189ـ امان از انتظار قابل کنترل
مگر قرار بود دنیایی که امامش در پس پردهی غیبت غریب است، امن باشد؟! مگر قرار بود چرخ اقتصاد ما، بدون امام راحت بچرخد؟! مگر میشود امام ما غریب باشد و رفاه و آبادانیِ عالی شکل بگیرد؟! مگر امکان دارد امام، دلتنگ مردمش باشد و زندگیِ شیرین برقرار باشد؟! مگر میشود زندگیِ بدون ترس را در زمان غیبت تجربه کرد؟! کاش عمیقا از این ژستِ مزخرف جاهلانه درمیآمدیم که مثلا "همین فقط یک مشکل حل شود دیگر ما بقیهی زندگیمان را میتوانیم بدون امام اداره کنیم!" نخیر عامو! من و تو هیچ کجای زندگیمان را نمیتوانیم بدون امام اداره کنیم؛ هیچ کجایش را! ولی ای کاش میفهمیدیم.
کی درک میکنیم ضرورت حضور امام را تا جایی که ته دلمان خالی شود از نبودش؟! کی میشود عمیقا حس کنیم خطر دوریاش را تا جایی که دست و پایمان گاهی بلرزد؟! کی میرسد اینقدر الکی و جاهلانه آرام نباشیم، بلکه شبها گاهی از ترس نبود امام بیدار بمانیم.
بشریت را کار ندارم، امت اسلام هم بماند، ما شیعیان، بلکه ما انقلابیها کی به اضطرار و استیصال میرسیم؟! بله! گریه میکنیم ولی فوقش هفتهای یکبار! این یعنی آرامیم و یک شوق و انتظار خفیف و قابل کنترلی داریم که هفتهای یک بار تخلیه میشود و تمام! به درد لای جرز میخورد این گونه انتظار! حرارت و عزم و اراده و سوز و خونِ جگر و تپشِ قلب و آه و ناله و اشک و گریهی تکتک ما کم است، وگرنه سیلی میشد و با خود میشست و میبرد همهی موانع فرج را. فدای دست مجروح و چشمان نافذ حاج قاسم که چقدر این روزها جایش خالی است، ولی اعتراف کنیم که ما جای خالی حاج قاسم را بیشتر از جای خالی امام زمان(عج) حس میکنیم. ما به جهنم؛ مردم لبنان و یمن و سوریه و عراق و بحرین و دیگر جاها چه گناهی کردهاند که چوب بیبخاری و آرامش بیجای ما را بخورند؟! یک کاری بکنیم؟! اگر نمیتوانیم، هر روز بسوزیم و گریه کنیم لا اقلش! هر شب توبه کنیم که چرا امروز هم نیاوردیم اماممان را! با انتظارهای شیک و مجلسی و مراسمی گویا اتفاقی نمیافتد. باید عمیقا بفهمیم و بفهمانیم که زندگیِ خوشِ بی امام لطیفهی تلخ و بیمزهای بیش نیست.