چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۵ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

211- این پاکت، قیمت چیست؟

این قبول که مداح و منبری نباید برای پول کار کند. این هم قبول که مداح نباید روضه‌اش را بفروشد و سخنران نباید طی کند. ولی گاهی لای این همه حرف احساسی و قشنگ و درست، حق و حقوقی هم له می‌شود که کمتر کسی از آن می‌گوید. کلا بدانیم که تیر و ترکش این حرف‌ها بیشتر از این که دامن سخنرانان و مداحان معروف و شناخته شده را بگیرد، به پر و بال سخنرانان و مداحان جوان و غریب و غیر معروف می‌پیچد. 
کسی زورش به آن گنده‌ها که نمی‌رسد؛ یا اساسا رویش نمی‌شود مداح یا سخنران معروفی را دعوت کند و هیچ ندهد؛ آن بزرگوار هم اگر طی نکند چندان هنری نکرده که، چون معمولا کم و بیش پاکت خوبی به او می‌دهند و حسابی از او قدردانی می‌کنند؛ نوش جانش. ولی هر چه اخلاص و کار جهادی و خدمت بی اجر و مواجب است، کار جوان‌های غریب غیر معروف است. آن بانیان مجلس هم که با این موج‌ها یک‌باره هوس می‌کنند سخنران و مداح را به اخلاص و کار جهادی تمرین بدهند و هیچ چیزی به او ندهند، معمولا این کارها را سر جوان‌های غریب و ناشناخته در می‌آورند؛ نه آن گنده‌های نجومی بگیر. آن وقت این مداح و سخنران غریب که ساعت‌ها و روزها بلکه یکی دو ماه، دربست در خدمت این دستگاه و خیمه بوده چه کند؟! زن و بچه‌اش چه کنند؟! و راستی در این اوضاع کدام شغل را سراغ دارید که راحت امکان یکی دو ماه مرخصی بدون حقوق برای آدم فراهم کند؟! 
این جوان غریب، اگر بعد از ده‌ها بار قدرنشناسی، به ناچار با بانی هیئت طی کند چه گناهی کرده؟! این حرف‌ها که سر ابی عبد الله قیمت ندارد آخر چه ربطی دارد؟! مگر این بدبخت برای سر ابی عبد الله قیمت گذاشته؟! قیمت خرجی زن و بچه‌اش را گفته مرد مؤمن؛ نه قیمت سر ابی عبد الله را! سلمنا؛ روضه‌ی سید الشهدا قیمت ندارد، ولی خورد و خوراک و هزینه‌ی زندگی این مداح و زن و بچه‌اش که قیمت دارد؛ ندارد؟! اگر طی کند هزینه‌ی یک ماه زندگی‌اش را بدهد تا با خیال راحت خدمت کند و وقت بگذارد اشکالی دارد؟! الغرض، وقتی با شکلِ افراطیِ پول گرفتنِ بعضی از مداح‌های نجومی بگیر مبارزه می‌کنیم، لودرمان را بپاییم رطب و یابس را با هم له نکند.
کار برای خدا و پیامبر و اسلام و اهل بیت(ع) یکی دوتا نیست. اگر این فرهنگ را جا بیاندازیم که هر که برای خدا کار می‌کند نباید پول بگیرد، در واقع ناخواسته ریشه‌ی کار برای خدا را خشکانده‌ایم. خود اهل بیت(ع) به شعرا و معلمان قرآن هدایایی می‌دانند که در عرف ما پاکت نجومی به حساب می‌آید. این ور ماجرا را هم ببینیم.

210- جای خالی یک مهم!

نشانه‌ی این که فرهنگ عمومی ما به مسئله‌ای اهمیت می‌دهد، این است که کلی راه حل درست و غلط برای آن مسئله در فضای مجازی باشد.

وقتی چیزی در نگاه فرهنگ عمومی ما مهم و جدی نباشد یا فقط کمی تا قسمتی مهم باشد، هیچ وقت کلی راه حل ابتکاری ریز و درشت و تخصصی درباره‌اش نخواهیم دید. 

با همین شاخص می‌شود فهمید، مثلا بهبودی رشد مو و علاج ریزش آن برای ما مهم است، موفقیت در کنکور و انتخاب رشته بسیار مهم است. یا مثلا شکوفا کردن استعدادهای کودک با بازی‌های خلاقانه مهم است، آشپزی خوشمزه و متنوع هم مهم است. همچنین موفقیت در کسب و کار، آموزش زبان، موفقیت و اعتماد به نفس، روابط زناشویی، چگونگی ابراز عشق و محبت به همسر و کودک و خیلی موضوع‌های دیگر را هم می‌توان در زمره‌ی موضوع‌های مهم فرهنگ ما قرار داد. 

