چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۲۵ مطلب با موضوع «ولایت فقیه» ثبت شده است

آن سه نفر!

در شأن نزول آیه‌ی 117 و 118 سوره‌ی توبه آمده است که در جنگ تبوک، که شرایط بر مسلمانان سخت شد، غیر از منافقینِ نام و نشان‌دار، سه نفر، مؤمنِ بی‌سابقه که خط و ربطی با جریان نفاق در مدینه نداشتند هم از حضور در جنگ شانه خالی کردند. رسول خدا(ص) از دست‌شان ناراحت شد و تصمیم گرفت به آن‌ها بی‌محلی کند، بقیه‌ی اصحاب رسول خدا(ص) هم موظف شدند بی‌محلی کنند.
  
رسول خدا(ص) که از جنگ برگشتند، برخی از پیرمردها و زن و بچه‌ها و ناتوان‌ها که معذور بودند، به استقبال رسول خدا آمدند. این سه نفر هم، به نام کعب بن مالک، مرادة بن ربيع و هلال بن أمية به استقبال رسول خدا(ص) آمدند و به او سلام گفتند. اما رسول خدا(ص) قهرش گرفته بود و جواب‌شان را نداد. بناچار و به رسم عادت همیشگی به بقیه‌ی نیروهای مسلمانِ بازگشته از جبهه سلام کردند. ولی با کمال ناباوری هیچ کس پاسخ‌شان را نمی‌داد. چند روزی طبق عادت‌شان، به هنگام نماز به مسجد می‌آمدند، اما برنخوردند با کسی که تحویل‌شان بگیرد؛ نه کسی با آنها هم‌صحبت می‌شد، نه به آن‌ها سلام می‌کرد و نه جواب سلام‌شان را می‌داد. بازار که می‌رفتند هم همین طور؛ کسی به آنها چیزی نمی‌فروخت. هم‌سران‌شان نزد پیام‌بر(ص) آمدند و درخواست طلاق دادند. پیام‌بر(ص) نپذیرفت ولی دستور داد با شوهران‌شان رابطه نداشته باشند. و آن‌ها نیز امتثال کردند.

کم‌کم، کوچه‌خیابانِ شهر بر آن‌ها تنگ آمد و دیگر هوایش را هم نمی‌شد نفس کشید. صد البته پشیمان شده بودند، ولی همه‌ی درها به روی‌شان بسته شده بود؛ حتی درِ خانه‌ی پیام‌بر(ص)! گویا این گناه، جنس متفاوتی داشت و توبه از آن، مراحل سخت اداری خودش را می‌طلبید. تصمیم گرفتند به کوه بزنند و همان جا این‌قدر گریه و زاری کنند تا ندایی صدایی وحیی چیزی بیاید و تکلیف‌شان را یک‌سره کند، یا این که همان جا بمیرند. چون این زندگی را هم نمی‌شد ادامه داد. مدت‌ها شب و روزشان را به روزه و عبادت و گریه و زاری گذراندند. اهل و عیال‌شان می‌آمدند و برای‌شان فقط غذا می‌گذاشتند، بدون این که با آنها حرفی بزنند. روزها و شب‌ها می‌گذشت و اتفاقی نمی‌افتاد. آخر یک شب به هم گفتند: خدا و رسولش از دست ما ناراحتند، رفقا و اهل و عیال‌مان هم همین طور. خب پس ما چرا هم‌دیگر را تحویل بگیریم و با هم حرف بزنیم؟! این حرف‌ها را شب‌هنگام داشتند می‌زدند و همان شب هم از هم‌دیگر جدا شدند و قسم خوردند که دیگر هیچ کسی با آن یکی حرف نزند تا وقتی که خدا توبه‌شان را بپذیرد، یا مرگ به سراغشان آید. کل این پروسه بیش از چهل شب طول کشید. شاید خود پیام‌بر(ص) هم بیش از این سه نفر، چشم انتظار وحی خدا بود. و بالأخره وحی خدا سررسید و توبه‌ی آنها قبول شد.

