چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

121ـ اینجا شهرک سرکاری است، با دقت برانید

در فضاي مجازی عكسهايی وجود دارد كه با كليدواژه «خطاي ديد» یا «خطای چشم» می توان جستجویشان كرد. ويژگی اين عكسها اين است كه بيننده را در نگاه اول فريب مي­دهد. او خطوط موازی را با نگاه اول غير موازی مي­بيند، یا اشكال ثابت را با نگاه اول متحرك می يابد. طبيعتا اگر کسی در حال تماشای عكسهای خطای ديد باشد، با دقت بيشتری به اين عكسها نگاه خواهد كرد و در اظهار نظر درباره عكسها، احتياط بيشتري خرج خواهد كرد. 

اين پوشه ی تصاوير خطاي ديد در واقع همين دنياي ماست كه ائمه هدی عليهم السلام از آن با عنوان «دار الغرور» ياد كردند. دنيا سرای فريبي است كه در آن حقائق، آن گونه كه هست نشان داده نمی­شود و برداشتهای انسان ها از تصاوير و صحنه­های آن معمولا با خطاهايی فاحش همراه است. معمولا در دنيا خوبی­ها به همان اندازه­ای كه خوب هستند ديده نمی­شود و بدی­ها به همان اندازه­ای كه بد هستند، ديده نمی­شود. عبادات سخت­تر از آن چه در واقع هست، به نظر می­آيد و گناهان لذتبخشتر از آن چه در واقع هست، به چشم می­آيند. 

از همين روست كه قرآن بر تفكر تأكيد كرده و انسان­ها را به تأمل و دقت و ژرفنگري فراخوانده است،  چرا كه فضا فضای شكست نور و خطاي چشم است و با كمی سادگي، انسان دچار خطاهای بزرگ خواهد شد. در چنين فضايي اعتقاد به بسياري از حقائق سخت مي­شود و از همين روست كه خيلی­ها بسياری از حقائق را باور نمی­كنند. 

120- قربانی دادن برای سلامتی ولی، سنتی فراموش شده

امروز خبر تلخی در سراسر جهان اسلام پیچید و قلب دهها میلیون انسان دوستدار رهبر را به لرزه انداخت؛ خبر بیماری خفیف حضرت آقا که با تصویر بستری شدنشان همراه بود. و فقط خدا می­ داند که این عکس تلخ با دل عاشقان و سربازان آقا چه کرد!

همزمان با پخش این خبر، بچه های حزب اللهی و ولایتمدار در شبکه­ های اجتماعی و گروه های مختلف، چند نفر، چند نفر، گوسفندی خریدند و برای سلامتی و طول عمر آقا قربانی کردند و همچنان این موج ادامه دارد.

نمی­دانم، شاید این بیماری خفیف آقا تذکری از سوی خدا به جمع ولایت­مداران بود که از ولایت­مداران بعید است برای سلامتی رهبرشان به صلوات و دعا و صدقه اکتفا کنند. مردمی که برای دفع بلا از خانه و ماشین و کارخانه و حاجی مکه و مسافر کربلا و نوزاد تازه از راه رسیده قربانی می­ دهند، زشت است که برای سلامتی و دفع بلا از نائب امام زمانشان همواره و همیشه قربانی ندهند. جای این جلوه­ های ولایت­مداری در سبک زندگی و آداب و رسوم ما هنوز خالی است.

هنوز مادران ما برای سلامتی مقام معظم رهبری سفره پهن نمی­ کنند و در طول سال مرسوم نیست کسی برای سلامتی حضرت آقا قربانی بدهد. و این یعنی این که هنوز فرهنگ ولایت­مداری ما جای خرج دارد و آن گونه که باید و شاید فرهنگ و آداب و رسوم ما هنوز چندان ولایت­مدارانه نیست. قربانی دادن برای خدا و ولی خدا سنتی دیرینه است. و اساسا وظیفه­ ی ولایت­مداران همین است که پول و وقت و آبروی خود و در نهایت جان خود را قربانی ولایت کنند.

بیماری حضرت آقا ما را به یاد این وظیفه­ ی فراموش شده انداخت و ان شاء الله پس از صحّت و سلامتی کامل حضرت آقا نیز فراموش نشود.

