چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ولایتمداری» ثبت شده است

203- وصیتی که تک افتاد!


وصیت‌نامه‌ی سردار نه تنوع دارد نه حرف تازه‌ای! به مردم و مسئولین و نظامیان و رزمندگان و حتی علما و مراجع تقریبا یک وصیت کرده و بس؛ جان شما و جان سید علی!
این مرد خدا بعد از چهل سال کار و تلاش و مجاهدت و تجربه‌اندوزی و نشست و برخاست با همه‌ی بزرگان جهان اسلام، از همه‌ی فضائل و اخلاقیات و عبادات و مستحبات فقط یکی را انتخاب کرد؛ یاری رهبر!
فکر کن مرد میدانی، چهل سال جهاد خالصانه کند، ظفرهای چشم‌خیره‌کنش دوست و دشمن را شگفت‌زده کند، دست غیب خدا هم‌پای او در خاک‌ریزها و سنگرها  دیده شود، قبل از شهادتش دل از پیر و جوان جهان اسلام و حتی غیر اسلام ببرد، مثل اولیای خدا، کشف و کرامت‌های بسیار، لابه‌لای داستان‌هایش دیده شود و سرانجام ویژه‌ترین شهادت قرن به دستور مستقیم امام کفر و طاغوت زمان نصیبش شود و سپس با تشییعی چند ده میلیونی و بی‌مانند، تک‌دست به جا مانده‌اش شهر به شهر بر دستان مردم، به طواف حرم‌های ایران و عراق رود و آن‌گاه درزادگاهش آرام بگیرد. و آن وقت این شهید ویژه‌ و بی‌نظیر، فقط یک وصیت داشته باشد! مثل خورشیدی که وسط آسمان تک افتاده باشد، تا هر کوری هم ببیندش. آیه و نشانه از این روشن‌تر؟! 
این کارگردانی خداست؛ باور کن. من باور نمی‌کنم خدا اجازه دهد در وصیت‌نامه‌ی حاجی جز حق و حکمت چیزی بگنجد؛ دست خود حاجی که نیست؛ خدا انتخابش کرده و برایش برنامه‌ها دارد؛ باید وصیت‌نامه‌اش هم ویژه باشد.

120- قربانی دادن برای سلامتی ولی، سنتی فراموش شده

امروز خبر تلخی در سراسر جهان اسلام پیچید و قلب دهها میلیون انسان دوستدار رهبر را به لرزه انداخت؛ خبر بیماری خفیف حضرت آقا که با تصویر بستری شدنشان همراه بود. و فقط خدا می­ داند که این عکس تلخ با دل عاشقان و سربازان آقا چه کرد!

همزمان با پخش این خبر، بچه های حزب اللهی و ولایتمدار در شبکه­ های اجتماعی و گروه های مختلف، چند نفر، چند نفر، گوسفندی خریدند و برای سلامتی و طول عمر آقا قربانی کردند و همچنان این موج ادامه دارد.

نمی­دانم، شاید این بیماری خفیف آقا تذکری از سوی خدا به جمع ولایت­مداران بود که از ولایت­مداران بعید است برای سلامتی رهبرشان به صلوات و دعا و صدقه اکتفا کنند. مردمی که برای دفع بلا از خانه و ماشین و کارخانه و حاجی مکه و مسافر کربلا و نوزاد تازه از راه رسیده قربانی می­ دهند، زشت است که برای سلامتی و دفع بلا از نائب امام زمانشان همواره و همیشه قربانی ندهند. جای این جلوه­ های ولایت­مداری در سبک زندگی و آداب و رسوم ما هنوز خالی است.

هنوز مادران ما برای سلامتی مقام معظم رهبری سفره پهن نمی­ کنند و در طول سال مرسوم نیست کسی برای سلامتی حضرت آقا قربانی بدهد. و این یعنی این که هنوز فرهنگ ولایت­مداری ما جای خرج دارد و آن گونه که باید و شاید فرهنگ و آداب و رسوم ما هنوز چندان ولایت­مدارانه نیست. قربانی دادن برای خدا و ولی خدا سنتی دیرینه است. و اساسا وظیفه­ ی ولایت­مداران همین است که پول و وقت و آبروی خود و در نهایت جان خود را قربانی ولایت کنند.