چند سالی است که حتی تم جشن تولد هم مهم شده، نشان به این نشان که چقدر ایده و راه حل برایش هست. حتی لابد چگونگی غافل‌گیر کردن همسر در روز تولدش هم مهم است که کلی روش و شگرد در فضای مجازی دارد. روش غافل‌گیرانه و ابتکاری برای اطلاع باردار شدن به شوهر هم کم‌کم به لیست مهم‌ها اضافه می‌شود. تازه وقتی یک راه حلی خودش یا آموزشش کلی خرج داشته باشد، بیشتر نشان‌دهنده‌ی میزان اهمیتش در فرهنگ عمومی ماست. 

حالا خودمانیم؛ مسئله‌ی "حفظ ابهت و اقتدار و شوکت پدر" در فرهنگ عمومی ما چه جایگاهی دارد؟! چندتا راه حل ابتکاری و خلاقانه در فضای مجازی می‌شود برایش پیدا کرد؟ چندتا دوره در این زمینه طراحی شده و به فروش می‌رسد؟ کلا چقدر عرضه و تقاضا در این باره وجود دارد؟! اساسا هشتگ اختصاصی این موضوع چیست؟! تقریبا هیچ!

209ـ خرس گنده‌ی ترجیحا قرمز

بدترین ظلم و جفایی که می‌شود به عشق کرد، این است که نماد و جلوه‌‌ای خرد و حقیر، بلکه به شدت بی‌ربط برایش تعریف شود؛ خرس گنده‌ی قرمز! مثل این می‌ماند که برای روز معلم، نماد خرگوش را قرار بدهیم و به معلم‌ها خرگوش اهدا کنیم. یا مثلا روز مادر، همه به مادرانشان گوسفند هدیه دهند، و روز پدر مثلا اسب آبی! یا مثلا عرف شود شب نیمه‌ی شعبان همه ترقه‌بازی کنند، در روز 22 بهمن همه نارنجی بپوشند، در روز دانش‌آموز آب‌بازی کنند، و در روز پرستار خاک‌بازی! 

می‌بینید؟! همین که پای یک نماد مسخره و بی‌ربط به میان می‌آید، آن مناسبت و پیام‌هایش همه به فنا می‌روند. دیگر هیچ حرف حسابی و عمیقی نمی‌شود زد. الگوها و رفتارها و نگاه‌ها، همه به تبع این نماد بی‌ربط و کلاس پایین، خراب می‌شوند. 

اگر برای عشق و محبت، هیچ روز و نماد و الگویی نباشد، بسی بهتر است از این که یک نماد و الگوی کلاس پایین و بی‌ربط داشته باشد. اساسا از شکل و شمایل نماد عشق و محبت در فرهنگ غرب می‌شود حدس زد عشق، در آن ور آب چه جایگاهی دارد.

انسانها هر چه بزرگتر و کاملتر می شوند، ظرفیت داشتن عشق و محبت عمیق‌تر و طبعا لذتبخشتری پیدا می کنند. و قطعا با تجربه کردن محبتی عمیق، زندگی با نشاط تر و شیرینتری خواهند داشت.
محبتی که نمادش قلب و خرس باشد و با این کادوهای بچه گانه نشان داده می شود، محبت انسان‌های کوچک است که نمی تواند خیلی عمیق و دل‌چسب و لذت‌بخش باشد. جدای از این که خیلی وقتها ماندگار هم نیست و با کمتر اختلاف و دعوایی تار و پودش از هم می پاشد. فرهنگی که از زاویه‌ی بچه‌گانه‌ی #ولنتاین به عشق و محبت نگاه می کند، ارمغانی جز #گودبای_پارتی برای خانواده‌ها نداشته است!

تصویر پدری که چند کیلو سیب‌زمینی و پیاز و میوه در دستانش دارد و برای زن و بچه‌اش می‌برد، بسیار عاشقانه‌تر از تصویر جوانی است که خرس گنده‌ای بر سقف ماشینش سوار کرده و برای عشقش می‌برد. عشق مفهوم عمیق و سنگینی است؛ سبکش نکنیم.  

208- التماس تعادل!

مهر و محبت که زیادی شد، سر از چاپلوسی درمی‌آورد. شجاعتِ زیادی هم نوعی دیوانگی است. تواضعِ زیادی ذلت است. سخاوت هم اگر زیادی شد، ول‌خرجی و اسراف است. اهمیتِ زیادی به بهداشت، به وسواس می‌انجامد. احتیاط کردن زیادی دیگر ترس است. در هر چیزی مشورت خواستن، عین وابستگی است. و کلا قید مشورت را زدن، همان یک‌دندگی است. انعطاف زیادی، آدم را بی‌شخصیت نشان می‌دهد. شوخی زیادی همان لودگی و جلف‌بازی است. زیادی هم که جدی باشی، خشک و نچسب خواهی بود.

