چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

141ـ از آن کتابهایی که حالیمان می کند دنیا دست کیست

کتاب «صبر جمیل» از استاد میرباقری را چند سال پیش خریده بودم که مثل بسیاری از کتابهای دیگرم نخوانده بودمش. البته گویا در این سالهای اخیر تغییر نام داده و به نام «ضیافت بلا» چاپ می شود. دو سه روز پیش تصمیم گرفتم آن را بخوانم و امروز خدا را شکر تمامش کردم. 

خودم را ملزم می دانم هر از گاهی کتابی ناب و پرمغز دربارۀ مقام اهل بیت (ع)، توحید، معاد، بندگی، امام زمان (عج) و موضوعاتی از این دست بخوانم یا سخنرانی عمیق و نغزی در این باره گوش دهم تا فراموش نکنم دنیا دست کیست و هدف و معنای این زندگی چیست و زیباییهای ناب و اصیل و عمیق این عالم چیست و لذتهای فوق العاده ای که در این دنیا وجود دارد چیست. با خواندن و اندیشیدن دربارۀ بزرگترینها، بهترینها، برترینها و زیباترینهای عالم، افق دید ما بزرگ می شود و حالمان خیلی عمیقتر و جدیتر خوب می شود. نگاهمان به خوشبختی هم کاملتر و درستتر خواهد شد و خود همین اتفاقها جزئی از خوشبختی است. 

هیچ وقت نسبت به کتابهای غربی اینقدر حساسیت نداشتم که نزدیکشان نشوم و مطالعه کردنشان را بر خود حرام بدانم، اما همیشه این باور را داشتم که کتابهای خوب اندیشمندان غربی و آمریکایی فقط به قالب و سبک زندگی می پردازد و در همین حد می شود از آنها بهره برد. اما در مورد محتوا و مغزِ زندگی حرفی برای گفتن ندارد، و اگر حرفی بزند هم قاعدتا غلط است.

بسنده کردن به سبک و قالبهای خوب هم دردی از آدم دوا نمی کند، چرا که احساس خوشبختی و موفقیت بیشتر به مغز و محتوا و معنای زندگی مربوط است، تا به قالب و روشها. و شاید به همین خاطر است که غرب با این که در تدوین روشهای موفقیت، مدیریت، شادی، خلاقیت، نشاط و درمان افسردگی و ترس و مشکلات خانوادگی خیلی خیلی از ما جلوتر است، و انصافا در کنار حرفهای غلطش، حرف درست هم کم ندارد، ولی باز آمار طلاق و خودکشی و افسردگی و هزار کوفت و مرض دیگرشان با ما که خیلی از این چیزها را بلد نیستیم قابل قیاس نیست. یعنی صد رحمت به جامعۀ ما.

کتاب «صبر جمیل» یا «ضیافت بلا» دربارۀ بلای حضرت سید الشهدا (ع) و راه پیمودن مسیر کمال با جرعه نوشی بلای سید الشهدا (علیه السلام) است که با شرح زیارت عاشورا انجام گرفته است. در این روزهای آغازین سال که مشرف به زیارت اهل بیت (علیه السلام) در کاظمین و سامرا شده ام و چند روز دیگر ان شاء الله عازم کربلا و نجف خواهم بود، این کتاب دو سه روزی توشه راه خوبی بود و از آن احساسهای خوب و عمیق که حال آدم را خوب می کند کم نداشت.   

به آیت الله استاد میرباقری به خاطر تعصب فوق العاده ای که به ائمه هدی (علیه السلام) دارند و زاویۀ دیدشان که فوق العاده ولایتی و اهل بیتی است ارادت دارم و ان شاء الله موفق بشوم بقیه آثارشان را نیز مطالعه کنم.

140ـ کتابی که دست به یادداشت می کند آدم را

امروز مطالعۀ کتاب «بنویس تا اتفاق بیافتد» اثر «هنریت کلاوسر» و ترجمه خانم «گیتی شهیدی» را تمام کردم. خلاصۀ ادعای نویسنده این است که با نوشتن آرزو و اهدافت به آنها خواهی رسید. نمی دانم این ادعا چقدر درست است، اما همین که آدم برنامه های فردایش و چشم انداز ماهانه و سالانه اش را بنویسد، خود همین کار انگیزۀ او را بالا می برد. گرچه ادعای نویسنده بالاتر از این حرفهاست و می گوید نوشتن گامی مهم و اساسی در راستای تحقق خواسته های شماست. 

