چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ما را تو می شناسی» ثبت شده است

30ـ ما را تو می شناسی

غزلی که گذاشته­ام، غزلی است که آقا از زبان ناشنوایان، خطاب به خداوند سروده است. واقعا عجب رهبری داریم. آدم باور نمی­کند که انسانی با این همه مشغولیت و درگیری فوق العاده با واقعیت­های جهانی، بتواند یک همچین خلوتی در ذهنش ایجاد کند و چنین شعری بسراید... چقدر ما را به یاد امام می­اندازد.

ما خیل بندگانیم ما را تو می­شناسی ... ... ... هر چند بی­زبانیم، ما را تو می­شناسی

ویرانه­ایم و در دل گنجی ز راز داریم ... ... ... با آن که بی­نشانیم، ما را تو می­شناسی

با هر کسی نگوییم راز خموشی خویش ... ... ... بیگانه با کسانیم ما را تو می­شناسی

آئینه­ایم و هر چند لب بسته­ایم از خلق ... ... ... بس رازها که دانیم ما را تو می­شناسی

از قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را ... ... ... فارغ از این و آنیم، ما را تو می­شناسی

از ظن خویش هر کس، از ما فسانه­ها گفت ... ... ... چون نای بی­زبانیم، ما را تو می­شناسی

در ما صفای طفلی، نفسرد از هیاهو ... ... ... گلزار بی­خزانیم، ما را تو می­شناسی

آئینه­سان برابر گوئیم هر چه گوئیم ... ... ... یک­رو و یک­زبانیم ما را تو می­شناسی

خط نگه نویسد حال درون ما را ... ... ... در چشم خود نهانیم ما را تو می­شناسی

لب بسته چون حکیمان، سر خوش چو کودکانیم ... ... ... هم پیر و هم جوانیم ما را تو می­شناسی

با دُرد و صاف گیتی گه سرخوش است گه غم ... ... ... ما دُرد غم­کشانیم ما را تو می­شناسی

از وادی خموشی راهی به نیک­روزی است ... ... ... ما روزبه از آنیم ما را تو می­شناسی

کس راز غیر از ما نشنید، بس «امینیم» ... ... ... بهر کسان امانیم ما را تو می­شناسی

 

این هم غزل ناقابلی است که بنده­ی ناقابل از زبان همه­ی بسیجیان و عاشقان رهبر، خطاب به آقا سرودم.

ما خیل عاشقانیم، ما را تو می­شناسی ... ... ... یک بانگ و یک زبانیم، ما را تو می­شناسی

سربازتیم آقا، جان را به کف گرفتیم ... ... ... بر راه خویش مانیم، ما را تو می­شناسی

از هر دیار و قومی جمعی مرید داری ... ... ... هم پیر و هم جوانیم، ما را تو می­شناسی

ما در میان اغیار، محو و گمیم اما ... ... ... هر چند بی نشانیم، ما را تو می­شناسی

نه اهل کوفه هستیم، نه از مدینه باشیم ... ... ... ما خار دشمنانیم، ما را تو می­شناسی

با دشمنان نسازیم، نرد شرف نبازیم ... ... ... بر بی­کسان امانیم، ما را تو می­شناسی

ما همره پیمبر بر کافران «اشداء» ... ... ... با خویش مهربانیم، ما را تو می­شناسی

آقا تو جان مایی، جزئی ز دین مایی ... ... ... صادق در این بیانیم، ما را تو می­شناسی

ما با اطاعت از تو، در انتظار مهدی ... ... ... آن مصلح جهانیم، ما را تو می­شناسی

ما با تو عهد بندیم، کاین کشتی وطن را ... ... ... تا ساحلش رسانیم، ما را تو می­شناسی

آقا دعایمان کن، در «وتر» یادمان کن ... ... ... تا در برت بمانیم، ما را تو می­شناسی