این‌ها به کنار، هیچ کار و صفت خوبی، بی‌آفت و آسیب نیست. مثلا اگر خیلی بااستعداد و تیزهوش باشی، ممکن است تنبل و کم‌کار شوی. اگر خیلی آدم موفقی باشی، شاید دچار عجب و غرور شوی. اگر کار کنی و پول دربیاوری، بعید نیست توکلت به خدا کم شود. اگر پول‌دار شوی، به طغیان‌زدگی نزدیک‌تر شده‌ای. اگر اهل گناه نباشی، شاید فکر کنی نیاز به استغفار نداری. یا اگر توفیق معنوی خاصی نصیبت شود، فکر کنی از بقیه جلو زده‌ای. دیگر این که اگر کار خوبی انجام دهی، برای ریاکردن مستعدتری. و اگر خدمتی کنی توقعت بالا می‌رود و چه بسا منت بگذاری. کلا گل بی‌خار نداریم. باز بشمارم؟! 
 
بیچاره و قابل ترحم کسانی که با دیدن غیرتِ کاریکاتوریِ کج و معوجِ آفت خورده‌ی آسیب‌دیده‌ی آدمی نامتعادل، طعنه به غیرت زدند و گفتند: من ناموس کسی نیستم! و در واقع رسما خواسته‌اند همه بی‌ناموس شوند! 
پس با همین دست‌فرمان ادامه دهند و در واکنش به وسواسی‌ها بگویند: "من نجاست را دوست دارم". چاپلوسان را هم با شعار "مرگ بر مهربانی" سر جای خود بنشانند. در پاسخ به ریاکاران هم شعار "من بی‌دینم" یا "من خدا نشناسم" سر دهند. 
بگذریم که اینها در فضای امن و ناموس‌پرست وطن اسلامی ما زندگی می‌کنند که نه داعشی‌ها حق تجاوز دارند و نه زن و دختر ما مثل غرب، بی‌پناه و مأوا است. اگر این چتر امن غیرت نبود، همین‌ها ترس برشان می‌داشت و دربه‌در دنبال غیوری می‌گشتند تا از شر بی‌ناموس‌ها حفظشان کند.

207ـ مؤمن به معجزه نیاز دارد!

زندگی یک مؤمن نیازمندی‌های خاص خودش را دارد. او مثل یک کافر بی‌دین قانع به آب و دان نیست؛ به عبارتی موتور زندگی‌اش با این امکانات حداقلی راه نمی‌افتد. مثلا در کنار همه‌ی نیازمندی‌ها و خدمات شهری که نیاز هر انسانی است، مسجد و حسینیه و هیئت و حرم هم می‌خواهد. وگرنه دلش می‌گیرد و از زندگی‌اش لذت نمی‌برد.

یکی دیگر از نیازمندی‌های مؤمن معجزه است. معجزه فقط برای اثبات حقانیت دین نیست؛ برای این هم لازم است که دل مؤمن را قرص کند و موتور زندگی‌اش را گرم نگه دارد و نشاط یک زندگی مؤمنانه را حفظ کند. ما هر چند روز یک بار باید معجزه ببینیم وگرنه دل‌مان می‌پوسد، نم می‌گیرد، خراب می‌شود.

شاید به همین دلیل است که خدا قرآن را این چنین در دسترس همه‌ی مسلمان‌ها قرار داد و اجازه داد هر روز به آن مراجعه کنند. مسئله فقط یادآوری نکات و آموزه‌های قرآن نیست؛ هر یک از ما باید دریافت‌های نو به نو و اختصاصی از اعجاز قرآن داشته باشیم. اساسا یکی از تفریحات مؤمن باید کنجکاوی در کشف لایه‌های جدید اعجاز قرآن باشد. وگرنه حوصله‌اش در این دنیای تکراری سر می‌رود و دیگر دل و دماغ عبادت نخواهد داشت.

شاید بعضی‌ها با خود بگویند: چه جالب! ولی چگونه؟!
نمی‌دانم؛ ولی قرآنی که برای تک‌تک انسان‌ها معجزه‌ی اختصاصی و نو به نو نداشته باشد، شایسته‌ی این نیست که معجزه‌ی نبی خاتم(ص) باشد. برای کشف معجزه‌هایش نه دوره‌ای می‌شناسم و نه کتابی دیده‌ام ولی خود قرآن باید بتواند کنجکاوی ما را پاسخ بدهد. هر روز با کنجکاوی و با انگیزه‌ی تماشای یک معجزه‌ی جدید به قرآن مراجعه کنیم و بخوانیمش، بعید می‌دانم بی‌جواب بگذارد ما را. کتاب خدا باید با دیگر کتاب‌ها فرق کند دیگر!