بیماری حضرت آقا ما را به یاد این وظیفه­ ی فراموش شده انداخت و ان شاء الله پس از صحّت و سلامتی کامل حضرت آقا نیز فراموش نشود.

114ـ سالهاست جای چنین رئیس جمهوری در پاستور خالی است

امتحان منصب ریاست جمهوری نظام اسلامی از آن دست امتحانهای سخت و خطرناکی است که یا انسان در این امتحان سربلند می شود و به اعلی علیین می رسد، و یا شکست می خورد و از نظام و ولایت و جبهه حق به بیرون پرت می شود. و گویا سرانجام میانه ای در این میان نیست.

بعد از سی و اند سال از گذشت انقلاب عزیزمان دیگر به راحتی می توان این حقیقت را دریافت. از اول انقلاب تا کنون، اکثر رؤسای جمهور ما هر یک به نوعی از قطار انقلاب پیاده شدند و در برابر این امتحان سخت، شکستند. و در مقابل، آنهایی که توانستند مقاومت کنند و از پس این امتحان دشوار برآمدند، هدایای بسی بزرگ از خداوند دریافت کردند. رجایی به پاس نمره قبولی اش در این امتحان به مقام شهادت رسید، و مقام معظم رهبری هم این شد که می بینی.

سختی این امتحان به این نیست که رئیس جمهور باید مواظب این باشد که شیفته قدرت نشود یا مستی شهرت او را نگیرد یا بر بیت المال مسلمین دست نیاندازد و یا به ناحق امضایی نکند. البته که هر یک از این امتحانها خود قسطی از سختی امتحان است، اما هیچ کدامشان نقطه اوج امتحان نیست. امتحان ریاست جمهوری از اینی که هست هم سختتر می شود.

نقطه ثقل این امتحان همان است که در نگاه خدا از همه چیز مهمتر است. و ما خوب می دانیم که هیچ چیزی برای خدا به اندازه ولایتمداری و تبعیت محض عملی و قلبی از ولی مهم نیست. خدا یک بار در قرآن برای امر مهم ولایت مداری و تبعیت محض از رهبر، به خودش قسم خورد و هیچ گاه دیگر این قسم را تکرار نکرد. در سراسر قرآن تنها جایی که خدا به خودش قسم خورد همین جا بود: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما؛ به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن [حقیقى] نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع واختلاف دارند به داورى بپذیرند سپس از حکمى که کرده‏اى هیچ احساس دل تنگى و ناخشنودى در دلشان نکنند، و کاملا تسلیم شوند.»[1]

مشکل رؤسای جمهور ما این بود و هست که وقتی بر مسند ریاست جمهوری نشستند و به تبع اعتبار نظام جمهوری اسلامی، اعتبار ملی و بین المللی کسب کردند، آن قدر احساس شخصیت و بزرگی کردند که دیگر جایی برای کرنش و تبعیت محض از نائب امام زمان (عج) در دلشان نمانده بود. و این حالت و احساس نامبارک را به خوبی می توان در رؤسای جمهورِ پیاده شده از قطار انقلاب دید و مشاهده کرد. فتنه 88 جلوه گاه اوج استقلال طلبی شان بود. در این فتنه نشان دادند که ذره ای سخن و نگاه و تحلیل و ارشاد حضرت آقا برایشان مهم نیست و خود به تنهایی برای این انقلاب می برند و می دوزند. و یا این که آقای رئیس جمهور چنان حس استقلال می گیریدش که تمام عزل و نصبهایش را بدون یک ذره لحاظ امر رهبر انجام می دهد؛ و آن گاه که کارد به استخوان می خورد و امام مسلمین دخالت می کند، به شخصیتان بر می خورد و چند روزی قهر می کند...