حالا خودمانیم؛ خدایی اگر بعضی از مسئولین و شخصیت‌های نظام، آن روز بودند، آن قدر به بهانه‌ی فوت مادر و فوت خواهر و سال‌گرد فلان و یادبود بهمان، با پیامِ تسلیت و دست دادن و روبوسی و لب‌خند زدن و احوال‌پرسی و انواع تحویل‌گرفتن‌ها، قهرِ پیام‌بر(ص) را ضایع می‌کردند که آن سه نفر، هیچ وقت توفیق توبه پیدا نکنند. اساسا ولیّ جامعه اگر با کسی قهر کند لابد راهی برای مهربانی با او نیست. معنی ندارد او کسی را طرد کند و دیگران تحویلش بگیرند. باز هر جور صلاح است.

230ـ دعایی که سربازانتان وتو می‌کنند!

آخی؛ نوش جان‌تان باشد آقا زیارت رضا جان‌مان! معلوم است دلتان حسابی تنگ شده بود. البته که دل به دل راه دارد؛ روح الأمین باید حدس بزند و ترسیم کند امام رضا(ع) را که چقدر از آمدنتان خوش‌حال است ‌و چه جور تحویل‌تان گرفته در این لحظه. لابد این روزها مثل هر سال، دل‌تان باز هوای کربلا کرده و آتش اشتیاق‌تان برای اربعین گر گرفته است. عوضش خلوت‌‌خانه‌ی ضریح امام رضا(ع) نوش جان شما! اصلا ما دوست داریم فقط شما را در قاب ضریح امام رضا(ع) ببینیم. ما که بی‌خبریم از اسرار عالم ولی با اندک معرفتی که داریم حدس می‌زنیم حسین(ع) به امام رضا(ع) پیغام داده‌: هر چه قرار بود سید علی در اربعین از دست من و عباسم بگیرد، قرار شده از دست شما بگیرد! هر دعایی که آنجا کردید؛ الهی آمین، مگر دعا برای تعجیل در شهادتتان. این مورد را سربازانتان سال‌هاست وتو می‌کنند. طول عمرتان، این دعای به این مهمی را هم لابد مثل همیشه از قلم انداخته‌اید؛ مشکلی نیست؛ شک ندارم که این دعای روزانه‌ی امام زمان(ع) است. چطور نائبش بعضی‌ها را هر روز به اسم دعا می‌کند، خود امام زمان(عج) نکند؟! حاشا و کلا!

224ـ نصرت الهی در دقیقه‌ی نود می‌آید

قرار، این است که ولی فقیه و کارگزاران صالح او، در زمان غیبت حکومت کنند؛ یعنی در زمانی که هنوز شرایط برای ظهور امام زمان(عج) مهیا نیست، و گیرم اگر خود امام زمان(عج) هم بیاید، باز امکان برقراری عدل و داد و فراوانی و خیر و برکت وجود ندارد. ولی فقیه در چنین زمانی باید حکومت کند و اوضاع را برای ظهور امام زمان(عج) فراهم کند.

دوی امدادی است؛ یعنی هر چه هم خوب کار کنی و با سرعت بدوی، فوقش می‌توانی پرچم را به بعدی بدهی، نه این که به آخر خط برسانی. و این طور نیست که فقط آخری کارش درست باشد و بقیه کوتاهی کرده‌ باشند. عدالت و فراوانی و خیر و برکت حداکثری، در حکومت امام زمان(عج) محقق خواهد شد و بس. این یعنی این که انتظار ریشه‌کن کردن فقر از ولی فقیه و کارگزاران صالح او انتظاری نابجا است. و دیگر این که صرف وجود گرانی و نابسامانی و ناعدالتی، دلیل بر ناصالح بودن مسئول و کارگزاری نمی‌شود. او اگر در نقش خود خوب بدود و عاقلانه و مخلصانه و متعهدانه تلاش کند، مأجور است. کافی است چند قدمی جامعه را در مسیر تاریخی خود جلو ببرد.
 