در این دو سه روزی که کتاب را مطالعه می کردم، آیات و روایاتی که در این باره می دانستم مرور می کردم. گویا در دین ما هم نوشتن دارای اثری بیش از ثبت مفاهیم است. این که سفارش شده است قرآن به همراه داشته باشید یا بعضی از دعاهابونام پیامبرمان محمد (صلی الله علیه وآله) صلوات و درودی بر او بنویسد تا زمانی که این کلمات ثبت است، برای نویسنده اجر و ثواب می شمارند، همه حکایت از این دارد که نوشته ها بر عالم واقع اثر می گذارد و کاربردشان تنها انتقال مفاهیم نیست.

کتاب انگیزشی خوبی بود، هدفِ کوتاه مدت و بلند مدت تعیین کردن و در حدّ یادداشت کردن، آنها را جدی گرفتن حتی اگر قانون جذبی هم در کار نباشد، انگیزه های خوبی می دهد و تمرکز ذهن انسان را برای انجامِ با برنامۀ کارهایش بالا می برد.


139ـ لباسها را با لبخند پاره کنید

این روزها که برای فرزندانمان لباس و کفش نو می خریم، چه لزومی دارد که به آنها تأکید کنیم مواظب کفش و لباسشان باشند تا پاره نشود؟! آنها که بیشتر از ما ذوق زده وسایل جدیدشان هستند و حتما بیشتر از ما دلبسته لباسهایشانند تا کثیف و پاره نشود، پس تأکیدات زیادی و روی اعصابشان راه رفتنِ ما چه نقشی جز هیچ در حفظ بیشتر این وسایل می تواند داشته باشد؟ در تربیت و یادگیری سبک زندگی چه نقشی دارد، جز هیچ؟ اتفاقا بدآموزی هم دارد. 

با این تذکرهای الکی که یک روز هم به عمر لباس و کفش بچه هایمان اضافه نمی کند، فقط پاره شدن و خراب شدن لباس و کفش را غیر طبیعی نشان داده ایم و بچه هایمان را به خرت و پرت زندگی که هر کدام عمر کوتاهی دارد، دلبسته تر کرده ایم. خب چه کاری است آخر؟ 

به جای آن می توانیم به فرزندمان بگوییم: «این کفش و لباس مبارکت باشد، تا روزی که پاره می شود، چند روزی از آن استفاده کن.»! حتی می توانیم بپرسیم: «راستی پسرم یا دخترم به نظرت این کفش کی پاره می شود؟ کی لباست از زنگ و رو می افتد؟ کی از این لباس خسته خواهی شد و دیگر به آن نگاه نخواهی کرد؟»

شاید مقاومت کند و بگوید: «نخیر؛ من تا همیشه از این لباس و کفش و اسباب بازی ام، نگهداری می کنم و نمی گذارم خراب شود.» آن وقت بگویید: «دختر نازم، پسر عزیزم! هر آن چه در این دنیاست شکستنی و پاره شدنی و خورد شدنی است، من و تو هم روزی می شکنیم و داغون می شویم کفش و لباست که جای خود دارد.» 

روزی هم که کفش و لباسش پاره شد، به جای دعوا و تعجب و اظهار تأسف و مگر نگفتم های بیخود و نابجا و از آن بدتر کاراگاه بازی برای یافتن مقصر، می توانیم لبخندی بزنیم و بگوییم: دیدی گفتم؟!

138ـ اینجا صبحها هم باز است ها!

بچه ابتدایی بودم که پدرم مرا برای سفارش یک شیشه، به شیشه بری محل فرستاد. شیشه بری حدود پانصد متر با خانۀ ما فاصله داشت. وقتی به مغازه رسیدم دیدم مغازه بسته است. برگشتم و به پدرم گفتم: «این شیشه بری فقط عصرها باز می کند، چون روی درب آن نوشته شیشه بری ولی عصر!» 

سالهاست که آقای حیدری شیشه بر محل ما، شیشه بری را رها کرده و در همان مغازه به میوه فروشی مشغول است، الیته دیگر اسم مغازه اش «ولی عصر» نیست. چند سال پیش به ایشان گفتم: آقای حیدری من از مغازه شما خاطره دارم. و ماجرا را برایش تعریف کردم که حسابی خندید. از آن روز به بعد هر وقت مرا می بیند، می گوید: اینجا صبحها هم باز است ها.