و گویا این نوع برخورد استقلال جویانه با رهبر، گناهی نیست که به سادگی خدا از آن چشم بپوشد. نتیجه این گناه هم این می شود که دشمنان اسلام و انقلاب به شیوه های گوناگون، به حمایت از این شخصیتهای پیاده شده از قطار انقلاب سخن می رانند.

ریاست جمهوری مانند هر سلاح ضروری و مفیدی خطرناک هم هست، که اگر کسی بدون شناخت خطرهای ریاست جمهوری پای در این عرصه بگذارد، بی هوا لگد می خورد و از قطار انقلاب پرت می شود. این دو واحد درس شناخت خطرات ریاست جمهوری، پیش نیازی ضروری است که تا کسی نگذراندش، صلاحیت نشستن بر صندلی ریاست را نخواهد داشت. و این خطر بزرگ و مهلک، همان حس استقلال طلبی نسبت به رهبر است.

رئیس جمهور هزاری هم که ساده زیست و عدالت طلب و پرکار باشد، رجایی نمی شود. آن درّ کم یابی که رجایی از آن برخوردار بود «ولایتمداری» بود. او با این که رئیس جمهور بود، روحیه یک بچه بسیجی ولایتمدار را داشت. او «من» خود را در برابر امامش کوبیده بود؛ انگار نه انگار که رئیس جمهور بود. می گفت: «وقتی می‌گوییم ما خط امامی هستیم یعنی همین، کاری را انجام دهیم که خلاف نظر خودمان است ولی نظر رهبری بر آن است، همین مفهوم التزام عملی ماست، ولو بی‌آبرو شویم».[2]

و درست به همین علت، مهرش در دل امام عزیز ما نشسته بود. امام سالها پس از شهادت شهید رجایی در وصف حال او و شهید باهنر چنین فرمود: «من از خصوصیاتى که در این آقایان بود، آقاى رجایى، آقاى باهنر، آقاى عراقى، آنى که به نظرم خیلى بزرگ است، این است که آقاى رجایى یک نفر آدمى بود که دستفروشى [مى‏کرد] در بازار از قرارى که گفتند. من در مطالعاتى که در ایشان کردم به نظرم آمد که از حال دستفروشى‏اش تا حال ریاست جمهورى، در روح او تأثیرى حاصل نشد. چه بسا اشخاصى هستند که اگر کدخداى ده بشوند، تغییر مى‏کنند به واسطه ضعفى که در نفسشان هست، تحت تأثیر آن مقامى که پیدا مى‏کنند واقع مى‏شوند، و اشخاصى هستند که مقام تحت تأثیر آنهاست از باب قوّت نفسى که دارند. و آقاى رجایى، آقاى باهنر در عین حالى که خوب، یکیشان رئیس جمهور بود، یکیشان نخست وزیر بود، اینطور نبود که ریاست در آنها تأثیر کرده باشد، آنها در ریاست تأثیر کرده بودند؛ یعنى، آنها ریاست را آورده بودند زیر چنگ خودشان، ریاست آنها را نبرده بود».[3]

چندان سخت و دشوار نیست که دست فروشی ولایتمدار باشد، اما این که یک رئیس جمهور مانند دست فروشی غریب، روحیه تبعیت و اطاعت از رهبر داشته باشد، خیلی حرف است. سالهاست جای چنین رئیس جمهوری در پاستور خالی است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. نساء: 65

[2]. رﺟﺎﯾﯽ، ﻏﻼﻣﻌﻠﯽ، ﺳﯿﺮه ﺷهید رﺟﺎﯾﯽ، ص728.

[3]. صحیفه امام، ج20، 124.  


بازنشر شده در: عماریون، صراط نیوز، انقلاب نیوز، بولتن نیوز، سفیر افلاک

93ـ باز باید از سران فتنه تقدیر کرد

خدا را شکر که پیشرفت ملت ایران، به پیشرفتهای هسته ای و پزشکی و فضایی و نانو خلاصه نمی شود. پیشرفت دیگری در کار است که اصل و اساس همه پیشرفتهاست. ولایتمداری این مردم نیز دارد پیشرفت می کند و در این سالهای اخیر بدجوری اوج گرفته است.