بنده به رئیسی خوش‌بینم و نشانه‌های یک کارگزار صالح را در او می‌بینم. البته به ایشان مثل هر انسان صالح دیگری ممکن است نقدهایی وارد باشد، خب باشد؛ مهم روی‌کرد و شخصیت خود او و دولت اوست که معلوم است دل‌سوز است و کمِ کار نمی‌گذارد، اشرافی نیست، بی‌کار و بی‌تحرک و چسبیده به صندلی نیست، اعلاحضرت نیست، مردمی و اهل تلاش و مجاهده است، خائن و جاسوس نیست، پررو و گستاخ نیست، بر کار و مسئولیت خود متمرکز است، در نتیجه اهل حاشیه و جنجال‌های ژورنالیستی نیست. وقتی چنین نشانه‌هایی را به وضوح در خود او و دولتش می‌بینم، به سیاست‌ها و اقدام‌هایش حسن ظن پیدا می‌کنم و امیدوار می‌شوم که نتیجه ان شاء الله قطعا متفاوت از نتایج دولت قبل خواهد بود. ولی حواسمان باشد که قطار تاریخ، همچنان در دوران غیبت در حال حرکت است. 

خلاصه‌ی اتفاقی که سر قیمت‌ها افتاده این است که، وقتی دولت یارانه را به کارخانه می‌داد و آرد و امثال آن با قیمت ارزان کاذب روانه‌ی بازار می‌شد، کأنه شیب تندی درست می‌شد برای قاچاق به خارج از کشور؛ یعنی در واقع سهم عظیمی از این یارانه‌ها به جیب دلال‌ها و قاچاق‌چی‌ها می‌رفت. و هر چه تفاوت قیمت بین داخل و خارج بیشتر بود، شیب قاچاق هم تندتر می‌شد. حالا تصور کن در یک شیب تندی، هزاران توپ از بالا به پایین سرازیر می‌شوند، جلوی این کار را با چند مأمور می‌خواهی بگیری؟! طبیعی است که نمی‌شود! تنها راه حل، مسطح کردن زمین و از بین بردن شیب است، یعنی آزاد کردن قیمت و ارائه ندادن جنسی با قیمت کاذب. حالا اگر بناست یارانه‌ای داده شود، این یارانه به صورت کنترل شده و هوش‌مند و مستقیم به خود مصرف کننده داده شود، تا به جیب دلال و قاچاق‌چی نرود. به نظر معقول می‌آید! پس سختی موقتش را تحمل کنیم و هم‌راهی کنیم.
  
این هم ناگفته نماند که اساسا نصرت الهی برای مؤمنین، هر چند که درست کار کنند و خوب جهاد کنند و به وظیفه‌ی خود عالی عمل کنند، در دقیقه‌ی نود، بلکه در وقت اضافه و بعد از یأس و ناامیدی خیلی‌ها حتى خوبان بلکه پیامبران، به صورت غافل‌گیرانه می‌آید. این از سنن الهی است که یاران جبهه‌ی حق را اول حسابی می‌چزاند، بعد یاری می‌دهد. (حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا) [يوسف/110] ولی وقتی می‌آید بسیار شیرین و غافل‌گیر کننده می‌آید. تلخی صبر به شیرینی نصرت الهی می‌ارزد. 

 

223ـ مواظب غرورت باش اگر مردی!

غرور، آفت مؤمنان و ولایت‌مداران است. مؤمن و انقلابی و ولایت‌مدار و مجاهد که شدی، حالا اول ماجرا است؛ مواظب غرورت باش اگر مردی. آن وقت هم عاقبت خودت را نجات داده‌ای و هم سدّی نمی‌شوی در برابر مسیر انقلاب. یک انقلابی مغرور، خوبی‌های دیگران را نمی‌بیند، مگر خوبی کسانی که به دک و پز او چیزی اضافه کنند. برای یک انقلابی مغرور صرف نمی‌کند انقلابی‌ها زیاد شوند، چون تک و تنها بودن برایش کلی کلاس دارد. او بیشتر دوست دارد به عنوان تک‌مدافع انقلاب و ولایت شناخته شود نه یک سرباز از سپاه بی‌شمار جبهه‌ی حق. چنین آدمی انقلابی‌های هم‌تراز خود را رقیب خود می‌داند نه هم‌سنگر! و سعی می‌کند به شکلی آنها را از سر راه خود بردارد، که مبادا صدایشان در دفاع از حق، کمی از بلندی صدای او بکاهند و مزاحم شنیدن صدای او شوند.  

