133ـ کلنگِ بوسیدنیِ خدا
گامِ اولِ بسیاری از تعمیرها، تخریب است. مثلِ معماری که بخواهد ساختمانی را ترمیم کند، که در چند روزِ اول فقط خراب می کند و گرد و خاک می افشاند. یا جراحی که بخواهد بیماری را علاج کند، که در ابتدا با تیغ، به جانِ بیمار می افتد. یا رهبری که می خواهد نظامِ فاسدی را فروبپاشد و انقلاب کند، که در ابتدا به مردم امر می کند به خیابانها بریزید و سربازها از پادگانها فرار کنند و کارگران، پالایشگاهها را رها کنند و مأموران دولتی اداره ها را، تا رژیم را بکوبد و از نو بسازد.
خدای ما هم گاهی گوشه ای از زندگی بنده اش را به هم می ریزد تا چند روز دیگر از نو، سامان دهد. گاهی دعوای بین زن و شوهر، خرابی قبل از تعمیر است و مقدمه ای برای رابطۀ دوستانۀ عمیقتر و دلچسبتر. گاهی خدا وقتی شغلی بهتر از شغلی که داریم برایمان جور می کند، شرایط کاری الآنمان را خراب می کند، وگرنه هیچ گاه از این شغلِ کنونی دل نمی کندیم و به آن شغلِ بهتر نمی رسیدیم.
این قانون دنیا و شگرد خدای این دنیاست که جوری مهندسی کرده است دنیا را که راهِ عزیزِ مصر شدن، از قعرِ چاه و دردِ هجران می گذرد. چه زیباست اگر با لبخند به مقدراتِ الهی نگاه کنیم و مثل بندگانی باشیم که دستِ خدا را خوانده اند. چنین بندگانی نادرند و نزد خدا عزیز، اگر ادایشان را دربیاوریم هم غنیمت است.
می نوازد
یکشب سرد وسیاه
باز آهنگی غمین
در بزم ماه
میپرد پلک ستاره
رو به اندوه نشسته
در نگاه آسمان
باز
ابرهای پاره پاره
صف به صف
می دهند تن را به رقص ،
در شبی گیسو دراز ...
ماه
می پاچد
به این چادر سیاه
پولک نقره نشان
تاحریر شب در این بزم غریب
از دل این
آسمان بیقرار
اشک شوقی را نشانَد
بر دل مجنون خواب
چشم هایش حیران
دستهایش بسته
سینه اش یخ بسته
جان او زندان است
رو به این
حس غریبانه ی در خواب فرو رفته خویش ...
خفته پرواز درون قفسی
و اسارت به تنش
دوخته شده ...
قامتش نقش اسارت بکشاند
به شب بی پایان ...
پریا💞