حیف که میزان ولایتمداری مردم را نمی شود با عدد اندازه گرفت، آمار هم نمی توان داد، ولی نشانه ها پیداست. یک زمانی برای مسؤولین نظام همین بس بود که عکس آقا را در اداره خود نصب کنند، ایشان را مقام معظم رهبری بنامند، گه گاهی از ایشان با احترام یاد کنند و هر از گاهی هم پای سخنرانی آقا حضور پیدا کنند. همینها بس بود.

امروز ولی دیگر از این خبرها نیست. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. امروز اگر مسؤولی کمترین تعللی در اطاعت از رهبری داشته باشد، مردم می فهمند. گارانتی اعتبار مسؤولین دیگر ده، بیست سال نیست، ده، بیست ماه، و یا حتی کمتر از اینهاست. دیگر از این خبرها نیست که بعضی ها بتوانند حرف آقا را زمین بیاندازند و اعتبار و آبرویشان نزد مردم، زمین نخورد. صافی و غربال مردم دیگر الک زپرتی نیست، فناوری نانو پس به چه درد می خورد؟ با همین تکنولوژی غربال ساخته اند و دارند مو از ماست می کشند.

من این جو را دوست دارم؛ جوی که در آن هر چه آقا از کسی تعریف کند، باز مردم گارانتی سی ساله برایش نمی بُرند. باز مراقبند که اگر خطا کند، به او تذکر دهند و اگر زیادی تکرار کرد، سر جایش بنشانند.

شاید بتوان گفت که در کل تاریخ انتخابات انقلاب، این اولین باری است که دست کم، دو جبهه اصولگرا در فعالیتهای تبلیغاتیشان سر خدمت به مردم و افزایش رفاه و رفع محرومیت و اشتغال زایی و این جور شعارها با همدیگر رقابت نکردند، بلکه رقابتشان بر میزان ولایتمداری و تبعیت درست و حسابی از مقام معظم رهبری بود. بسیاری از نامزدهای محترم هم به خاطر جو پرهیبت ولایتمداری مردم، چندان نیازی برای شرح برنامه های اقتصادی خود ندیدند. برای درصد بسیاری از مردم، ولایتمداری یک مسؤول، واقعا بیش از آب و نان و سفره رنگارنگ اهمیت دارد. چه این که چون که صد آمد نود هم پیش ماست. این اتفاق مبارکی است که اگر چه چندان سر و صدایی ندارد، اما به اندازه کل بیداری اسلامی و جنبشهای وال استریت و حتی بیشتر، ارزش و اثر دارد. تحول کیفی و قلبی و ایمانی مردم ایران است. اساسا همین اتفاق است که این چنین عالم را به جنب و جوش و حرکت واداشته است.

و اما چه شد که این طور شد؟ و این کدام اتفاق بود که این چنین بصیرت و شعور و آگاهی مردم را بالا برد؟ این هم معلوم است. اگر دست باکفایت و زبان پرگهر سران فتنه نبود، دوهزاری خیلیها هنوز کج می ماند. سران فتنه با جان و دل و همه وجودشان به این مردم نشان دادند که عنصر ضد ولایت فقیه، چه موجود پست و رذلی است. به همه نشان دادند که رابطه دوستی با آمریکا و اسرائیل چه رابطه کثیف و پلیدی است. بهترین فیلم مستند را ساختند و حالیمان کردند که در شرایط حساس و فتنه های سخت، هیچ مسؤول و هیچ دستگاهی نمی تواند کاری بکند. این حقیقت ملموس شد، که اگر این مردم بخواهند حرکتی بر خلاف امر رهبری بکنند، چنان شهرشان نا امن خواهد شد که جان و ناموسشان نیز همه در خطر خواهد افتاد. امن و امان این کشور، همه به خاطر عزت و اقتدار رهبر است؛ نه سپاه و ارتش، که اینها هم هر چه دارند، از ابهت آقایشان دارند.