نکته‌ی باریک‌تر از مویی در این میان هست که مدافعان حق هر چه زیاد شوند، از غربت حق می‌کاهند و به غربت خودشان می‌افزایند. اگر در شهر، یک عالم اسلام‌شناس باشد و بس، اسلام در این شهر غریب می‌شود، اما در عوض دور و بر آن عالم شلوغ می‌شود. از آن سو، هر چه علمای ربانی و اسلام‌شناس بیشتر شوند، غربت اسلام کمتر می‌شود و غربت خود علما بیشتر و دور و برشان خلوت‌تر. مسیر انقلابی‌گری وقتی به اینجای کار می‌رسد، که بین عزت و نایاب بودن خود، و بین عزت و قدرت و پرطرف‌دار شدن اسلام و انقلاب، یکی را باید انتخاب کنی، انقلابی‌های مغرور تسمه پاره می‌کنند. مثلا به بهانه‌های مختلف، دیگر فعالان انقلابی را از صحنه دور می‌کنند و به هر کدامشان انگی می‌چسبانند تا خود، تک و تنهای میدان باشند و در سایه‌ی غربت اسلام و انقلاب، عزیز شوند. به این راحتی‌ها نمی‌شود از گیر این مرض رها شد؛ خدا نجاتمان دهد.

221ـ قدردانی از استعدادها، مرام ولایت‌مداری

امام جامعه، بزرگوار و باکرامت است. او هرگز از بزرگ شدن سربازانش آزرده نمی‌شود، بلکه برعکس، فضا را برای رشد انسان‌ها و شکوفا شدن استعدادها فراهم می‌کند. سربازان ولایت، خودشان آقایی می‌شوند برای خودشان و شأن و جایگاهی در جامعه و نگاه مردم پیدا می‌کنند، چون در سایه‌ی ولایت، فضا برای کار و فعالیت و اظهار نظر و شکوفایی استعداد بیشتر است. و از همین رو در نظام ولائی پیشرفت علم سریع‌تر است. 

حتی ممکن است بعضی از آدم‌هایی که در نظام ولائی گنده می‌شوند، روزی برای خود ولی شاخ بشوند، ولی عیبی ندارد؛ رهبر جامعه سیره‌اش را عوض نمی‌کند. مسئله‌ی فرصتِ کار و فعالیت دادن و  شکوفایی استعدادها برای ولایت مسئله‌ای ناموسی است. این‌قدر ناموسی است که همیشه از همین فرصت، منافقین هم سوء استفاده کرده‌اند و کلی برای خود دفتر و دستک راه انداخته‌اند. 

اگر امام، علی بن ابی طالب باشد، سربازان شاخص او هر کدام یَلی می‌شوند و عنوانی کسب می‌کنند. عمار و مالک و ذوالشهادتین و ابن التیّهان، در سایه‌ی حکومت علی(ع) بزرگ می‌شوند و کسی می‌شوند برای خودشان. اگر امام، حسین(ع) است، او عباسش را آقا می‌کند و به او آبرو می‌دهد تا عزیز دل مردم باشد.

این مرام ولایت است که می‌بینی امام‌زاده‌ها و علما و شهدا حاجت می‌دهند، وگر نه خود اهل بیت(ع) یک تنه همه‌ی حاجات اهل عالم را حریفند. در دنیا هم این گونه بوده‌اند؛ گاهی عقب می‌نشستند و میدان را به یکی از سربازانشان می‌دادند تا او قهرمان میدان شود. 

