116ـ معادله ی شصت مجهولی
اگر خراسان به زعفرانش معروف است، آخر الزمان هم به امتحانهای سخت و کمرشکنش معروف است؛ امتحانهایی که یک شبه رجل های کارکشته و سابقه دار در میدان ایمان و جهاد را کله پا میکنند و چنان حق و باطل را با هم درآمیزند که کمتر تیزبین و نکته سنجی توان شناسایی درست صحنه ها را داشته باشد و امر بر او مشتبه نگردد.
آخر الزمان است و بازار داغ امتحانهای سخت و پیچیدۀ الهی؛ امتحانهایی که میخواهد یاران امام زمان و منتظران واقعی ایشان را از دیگران جدا سازد و از همین روست که بسی مشکل و دشوار است. آخر الزمان یعنی نقطه ای که تلاش 124 هزار پیامبر و اوصیایشان به آن ختم میشود، پس هر کس به آخر الزمان رسیده است، نباید مشکلی در بصیرت و فهم و بینش داشته باشد. او باید عصارۀ انبیا باشد و خدا حق دارد چنین توقعی از او داشته باشد.
دیگر خدا لازم نمیبیند برای آخر الزمانیها دریایی بشکافد و کوهی بلند کند و یا مرده ای زنده کند. کلاس آخر الزمانیها بالاتر از این حرفهاست. اگر امتهای پیشین معادله های دو مجهولی حل میکردند، آخر الزمانیها باید معاد شصت مجهولی حل کنند. دیگر برای من و تو قرآن نازل نمیشود. دیگر عید غدیری در کار نیست تا پیامبر در آن به صراحت بگوید رهبر بعد از من کیست. آخر الزمان است و دیگر هیچ یک از این خبرها در کار نیست. وای که چه بصیرت مهم است این روزها.
یادش به خیر؛ زمانی رهبر جامعه پیامبر بود که خود مستقیم با خدا سخن میگفت و پیام مستقیم خدا را به گوش مردم میرساند. معجزه های عجیب و غریب می آورد و گاهی سفارش معجزه هم قبول می کرد. حتی گاهی مردم سفارش می دادند که اگر پیامبرشان واقعا پیامبر است، شتری را از دل کوه درآورد، و خدا و رسولش سفارش مردم را میپذیرفتند و همین کار را میکردند!
اما معنی نداشت تا همیشه خدا به همان روش حجت را بر مردم تمام کند و به همان شکل ابتدایی و بدوی از مردم امتحان بگیرد. و قرار نبود و نیست که بشر در همان سطح معرفتی و بصیرتی دوران آغازینش بماند.
از همین روست که خدا انزال وحی را قطع کرد و طرحی نو درانداخت. اما آن گاه که قرار بود نبوت به امامت تبدیل شود، خدا به پیامبرش دستور داد که با صریحترین لهجه و رسانه ای ترین روش امامت امیر المؤمنین (علیه السلام) را به ابلاغ بیشترین جمعیت ممکن از مردم برساند. اما قرار نیست رهبر جامعۀ اسلامی همواره به همین روش ابلاغ شود. امتحانهای پیچیده و پیچیده تر در راه است.
هر چه تاریخ به دوران غیبت نزدیک میشود، سن امامان ما کمتر و کمتر می شود، حضورشان در میان شیعیان به حد اقل خود میرسد و معرفی امامها و به تبع آن شناخت امامان از سوی شیعیان پیچیده تر و دشوارتر میشود. تا جایی که پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) امتحان شیعیان این بود که به امامت امام مهدی پنج سالۀ غایبی که هیچ کس او را ندیده است ایمان بیاورند و با نائبش بیعت کنند؛ نائبی که هیچ کس نحوۀ ارتباطش با امامش را ندیده است و امکان اثبات صدق و کذب مدعاهای این نائب چندان ساده نیست، مگر قلب سلیم مؤمنان یاریشان کند.
شاید کسانی که در غیبت صغری بودند فکر می کردند که به آخر خط رسیده اند و امتحان از این سختتر نمیشود، غافل از این که این امت همچنان در سطح معرفتی و کلاس ایمانش پیشرفت می کند و جا دارد بیش از اینها امتحانشان پیچیده شود. در غیبت کبری وظیفۀ مردم آن است که نائب عام امام زمان(عج) را تشخیص دهند و تا پای مرگ با او عهد و پیمان ببندند؛ نائب عامی که دیگر با امامش ارتباطی نخواهد داشت و هیچ وحیی از جانب خدا نخواهد آورد و معجزه ای در سیره اش نشان نخواهد داد. مردم باید به این حد و اندازه از علم وبصیرت و بینش و آگاهی رسیده باشند که از پس این امتحانها برآیند. حال اگر کسی همچنان در کلاس اول درجا میزند و تا آیه و معجزه ای صریح نبیند چیزی نمیفهمد، مشکل خود اوست و خدا این وسط تقصیر ندارد.