203- وصیتی که تک افتاد!
وصیتنامهی سردار نه تنوع دارد نه حرف تازهای! به مردم و مسئولین و نظامیان و رزمندگان و حتی علما و مراجع تقریبا یک وصیت کرده و بس؛ جان شما و جان سید علی!
این مرد خدا بعد از چهل سال کار و تلاش و مجاهدت و تجربهاندوزی و نشست و برخاست با همهی بزرگان جهان اسلام، از همهی فضائل و اخلاقیات و عبادات و مستحبات فقط یکی را انتخاب کرد؛ یاری رهبر!
فکر کن مرد میدانی، چهل سال جهاد خالصانه کند، ظفرهای چشمخیرهکنش دوست و دشمن را شگفتزده کند، دست غیب خدا همپای او در خاکریزها و سنگرها دیده شود، قبل از شهادتش دل از پیر و جوان جهان اسلام و حتی غیر اسلام ببرد، مثل اولیای خدا، کشف و کرامتهای بسیار، لابهلای داستانهایش دیده شود و سرانجام ویژهترین شهادت قرن به دستور مستقیم امام کفر و طاغوت زمان نصیبش شود و سپس با تشییعی چند ده میلیونی و بیمانند، تکدست به جا ماندهاش شهر به شهر بر دستان مردم، به طواف حرمهای ایران و عراق رود و آنگاه درزادگاهش آرام بگیرد. و آن وقت این شهید ویژه و بینظیر، فقط یک وصیت داشته باشد! مثل خورشیدی که وسط آسمان تک افتاده باشد، تا هر کوری هم ببیندش. آیه و نشانه از این روشنتر؟!
این کارگردانی خداست؛ باور کن. من باور نمیکنم خدا اجازه دهد در وصیتنامهی حاجی جز حق و حکمت چیزی بگنجد؛ دست خود حاجی که نیست؛ خدا انتخابش کرده و برایش برنامهها دارد؛ باید وصیتنامهاش هم ویژه باشد.