هیچ انقلابی در جهان مثل انقلاب ایران ما، قهرمان‌پرور نبوده است؛ آن هم در همه‌ی عرصه‌ها. چون نظامش ولائی است. چون خدا به امام، ولایت داده بود، پس لابد شرح صدر هم داده بود. وگرنه رهبران دنیا به این سادگی‌ها نمی‌گذارند کسی گنده شود و روزی برایشان شاخ شود. اما دل امام و ولی، با محبوب شدن هیچ کس به تنگ نمی‌آید؛ بلکه ابراز خرسندی هم می‌کند. همان طور که امام از آبروی سید علی در جهان در زمان ریاست جمهوری ابراز خرسندی می‌کرد، و آقا از آبروی جهانی و ملی هاشمی و خاتمی و احمدی‌نژاد. و امروز هر چه سید حسن نصرالله آبرومندتر شود و شأن و جایگاهش بالاتر رود، دل حضرت آقا به تنگ نمی‌آید؛ خوشحال‌تر هم می‌شود. در جایگاه آقا نیستیم و این چیزها به نظرمان عادی می‌آید؛ ولی اصلا عادی نیست. دیگران حتی در فضای مذهبی بلکه انقلابی، به راحتی رقیب هم می‌شوند و از بزرگ شدن دیگری به تنگ می‌آیند.   

خدا درباره‌ی علمای اهل کتاب که به ولایت و نبوت ابراهیم و آل ابراهیم حسد ورزیدند می‌گوید: مگر نصیبی از ولایت و حکومت دارند اینها؟ تازه اگر داشتند سر سوزنی به مردم نمی‌دادند (أَمْ لَهُمْ نَصيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقيرا) [نساء:53] انگار منظور خدا این است که ما به ابراهیم و آل او ملک عظیمی دادیم چون بزرگوار و اهل کرامتند و از فضلشان به دیگران سرریز می‌شود. شما که از این بزرگواری‌ها ندارید؛ پس چه توقعی دارید؟! 

در حکومت امام زمان(عج)، علم با شیب تندی پیشرفت می‌کند و استعدادها به صورت عجیب شکوفا می‌شوند، پس لابد سرداران و فرماندهان و استان‌داران امام زمان(عج) هم چنین اخلاقی دارند و عرصه را بر استعدادها تنگ نمی‌کنند. و از موفقیّت و محبوبیّت دیگران هم لابد به تنگ نمی‌آیند، بلکه خرسند هم می‌شوند.

203- وصیتی که تک افتاد!


وصیت‌نامه‌ی سردار نه تنوع دارد نه حرف تازه‌ای! به مردم و مسئولین و نظامیان و رزمندگان و حتی علما و مراجع تقریبا یک وصیت کرده و بس؛ جان شما و جان سید علی!
این مرد خدا بعد از چهل سال کار و تلاش و مجاهدت و تجربه‌اندوزی و نشست و برخاست با همه‌ی بزرگان جهان اسلام، از همه‌ی فضائل و اخلاقیات و عبادات و مستحبات فقط یکی را انتخاب کرد؛ یاری رهبر!
فکر کن مرد میدانی، چهل سال جهاد خالصانه کند، ظفرهای چشم‌خیره‌کنش دوست و دشمن را شگفت‌زده کند، دست غیب خدا هم‌پای او در خاک‌ریزها و سنگرها  دیده شود، قبل از شهادتش دل از پیر و جوان جهان اسلام و حتی غیر اسلام ببرد، مثل اولیای خدا، کشف و کرامت‌های بسیار، لابه‌لای داستان‌هایش دیده شود و سرانجام ویژه‌ترین شهادت قرن به دستور مستقیم امام کفر و طاغوت زمان نصیبش شود و سپس با تشییعی چند ده میلیونی و بی‌مانند، تک‌دست به جا مانده‌اش شهر به شهر بر دستان مردم، به طواف حرم‌های ایران و عراق رود و آن‌گاه درزادگاهش آرام بگیرد. و آن وقت این شهید ویژه‌ و بی‌نظیر، فقط یک وصیت داشته باشد! مثل خورشیدی که وسط آسمان تک افتاده باشد، تا هر کوری هم ببیندش. آیه و نشانه از این روشن‌تر؟! 
این کارگردانی خداست؛ باور کن. من باور نمی‌کنم خدا اجازه دهد در وصیت‌نامه‌ی حاجی جز حق و حکمت چیزی بگنجد؛ دست خود حاجی که نیست؛ خدا انتخابش کرده و برایش برنامه‌ها دارد؛ باید وصیت‌نامه‌اش هم ویژه باشد.

