی از آن استفاده کن.»! حتی می توانیم بپرسیم: «راستی پسرم یا دخترم به نظرت این کفش کی پاره می شود؟ کی لباست از زنگ و رو می افتد؟ کی از این لباس خسته خواهی شد و دیگر به آن نگاه نخواهی کرد؟»

شاید مقاومت کند و بگوید: «نخیر؛ من تا همیشه از این لباس و کفش و اسباب بازی ام، نگهداری می کنم و نمی گذارم خراب شود.» آن وقت بگویید: «دختر نازم، پسر عزیزم! هر آن چه در این دنیاست شکستنی و پاره شدنی و خورد شدنی است، من و تو هم روزی می شکنیم و داغون می شویم کفش و لباست که جای خود دارد.» 

روزی هم که کفش و لباسش پاره شد، به جای دعوا و تعجب و اظهار تأسف و مگر نگفتم های بیخود و نابجا و از آن بدتر کاراگاه بازی برای یافتن مقصر، می توانیم لبخندی بزنیم و بگوییم: دیدی گفتم؟!

133ـ کلنگِ بوسیدنیِ خدا

گامِ اولِ بسیاری از تعمیرها، تخریب است. مثلِ معماری که بخواهد ساختمانی را ترمیم کند، که در چند روزِ اول فقط خراب می کند و گرد و خاک می افشاند. یا جراحی که بخواهد بیماری را علاج کند، که در ابتدا با تیغ، به جانِ بیمار می افتد. یا رهبری که می خواهد نظامِ فاسدی را فروبپاشد و انقلاب کند، که در ابتدا به مردم امر می کند به خیابانها بریزید و سربازها از پادگانها فرار کنند و کارگران، پالایشگاهها را رها کنند و مأموران دولتی اداره ها را، تا رژیم را بکوبد و از نو بسازد. 

خدای ما هم گاهی گوشه ای از زندگی بنده اش را به هم می ریزد تا چند روز دیگر از نو، سامان دهد. گاهی دعوای بین زن و شوهر، خرابی قبل از تعمیر است و مقدمه ای برای رابطۀ دوستانۀ عمیقتر و دلچسبتر. گاهی خدا وقتی شغلی بهتر از شغلی که داریم برایمان جور می کند، شرایط کاری الآنمان را خراب می کند، وگرنه هیچ گاه از این شغلِ کنونی دل نمی کندیم و به آن شغلِ بهتر نمی رسیدیم.

این قانون دنیا و شگرد خدای این دنیاست که جوری مهندسی کرده است دنیا را که راهِ عزیزِ مصر شدن، از قعرِ چاه و دردِ هجران می گذرد. چه زیباست اگر با لبخند به مقدراتِ الهی نگاه کنیم و مثل بندگانی باشیم که دستِ خدا را خوانده اند. چنین بندگانی نادرند و نزد خدا عزیز، اگر ادایشان را دربیاوریم هم غنیمت است.

131ـ اوجِ لذت و رنج چه نزدیک است!

تا به حال دقت کرده ای که جسم و روح انسان چه ظرفیت کمی برای لذت بردن و رنج کشیدن دارد؟ مثلا اگر کسی را در آب جوش یا روغن 200 یا 300 درجه بیاندازی اوج سوزشی که بدنِ انسان می تواند حس کند را احساس خواهد کرد و سپس بیهوش خواهد شد. حال اگر او را در فلز مذاب 2000 درجه بیاندازی چه اتفاقی می افتد؟ هیچ! همان قدر که با 300 درجه سوخت خواهد سوخت و شاید هم کمی زودتر بیهوش شود.

رنجهای روحی هم تقریبا به همین وضعند. رنجِ خبرِ مرگِ پدر و مادر، دو برابر رنجِ خبرِ پدرِ تنها یا مادرِ تنها نیست، بلکه فقط کمی از آن بیشتر است. رنجِ مصیبت، از کم به زیاد و خیلی زیاد می رسد و دیگر از آن به بعد هر چقدر که فرض و احتمالات را بالاتر ببری رنجش همان است؛ بیشتر نخواهد شد.   

داستانِ لذت هم گویا همین است؛ اوجِ لذت چشایی و پولی و جنسی و تفریحی را خیلی زود انسان تجربه می کند و از آن به بعد هر چقدر که شرایط بهتر و ظاهرا لذتبخشتر شود، احساس لذتش در همان حد خواهد بود و اتفاق خاص دیگری نمی افتد، چرا که آستانۀ تحمل لذت انسان اساسا پایین است. 

دیگر این که گویا جسم و روحمان نسبت به لذت و رنجِ ثابت زود بی حس می شوند؛ یعنی عوامل رنج و لذت خیلی زود کارایی خود را از دست می دهند. گوشیِ جدید و مدل بالا فقط در چند روز اول لذتبخش است و خیلی زود لذت و جذابیتش را از دست می دهد و می شود چیزی مثل همان گوشی قدیمی که داشتیم و چندان چنگی به دلمان نمی زد. و همین طور است ماشین نو و خانۀ نو و هر چیز نو دیگری.

رنجِ بیماری و نداری و ورشکستگی و از دست دادن عزیز هم دقیقا خیلی زود عادی می شود و دیگر آن سنگینی ِروزهای اول را نخواهد داشت. این را دیگر همه تجربه کرده اند و بعید می دانم منکری داشته باشد. 

با این قوانین مرموز و پیچیده ای که رنج و لذت دارند، هیچ بعید نیست که یک جانباز قطع نخاعی و یک دختری که فقط از حالت بینی اش راضی نیست، هر دو به یک اندازه رنج ببرند. و بعید نیست که خبر اضافه شدن حقوق برای یک کارگر ساده به همان اندازه او را شاد و خوشحال کند که آن سرمایه دار با به بهره برداری رسیدن کارخانه اش!