   

137ـ همان جایی که دردشان میکند باید فشار داد!

والله ما اگر چندان هم اصراری برای حجاب نداشتیم، و گیرم که بدمان نمی آمد قانون حجاب، اختیاری شود، با دیدن این همه اصرار و ابتکار و پول خرج کردن دشمنان خونیمان برای ورافتادن قانون حجاب، از نظرمان برمی گشتیم و می گفتیم: لابد این حجاب فلفلی است که برای ما ریز است؛ اما انگار برای آنها خیلی هم تند و تیز است.

اصلا مسلمانی و انقلابیمان به کنار؛ قانون حجابِ کشورمان از قرار معلوم، آن ورِ آبیها را خوب دارد می سوزاند و به همین اندازه می تواند دست کم اسباب تخلیه هیجانمان باشد. 

رسانه هایی که از داعش و آل سعود حمایت می کردند و حالا که گند داعش درآمده و تاریخ مصرفش گذشته است، در حد تعارف تروریستش می خوانند، و از آن طرف، حزب الله و سپاه را با همۀ وجود و بدون تعارف تروریست می نامند، چنین رسانه های بی شعور و وارونه ای به هر چیزِ ما گیر بدهند، قاعدتا باید چیز خوبی باشد، مگر خلافش ثابت شود. و اساسا هر کاری که حرصشان را درآورد قاعدتا خوب است مگر خلافش ثابت شود؛ از بس که عوضی تشریف دارند و عوضی دوست دارند ببینند همه چیز را. و چه جالب که همه از دم، از قانون حجاب ما بدجور سوختند. پس لابد چیز خوبیست دیگر!

ما با انگلیس و آمریکا پدر کشتگی داریم؛ نداریم؟ مگر این انگلیس نبود که صد سالِ پیش، یک قحطی و وبای ساختگی به جان این کشور انداخت و نه میلیون ایرانی بی دفاع را از بین برد؟! آمریکا را هم بگذریم که گفتن ندارد. 

تو اگر با کسی پدر کشتگی داشته باشی و او لیاقت بخشش نداشته باشد، طبیعی است که تا انتقام و تقاص نگیری آرام نگیری. و اگر بدانی او به رنگی خاص حساس است و اعصابش با دیدن آن رنگ به هم میریزد، عجالتا تا روز قصاص، سر تا پایت آن رنگی می شود؛ حتی اگر رنگ جیغ و جلفی باشد. و همه چیز را تحمل می کنی تا اعصاب این یارو را به هم بریزی.

خب فعلا آمریکا و انگلیس و همۀ این کشورهایی که ـ به حق و به شهادت هشت سال مظلومیت در دفاع مقدس ـ با آنها پدرکشتگی داریم، به حجاب که هیچ، به قانون حجاب هم بدجور حساسند. و این یکی از همان نقطه ضعفهایی است که از دشمنان خونی و جنایتکارمان گرفته ایم، و یعنی این که دانستیم کجایشان درد می کند تا همان جا را فشار دهیم!

136ـ منِ ناشناخته

خیلی ها فکر می کنند که خود را شناخته اند و می دانند چه چیزی حالشان را خوب می کند و چه چیزی بد. کمند، افرادی که بعد از بیست سی سال هنور به خود به عنوان موجودی ناشناخته می نگرند و از خود می پرسند: راستی من کیستم و چه دوست دارم؟ 

از خود بپرس آیا آزادی را دوست داری یا اسارت را، قطعا خواهی گفت: معلوم است آزادی را. و باز از خود بپرس آیا خوشبویی را بیشتر می پسندی یا بدبویی را. خواهی گفت: باز معلوم است خوشبویی را. دوباره از خود بپرس گرسنگی و تشنگی را بیشتر می پسندی یا سیری و برخورداری را. خواهی گفت: سیری و برخورداری را. 

حالا من از تو می پرسم راستی تا کنون به اعتکاف رفته ای؟ به نظرت این همه دست و پا شکستن برای اعتکاف برای چیست؟ این جوانها همه دنبال ثوابند یا در اعتکاف، کیف و حال هم می کنند؟! و راستی انسان چگونه موجودی است که گاهی چنین هوسِ اسارت و گرسنگی به سرش می زند و بعد از سه روز با اشک و گریه با زندانِ مسجد وداع می کند. مگر او کیست و چه دوست دارد؟

بندگی خدا فرایندی برای جستجوی لذتهای پنهان است که در این فرایند، خودِ پنهانِ ما نیز شناخته می شود. این خودِ پنهان است که لذتهای پنهانی و زیر خاکیِ این دنیا را که بسی عمیق و لذتبخش است، می چشد و می فهمد. و چه علم گرانبهایی است، معرفت نفس!  