190- اشخاص از آن چه می‌بینید به انحراف نزدیک‌ترند!

آقای امجد یک معمم بی‌بتّه و ریشه نبود که بگوییم از همان اولش اشتباهی بود. سال‌ها جوان‌های باصفای انقلابی و تشنه‌ی معرفت مریدش بودند و بزرگان هم حامی و ثناگویش. جلسه‌هایش طعم و مزه‌ای منحصر به فرد داشت. ساده و بی‌آلایش بود و بی‌ریا و کمی بی‌قید. منبرهایش را اجرا نمی‌کرد؛ زندگی میکرد و درست مثل زندگی قابل پیشبینی نبود. هر اتفاقی ممکن بود وسط جلسه و منبرش رخ دهد. بسته به حال خود و مستمعینش گاهی وسط سخنرانی‌اش روضه می‌خواند، یا وسط بحثش دم می‌گرفت و سینه می‌زد. از آنهایی نبود که صاف از ماشین پیاده شود و به منبر برود و بعد دوباره سوار ماشین شود و برود. قشنگ حال می‌داد و گعده می‌گرفت و ذکر و دم می‌گرفت و دور هم با جوان‌ها صفایی می‌کرد. کم‌تر عالمی مثل او با جوان‌ها می‌جوشید. کم‌تر کسی هم مثل او اینقدر از میان جوان‌های انقلابی ارادت‌مند داشت. جذاب بود آن هم نه با پیرایه‌های تیپ و قیافه و صدا و فن بیان، و حتی نه با ارائه‌ی بحث‌های پرطنین و آب و لعاب‌دار علمی؛ حرف‌های ساده می‌زد و ذکر و دم تکراری می‌گرفت اما مزه‌ای تازه در کام همراهان بزم باصفایش می‌نشاند. فرقه نزده بود و اهل عرفان و معنویت انحرافی هم نبود. کارش درست بود. ارادت‌مندانش هم آدم‌حسابی بودند؛ نه یک مشت بی‌سواد مریض لاشی! 

