220ـ جدی باشیم!
فرض کن امام زمان(عج) را امشب ببینی و بگوید: «فلانی! گناهی کردهای که هنوز خدا نبخشیده، بعید نیست با همین گناه عاقبتت به شر شود و جهنمی شوی، دیگر خود دانی، در ضمن اگر بتوانی کاری کنی گناهت بخشیده شود، با یکی دو حرکت دیگر میشوی یکی از فرماندهان سپاه من!» حالی که بعدش پیدا میکنی میشود همان خوف و رجایی که شنیدیم و نچشیدیم.
این همان حالی است که هر که داشت، این شبها معطل واعظ و روضهخوان نخواهد بود، چون مسئله دارد و کارش جدی است. این همان حالی است که هر که داشت به سادگی اشکش تمام نمیشود، چون نیامده در مراسم شرکت کند و برود؛ آمده زمین و آسمان را به هم بدوزد بلکه گره کارش باز شود.
لازم نیست فرضهای خیالی ببافیم، واقع امر حال و روز ما همین قدر جدی، هولناک و هیجانانگیز است. چشم واقعبین اگر میداشتیم میدیدیم که فاصلهی ما نه با قعر جهنم چندان زیاد است، نه با اوج بهشت.
کاش تمرین کنیم جدی نماز بخوانیم، جدی احیا بگیریم، جدی قرآن بخوانیم، کلا ببینیم این واقعیت جدی را و با آن زندگی کنیم. اینجای یادداشت یاد محسن حججی افتادم؛ این پسر وسط شور و گریه، به خانمش که آن طرفٍ هیئت در قسمت خانمها نشسته بود، پیامک میزد: الآن برایم دعا کن شهید شوم! ببین چقدر جدی بود در کارش!