135ـ وقتی فهمیدم دست راستم قطع شده...

اگر معلم انشا بودم، در یکی از زنگهای انشا روی تخته می نوشتم: «داستان زیر را کامل کنید: داشتم از خیابان رد می شدم که صدای بوق و ترمز شدیدی شنیدم و دیگر نفهمیدم چه شد. چشمهایم را که باز کردم، دیدم بر تخت بیمارستانم و مادرم با لبی خندان و چشمانی اشک آلود کنارم نشسته است، ناخودآگاه خواستم دستهایم را به سمت مادرم دراز کنم و دستهایش را بفشارم که فهمیدم دست راستم قطع شده است...»

بچه ها داستان چند روزِ کسی که دست راستش تازه قطع شده را باید بنویسند. و هر کسی که بتواند رنجهای پنهانتری را که به ذهن کسی نمی آید به تصویر بکشد، خلاقتر و هنرمندتر خواهد بود. 

یقینا در آخرِ زنگ، بچه ها حس سپاسگزاری بیشتری نسبت به خدا پیدا خواهند کرد و بیشتر قدردان نعمتهایش خواهند بود.

134ـ جعبۀ ابزار زن

زن می تواند، مهندس ماهری باشد، یا کارگردان کاربلدی باشد، یا سخنران قهاری باشد، و حتی تکنسین چیره دست، و یا ورزشکار نام آوری باشد. اساسا کمتر کاری در جامعه وجود دارد که زنان از پسش بر نیایند. الحق و الانصاف فروشندگان خوبی هستند و بازاریابانی بهتر؛ منشیانی صادق و دلسوز و کارمندانی منظم و دقیق. زن همۀ این نقشها را می تواند در جامعه ایفا کند، چه این که اکنون در همۀ رشته های دانشگاهی حاضر و موفق است.

اما اگر زنی بخواهد نقشی عمیقتر و جدیتر و صد البته ماندگارتر در جامعه داشته باشد، باید فرزندی بزرگ تربیت کند که آن فرزند در جامعه کارستان کند و تأثیری عمیق در جامعه به جا بگذارد. آری زن می تواند در جامعه نقشهای پیش دستی و متوسط ایفا کند، اما نقش بزرگترش غیر مستقیم است.

فرزند و شوهرِ زن، ابزار کار اوست. او بدون ابزار، همچون کسی خواهد بود که با دستهای خود بخواهد با چوب و سنگ و آهن چیزی بسازد. ممکن است وسیله­­ ای هم بسازد، یا چند قطعه ای را روی هم سوار کند، اما هیچ گاه حاصل کار او به زیبایی و کارایی اثر یک نجار یا آهنگرِ ابزار به دست نخواهد بود.

خانمی که وقت خود را در خانه صرف آدم داری و آدم سازی می­کند، نقشی به مراتب عمیقتر و جدیتر و ماندگارتر در جامعه دارد، تا خانمی که در بازار و کارخانه و فرودگاه و اداره و معدن و شهر بازی و جاهای دیگر مشغول کار است.

امروز هیچ خانمی به اندازه مادر امام خمینی (ره) در جهان اسلام نقش ایفا نمی کند؛ خانمی که بر گردن همۀ مسلمانان جهان حقی بزرگ دارد، اگر چه بیشتر مردم نامش را نمی دانند و محل قبرش را نمی شناسند. خداوند برای زن نقشی چنین سنگین و عمیق و البته پنهان طراحی کرده است، که اگر بخواهد به نقشهای سطح پایین جامعه بسنده کند، از آن نقش بزرگ و عمیق و ماندگار، باز خواهد ماند. 