119ـ اگر قانون «پایستگی دشمنی» ثابت شود...

یکی از قوانین مشهوری که هنوز از دوران دانش­آموزی به یادم مانده است، قانون «پایستگی ماده و انرژی است» که آن روزها که کمتر فارسی را پاس می­داشتیم قانون «ثبات ماده و انرژی» می­خواندیمش. این قانون می­گوید: در واکنش­های فیزیکی و شیمیایی که در عالم رخ می­دهد، هرگز مقدار ماده یا انرژی کم یا زیاد نمی­شود، بلکه هم ماده و هم انرژی تنها از شکلی به شکل دیگر عوض می­شوند. البته شاید با در نظر گرفتن نقطه­ی پیدایش و فرجام این عالم، اما و اگرهایی نسبت به این قانون علمی وجود داشته باشد، اما اگر از آغاز و انجام این جهان چشم بپوشیم، گویا این قانون در بقیه­ی پدیدهای شیمیایی و فیزیکی جهان درست و پذیرفتنی است.

این قانون پایستگی مرا یاد یک اصل قرآنی می­اندازد و گمان می­کنم این قانون، نمونه و مثالی از آن اصل کلان و جهان­شمول قرآنی است که عبارت از «اندازه­مندی سراسر عالم» است. در قرآن آمده است خداوند برای هر چیزی اندازه­ای قرار داده است؛ (قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً)[طلاق/3] و هر چیزی را به اندازه­ای مشخص آفریده است؛ (إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر)[قمر/49]. از این رو می­توان حدس زد که قوانین پایستگی زیادی در گوشه و کنار این عالم وجود دارد که «قانون پایستگی ماده و انرژی» تنها نمونه­ای از آنها است.

مثلا در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) به «پایستگی باران» اشاره شده است که میزان بارش باران در هر سال یکسان است، اما به امر خدا جای بارش از مکانی به مکان دیگر تغییر می­یابد، چه این که اگر مردمی گناه کنند، خداوند سهم بارانشان را کاهش خواهد داد و آن را به دریا و کوهها و صحراها خواهد فرستاد؛ «إِنَّهُ مَا مِنْ سَنَةٍ أَقَلَّ مَطَراً مِنْ سَنَةٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَضَعُهُ حَیْثُ یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا عَمِلَ قَوْمٌ بِالْمَعَاصِی صَرَفَ عَنْهُمْ مَا کَانَ قَدَّرَ لَهُمْ مِنَ الْمَطَرِ فِی تِلْکَ السَّنَةِ إِلَى غَیْرِهِمْ وَ إِلَى الْفَیَافِی وَ الْبِحَارِ وَ الْجِبَال‏»[کافی/ج2/ص272].

همچنین در معارف دینی ما به نوعی دیگر از پایستگی اشاره شده است که شاید بتوان آن را «پایستگی لذت» نامید. در این قانون «لذت انسان» یا دست کم بخشی از آن کم و زیاد نمی­شود، بلکه از شکلی به شکل دیگر عوض می­شود. مثلا کسی که با هواپرستی لذت ببرد، به همان اندازه از لذت عبادت و لذت­های معنوی ناکام خواهد ماند. و بر اساس همین قانون پایستگی لذت است که امیر المؤمنین(ع) این پرسش تفکربرانگیز را مطرح می­کنند که چگونه کسی که از هوس خود چشم نمی­پوشد، لذت عبادت را درک کند؛ «کَیْفَ یَجِدُ لَذَّةَ الْعِبَادَةِ مَنْ لَا یَصُومُ عَنِ الْهَوَى»[مستدرک الوسائل/ج12/ص115].

در روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) به نمونه­ی دیگری از این دست پایستگی­ها اشاره شده است و آن «پایستگی انفاق» است. بر اساس این قانون هیچ کس نمی­تواند از چنگ انفاق در راه خدا بگریزد و آن پول را برای خود نگه دارد. بنابراین اگر کسی انفاق­های واجب را رها کند، چرخ روزگار یا همان سنت­ها و قوانین قطعی خداوند، او را رها نخواهد کرد و به انفاق­های حرام وادار خواهد ساخت. امام فرمودند: «مَنْ لَمْ یُنْفِقْ فِی طَاعَةِ اللَّهِ ابْتُلِیَ بِأَنْ یُنْفِقَ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل».