فتنه‌ی 88 که لغزید ارج و قرب سابقش را در میان جمع کثیری از ارادتمندانش از دست داد، اما امروز که شوت‌تر از زیباکلام و گستاخ‌تر از تاج‌زاده ظاهر شد، اندک ته‌مانده‌ی احترامی که برایش قائل بودیم به باد رفت. خوشم آمد از محمدعلی آهنگران که با آن خط و ربطش، باز یادداشت صریحی نوشت و در رد اباطیل استادش، دردمندانه و با چشمی اشک‌بار به دفاع از نظام و ولایت برخاست. 
اساسا لحظه‌ی سقوط و انحراف شخصیتی بزرگ و دوست‌داشتنی از لحظه‌ی مرگش بسی جان‌سوزتر است. کاش می‌مرد و این‌قدر آبرو نمی‌برد، اما آن چه تسکین‌دهنده‌ی این مصيبت است، تماشای نسلی جوان و فرزانه و واقع‌گرا است که مثل کوه پشت آقایشان ایستاده‌اند و تکان نمی‌خورند. این روزها شاگرد‌ها از استادها بیشتر می‌فهمند و به این سادگی با استاد سقوط نمی‌کنند. 
مسیر اصحاب حق به سینه‌کش آخر الزمان که می‌رسد دیگر نه رویش‌هایش را می‌شود پیش‌بینی کرد نه ریزش‌هایش را. در سفینة النجاة ولايت باید سفت نشست و از سقوط و غرق شدن چهره‌ها نهراسید. بنویسید بر در و دیوار شهر که: "اشخاص از آن چه می‌بینید به انحراف نزدیک‌ترند."
آهای علما و صلحا و خوبان و پاکان روزگار! آهای اکابر حوزه و بزرگان دانشگاه! آهای حضرت آیت الله! آهای اساتید معظم و سروران گرامی! آهای هر آن که احترامش فعلا واجب است! بدانید که گارانتی ارج و قربتان نزد ما تا زمانی است که مخلص و یاور رهبرمان باشید. در قاموس ما هر که آقایی‌تر باشد آقاتر است. برای رهبر عزیزتر از جانمان شاخ و شانه بکشید شاختان می‌شکند، هر که می‌خواهید باشید! ما همین که رهایتان کنیم و دور و برتان را خالی کنیم تمام می‌شوید و می‌میرید. عمرا جماعتی بتوانند مثل ما تحویلتان بگیرند. دنیایتان هم اینجاست! بگذریم.. 
امتحان‌ها روز به روز سخت‌تر می‌شوند اما نه این که نشود حلشان کرد. فضا غبارآلود می‌شود اما نور ولایت روشن‌تر از این حرف‌هاست. ما این قاعده را فهمیده‌ایم که چهره‌ها هر چه فرزانه و حکیم و موجّه باشند، آن‌جا که با ولایت درمی‌افتند، به شدت سبک‌مغز و ساده‌اندیش می‌شوند. زیبایی ولایت فقیه در همین است. یکی از محکمات ادله‌ی عینی و واقع‌بینانه‌ی ما بر حقانیت ولایت هم همین است. ردخور ندارد؛ خواه دکتر محمود باشی و خواه شیخ محمود! از ولایت که دست بشویی چرت و پرت می گویی و حرف مفت می‌زنی و لاطائلات می‌بافی! عجبا؛ شهید روح الله زم؟!؟! هر کسی را که نظام در این چهل سال اعدام کرده یا کشته شهید است؟!؟! چه می‌زنی این روزها شیخ؟! تو نان حلال به بچه‌ات داده‌ای درست، ولی مطمئنی او لقمه‌ی حلال به خوردت می‌دهد؟!
#امجد

178ـ حرف‌های بروز شده‌ی منافقین

شاخصه‌ی نفاق دشمنی با رهبر زنده و حی و حاضر جامعه‌ی اسلامی است. به عبارتی مشکل منافقين با ولایت است؛ اگر ولی پیامبر باشد می‌گویند: «از بشر نباید اطاعت کرد.» اگر ولی امام باشد، با حفظ احترام پیامبر(ص) و سلام و صلوات بر او، با امام در می‌افتند. اگر ولی نائب خاص باشد، می‌گویند: «به شرطی حاضریم اطاعت کنیم که خود امام بگوید.» و اگر نائب عام باشد می‌گویند: «باز اگر نائب خاص بود یک چیزی! اما این‌جوری اصلا!»
تکبری که باعث شد در امم سابق بسیاری از خودبرتربینان اطاعت از بشر را افت کلاس ببینند و بگویند: (وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُون‏) [مؤمنون:34] اگر امروز باشد، هیچ نیازی نمی‌بیند به همین شکل قدیمیِ ازمدافتاده‌اش رخ نشان دهد؛ بل‌که خواهد گفت: «اگر از غیر معصوم اطاعت کنید ضرر کردید»!
هم‌چنین آن تنبل‌مردمی که زحمت ایمان به غیب را به خود نمی‌دادند و به حضرت موسی(ع) می‌گفتند: تا خدا را عیان به ما نشان ندهی به تو ایمان نمی‌آوریم؛ (لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَة) [بقره:55] اگر امروز باشند قطعا همان حرف را نمی‌زنند بل‌که بروز شده‌ی آن را می‌زنند و خواهند گفت: «تا خود امام زمان(عج) نیاید و نائبش را به ما معرفی نکند ایمان نمی‌آوریم!»

 

177ـ حذف نصف دین به کدام مجوّز؟!