باز نشر شده در 598 

133ـ کلنگِ بوسیدنیِ خدا

گامِ اولِ بسیاری از تعمیرها، تخریب است. مثلِ معماری که بخواهد ساختمانی را ترمیم کند، که در چند روزِ اول فقط خراب می کند و گرد و خاک می افشاند. یا جراحی که بخواهد بیماری را علاج کند، که در ابتدا با تیغ، به جانِ بیمار می افتد. یا رهبری که می خواهد نظامِ فاسدی را فروبپاشد و انقلاب کند، که در ابتدا به مردم امر می کند به خیابانها بریزید و سربازها از پادگانها فرار کنند و کارگران، پالایشگاهها را رها کنند و مأموران دولتی اداره ها را، تا رژیم را بکوبد و از نو بسازد. 

خدای ما هم گاهی گوشه ای از زندگی بنده اش را به هم می ریزد تا چند روز دیگر از نو، سامان دهد. گاهی دعوای بین زن و شوهر، خرابی قبل از تعمیر است و مقدمه ای برای رابطۀ دوستانۀ عمیقتر و دلچسبتر. گاهی خدا وقتی شغلی بهتر از شغلی که داریم برایمان جور می کند، شرایط کاری الآنمان را خراب می کند، وگرنه هیچ گاه از این شغلِ کنونی دل نمی کندیم و به آن شغلِ بهتر نمی رسیدیم.

این قانون دنیا و شگرد خدای این دنیاست که جوری مهندسی کرده است دنیا را که راهِ عزیزِ مصر شدن، از قعرِ چاه و دردِ هجران می گذرد. چه زیباست اگر با لبخند به مقدراتِ الهی نگاه کنیم و مثل بندگانی باشیم که دستِ خدا را خوانده اند. چنین بندگانی نادرند و نزد خدا عزیز، اگر ادایشان را دربیاوریم هم غنیمت است.

132ـ یک جراحی گسترده و دشوار، بدون بیهوشی

تا می شنویم امام زمان (عج) پس از ظهور، ظلم را ریشه خواهد کرد، بی درنگ به یاد کشت و کشتار و جنایتهای فجیع و فضیع جنایتکاران عالم می افتیم؛ یادِ سربریدنهای داعش و زنده سوزیهایش، و بمباران آل سعود بر سر کودکان بی پناه یمن، و جنایتهای اسرائیل در غزه و لبنان و هر جایی که دستش برسد و زورش قد بدهد، و جنایتهای آمریکا در جهان از بمبِ اتمْ افکندنش بر هیروشیما و ناکازاکی گرفته تا شکنجه کردنِ زندانیهای بی گناه در ابوغریب و گوانتانامو، تا محاصرۀ اقتصادیِ یک ملت و چپاول کردن ثروتهای ملتهایی دیگر، و کشیدن موی دختران شیعه در زندانهای آل خلیفه و خیلی جنایتهای دیگر..

اگر امام زمان (عج) با این ظلمها فقط در می افتاد، خوب بود و آن گاه تحمّلِ عدالت امام و همراهی و صبر با ایشان آنقدرها هم سخت نمی بود. اما امام، عدالتی حداکثری اجرا خواهد کرد و ظلم را نه به این معنی فقط، که به معنای حد اکثری اش ریشه کن خواهد کرد. و همان گونه که در دعای ندبه آمده است، هر کجی را راست خواهد کرد؛ «أَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَج‏»

کجی یعنی هر چیز نابجا، چه این که ظلم در لغت نیز به همین معناست. یعنی هر سیاست غلطی، هر فیلم و سریال بدآموزی، هر فرهنگ نادرستی، هر نظام آموزشی ناکارآمدی، هر رشتۀ دانشگاهی و حوزوی غیر مفیدی، هر شغل کاذبی و هر فساد ریز و درشتی که چه بسا جامعۀ قبل از ظهور به بسیاری از این کجیها خو کرده و حذف و تغییرش را برنمی تابد. 

شاید الگوی مصرفی که به آن خو کرده ایم، بسیاری از فیلم و سریالها و مسابقه های تلویزیونی که دنبال می کنیم، مسابقات جام جهانی و المپیک که به انتظارش می نشینیم، فرهنگ رستورانها و غذاهایی که از خوردنشان لذت می بریم، فرهنگ بازاری که با آن زندگی می کنیم و مدارسی که فرزندانمان را به آنها می سپاریم و خیلی چیزهای دیگر، همه نمونه هایی از کجی های مختلف جامعۀ قبل از ظهور باشد که نیازمند جراحی و ترمیم و اصلاح است. سختی همراهی با ولی و صبر با امام (عج) در اینجاست، وگر نه سر بریدن آل سعود و سران آمریکا و اسرائیل که کاری ندارد.