در همان روایت گهربار و قیمتی، امام پرده از یکی دیگر از قوانین پایستگی جهان می­گشایند که قانون «پایستگی فرمان­بری» است. و آن این است که انسان­ها بناچار همه سرباز و سرسپرده و فرمان­براند، و در این میان فقط شکل فرمان­بری­شان تغییر می­کند. پس کسی که نسبت به «ولی خدا» فروتنی نکند و در راستای تحقق آرمان­هایش تلاش نکند و از او فرمان نپذیرد، دل خوش نکند که همه­ی این کارها را نسبت به دشمن خدا انجام خواهد داد! «وَ مَنْ لَمْ یَمْشِ فِی حَاجَةِ وَلِیِّ اللَّهِ ابْتُلِیَ بِأَنْ یَمْشِیَ فِی حَاجَةِ عَدُوِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[من لا یحضره الفقیه/ج4/ص412].

بی­خود نیست که هر که از اول انقلاب تا کنون با ولایت امام و حضرت آقا درافتاد، خواه ناخواه به نفع آمریکا و اسرائیل ـ که دشمنان خدایند و ائمه­ی کفر این زمانند ـ گفت و نوشت و عمل کرد. معلوم می­شود راستی راستی چنین قانونی در کار است و ما نمی­دانستیم.

اگر «ولایت­پذیری» و «فرمان­بری» مشمول قانون پایستگی باشد، آن روی سکه­ی این دو مفهوم نازنین که «تبرّی» و «شِدّت» و «دشمنی» است نیز باید تحت این قانون پایستگی قرار بگیرد. چنین نیست؟ یعنی همان طور که روحیه­ی سربازی و فرمان­بری در وجود ما قرار داده شده است و همه بناچار باید آن را نسبت به ولی خدا یا دشمن خدا خرج کنیم، همچنین همه­ی ما مقداری شِدّت و سرسختی و دشمنی در خود داریم و ناگزیر باید آن را اعمال کنیم و خرج کنیم. و باز در این میان تنها می­توانیم شکلِ سرسختی و مصداق آن را عوض کنیم و بس.

اگر روزی بیاید و قانون «پایستگی دشمنی» هم ثابت شود، آنگاه در تفسیر آیه­ی (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم‏)[فتح/29] باید گفت: این یاران مخلص حضرت پیامبر(ص) از آنجا که با کفّار سرسختند، با خودی­ها مهربانند؛ نه این که دو کار مستقل انجام می­دهند که یکی سرسختی با کفار باشد و دیگری مهربانی با خودی­ها. چرا که هر انسان سهمیه­ی، مشخصی از دشمنی دارد، و اگر همه­ی آن را خرج دشمنان خدا کند، آن گاه نسبت به مردم و هم­کیشان خود نمی­تواند نامهربان باشد، چون همه­ی دشمنی­هایش را جای دیگری خرج کرده است.

حیف که این قانون در حد فرضیه است و هنوز به گوش مراکز علمی جهان نرسیده است، چه رسد به این که بخواهند ثابتش کنند. و گر نه بر اساس قانون «پایستگی دشمنی» راحت می­توانستیم بفهمیم چرا امام عزیز ما اینقدر در دل مردم مستضعف و آزاده­ی سراسر دنیا جای گرفته است. چون هیچ شخصیتی به اندازه­ی این بزرگ­مرد تاریخ بر ابرقدرتهای مستکبر دنیا نخروشیده بود وهیچ کس به اندازه­ی او نسبت به دشمنان سرسخت نبود. پس او که همه­ی دشمنی­هایش را آنجا خرج کرده بود، نسبت به مسلمانان و مردم مظلوم دنیا باید مهربان­ترین و دوست­داشتنی­ترین فرد دنیا باشد، و می­بینید که بود.