قرآن دو نوع #اطاعت بر اقوام انبیا فرض کرده است؛ یکی اطاعت از خدا، دیگری اطاعت از پیامبر. شعار پرتکرار پیامبران هم تأکید بر همین دو نوع اطاعت بوده است؛ تقوا داشته باشید و از منِ #پیامبر اطاعت کنید؛ (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُون‏). اطاعت از خدا یعنی انجام حلال وحرام شریعت؛ یعنی همین نماز و روزه و حج و خمس و زکات و غیره؛ یعنی همین حلال و حرام احکام الهی؛ یعنی همین احکامی که در #توضیح_المسائل نوشته شده است و مراجع تقلید عهده‌دار استباط و تنظیم و بیان آن‌هایند. به همه‌ی اینها که عمل کنی تازه از خدا اطاعت کرده‌ای. اما خود خدا اطاعت دیگری را بر من و شما فرض کرده است؛ اطاعت از رسول! (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُم‏) [محمد: 33] این اطاعت نماز و روزه نیست، اطاعت از دستورهای #سیاسی و #اجتماعی پیامبر است(ص)، به فراخور زمان و زمین و شرایط و اوضاع. معلوم است جامعه در کنار برنامه‌ی واحد ثابت (احکام خدا) به سیاست و برنامه و راه‌برد نیاز دارد (احکام رسول). باید رهبری بالای سر جامعه‌ی اسلامی باشد که اولویت‌ها، راهبردها، احکام موقت، دشمن شماره‌ی یک و خیلی چیزهای دیگر را برایشان مشخص کند. و این همان چیزی است که بدجور روی مخ و اعصاب منافقین راه می‌رفت. آنها چندان با حکم خدا مشکلی نداشتند که با احکام رسول مشکل داشتند. راست‌راست می‌گفتند: یا رسول خدا! این حکم و دستورت از آن توست یا خدا؟! اگر از خداست اشکالی ندارد، اما اگر از توست حرف داریم!  قرآن هم می‌گوید منافقين چندان نسبت به احکام خدا و آیات قرآن حساسیتی نداشتند که نسبت به پیامبر داشتند؛ ( وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُودا) [نساء:61] 
کسانی که در زمان غیبت نسخه‌ی کفایت "عمل به توضیح المسائل" می‌دهند؛ به عبارتی «اطاعت از خدا» را بس می‌دانند، معلوم‌مان کنند آن شق دیگر اطاعت که «اطاعت از رسول» است، به کدام مجوز و بر اساس کدام آیه‌ی محکمه یا دلیل عقلی تعطیل شد؟ و راستی منافقین بیچاره و بدبخت که همانند ابلیس، نه با «اطاعت از خدا» که با «اطاعت از رسول» مشکل داشتند و جهنمی شدند، چه گناهی کردند که در زمان غیبت به دنیا نیامده‌اند؟ چگونه می‌شود فرض کرد چنین تخفیفی در دین آن هم در چنین رکن رکین دین که هیچ گاه خدا از آن کوتاه نیامده بود، در زمان غیبت پدید آمده است؟! اگر #ولایت_فقیه را قبول نکنند این خلل سیستمی در دین را آقایان چگونه حل می‌کنند؟!

170ـ آقایی که باب میل ماست

یک پا متخصص شدیم هر کداممان در کرونا از بس کلیپ و یادداشت و مقاله و تحلیل و پیامک خواندیم درباره‌‌اش. به درجه فوق اشباع هم رسیدیم و به جز اخبار و آمارهای جدید هیچ حرف تر و تازه‌ای دیگر نمی‌شود یافت.
در این شرایط فقط صحبت‌های آقا می‌توانست بوی تازگی بدهد. اقا به دعایی اشاره کرد که کمتر کسی حواسش به آن بود. و باز مثل همیشه بدون هیچ نیش و کنایه‌ای خیلی شیرین دستِ از بام افتاده‌ها را گرفت و روی بام آورد؛ کسانی که زیادی به مسئولین بدبین بودند، آنهایی که هیچ تجمعی را نمی‌خواستند تعطیل کنند، آنهایی که با گرز علم و تجربه بر سر معنویات می‌کوفتند، آنهایی که خیلی بزرگش کرده بودند و آنهایی که به هیچ گرفته بودند قضيه را. وه که چه آقای نازنینی!
خدایا آقای ما همان جوری است که دوست داریم، ما را هم همان جوری کن که او دوست دارد.