قانون «پایستگی دشمنی» هنوز ثابت نشده است، بنابراین زیاد نباید جدی­اش گرفت. اما اگر ثابت شده بود بدون نیاز به شواهد تاریخی می­گفتیم: قاعدتا مهربان­ترین و یتیم­نوازترین یار پیامبر(ص) که مصداق اتمّ این آیه­ی 29 سوره­ی فتح است، باید بیشترین تاریخ و سابقه را در کشتار دشمنان خدا داشته باشد. و می­گفتیم: در میان یاران امام حسین(ع) حتما مهربان­ترین و محبوب­ترین فرد برای زنان و کودکان حرم، همان کسی است که بیشترین رعب و وحشت را بر سپاه عمر بن سعد انداخته است.

اگر این قانون ثابت شود و مردم آن را به عنوان اصلی مسلّم بپذیرند، آنگاه در میان نامزدهای مختلف ریاست جمهوری به کسی رأی خواهند داد که بیشترین سرسختی و دشمنی را با دشمنان اسلام داشته باشد، چون او از بیشترین ظرفیت مهربانی نسبت به مردم خویش برخوردار خواهد بود.

قانون «پایستگی دشمنی» برای هر دولتی سهمیه­ای از دشمنی و تندی و سرسختی قائل است که اگر نسبت به دشمنان مستکبر ما خرج نشود، هر از گاهی نسبت به دوستان و خودی­ها خرج خواهد شد.

وقتی آقای رئیس جمهور، تندی و شدت و غلظت خود را نسبت به یکی از طاغوت­های سفاک و جنایت­کار زمان خرج نکند و او را «بسیار مؤدب و باهوش» بخواند، این شدت و تندی قطعا و ناگزیر جای دیگری خرج خواهد شد. و از همین روست که بخش عظیمی از منتقدان توافقنامه ژنو را که شامل برخی از مراجع تقلید و علمای بزرگ و ائمه ی جمعه و اساتید حوزه و دانشگاه و خیل عظیمی از دانشجویان و نویسندگان و نمایندگان مجلس و صاحبنظران و... هستند، «کم­سواد» و «مواجب­بگیر» خواند.

بر اساس قانون «پایستگی دشمنی» باید گفت: قطعا و بدون هیچ تردیدی، بیشترین اهانتها و جسارتها و انگ­زدنها به مردم، از دولتی سر خواهد زد که در کارنامه­اش بیشترین نرمش و لبخند بی­جا را نسبت به دشمن داشته باشد. اما فعلا دلمان خوش است که این قانون هنوز ثابت نشده است. 

118ـ گفت و شنود (بوووووووق)

امروز صبح به رفیقم گفتم: فرض کن امام زمان ظهور کرده است...

گفت: خب.

گفتم: فرض کن در میان سربازانش به نماز ظهور و عصر ایستاده است...

گفت: خب.

گفتم: فرض کن امام قبل از نماز دستور داده باشند، همه ی سربازان بلافاصله بعد از سلام نماز عصر، خبردار بایستند...

گفت: خب.

گفتم: اگر درست در همان موقع کسی بین دو نماز صحبت کند و روایت پیامبر را بخواند که هفتاد بار استغفار بعد از نماز عصر فلان ثواب را دارد، درباره ی او چه می گویی؟

گفت: بوووووووق.

گفتم: به کسی که روایات درست برائت را نگه داشته است که در هفته ی وحدت بخواند چه باید گفت؟

خندید و گفت: همان بوووووووق.

117ـ دشواری های پیام غدیر

به نظر شما انسان­های کمی تا قسمتی خوب را راحت­تر می­توان دوست داشت یا انسان­های خیلی خوب را؟ به عبارت دیگر مردم بیشتر با انسان­های نیم­چه خوب مشکل پیدا می­کنند و دشمنی می­کنند یا با انسان­های خیلی خوب؟

فرض کنید شاگرد اول کلاس و نابغه­ی مدرستان تا کنون حتی یک نمره غیر بیست نداشته است. شیمی و فیزیک و ریاضی­اش بیست است و اساسا خودش فرمول کشف می­کند. ادبیاتش هم حرف ندارد، چرا که دیوان حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی را از بر دارد و خود شاعر بداهه گوی قدری است. حافظ قرآن و نهج البلاغه است و در اطلاعات دینی در حد یک دانشمند و متفکر چیز می­فهمد. از این­ها گذشته ورزشکاری حرفه­ای است و در هر تیمی بازی کند، همان تیم با تفاضلی وحشتناک می­برد. معلم­ها دیگر از او امتحان نمی­گیرند و به جای آن یک نمره­ی بیست در کارنامه اش قرار می­دهند. هیچ یک از مسؤولین مدرسه از علت غیبت­هایش سؤال نمی­کنند و او به هر علتی به مدرسه نیاید، غیبتش موجه حساب می­شود. زنگ تفریح­ها او تنها دانش­آموزی است که مختار است کجای مدرسه بنشیند و بماند و اصلا ملزم به حضور در حیاط مدرسه نیست. یک روز او دیر وارد کلاس می­شود ولی با کمال ناباوری می­بینید که استاد به جای بازخواست او، به احترام او بلند می­شود و برپا می­دهد! همیشه در اهدای جوایز او سهم دارد و اتفاقا بزرگ­ترین و نفیس­ترین هدایا برای اوست. او هر کاری کند مورد تحسین دبیران و مدیر مدرسه قرار می­گیرد و اگر مشابه همان کار را شاگرد دیگری انجام دهد، به هیچ وجه چنین تحسینی نمی­بیند. همه­ی معلم­ها و مدیر مدرسه هم بارها و بارها اعلام کرده­اند که این شاگرد اول مدرسه را از بقیه بیشتر دوست دارند. و از همه­ی اینها گذشته هر دستوری که این شاگرد بدهد، بر همه واجب الاطاعه است و همه باید به حرفش گوش دهند...  

حتما تصدیق می­فرمایید که چنین شاگردی خیلی وقت­ها بین دیگر بچه­های مدرسه غریب می­شود و خیلی­ها دیگر نمی­توانند دوستش داشته باشند، حتی اگر او با این همه علم و هنر، در اخلاق و تواضع هم در اوج باشد و اصلا خودش را نگیرد و از اختیاراتش هم خیلی استفاده نکند. اما مشکل اینجاست که میزان علم و فضل و هنر و کمالاتش باعث می­شود که هر کسی که در کنارش قرار بگیرد و خود را با او مقایسه کند، احساس حقارت و خودکم­بینی کند. و طبیعی است که کم­تر کسی می­تواند این احساس را برای مدت زیادی تحمل کند. حتما در چنین مدرسه­ای خیلی­ها به این شاگرد نابغه حسادت می­کنند و تحمل وجودش را نمی­کنند.

این مدرسه همان شهر پیغمبر است که شاگرد زرنگ و جوانی چون علی بن ابیطالب(علیه السلام) داشت. امیر المؤمنین (علیه السلام) همان شاگرد زرنگ کلاس پیغمبر (صلی الله علیه وآله) بود که هیچ کس به علم و عبادت و جهاد و ایثار و شهامت و شجاعتش نمی­رسید و رقابت با او کاری بی­هوده و بی­نتیجه بود.

راستی اگر من و تو در شهر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) بودیم، چه می­کردیم و چه احساسی می­داشتیم؟ فرض کن از مهاجرانی بودیم که در همان روزهای آغازین به پیامبر ایمان آورده­ایم و از همه چیزمان در راه پیامبر و دینش گذشته­ایم و همه­ی دوستان و خویشان را رها کرده و با پیامبر (صلی الله علیه وآله) راهی مدینه شدیم... پیامبر وارد مدینه می­شود و همان آغاز کار بر آن می­شود که مسجدی بسازد.و  من و تو نیز هم­دوش پیامبر (صلی الله علیه وآله) در ساخت و ساز مسجد النبی مشارکت می­کنیم و عرق می­ریزیم. و باز مانند برخی دیگر از مسلمانان حجره­ای رو به مسجد می­سازیم که دربی مستقیم به طرف مسجد داشته باشد. اما چند روزی نمی­گذرد که پیامبر (صلی الله علیه وآله) دستور می­دهد همه­ی درب­ها به سوی مسجد بسته شود. ما مقاومت نمی­کنیم و دستور پیامبر (صلی الله علیه وآله) را روی چشم می­گذاریم و دربی را که خیلی برای­مان عزیز بود و مایه­ی افتخارمان بود، می­بندیم. اما با کمال تعجب می­بینیم درب خانه­ی علی (علیه السلام) همچنان باز است! و آن­جاست که خبردار می­شویم علی (علیه السلام) استثنا است. او نور چشم رسول (صلی الله علیه وآله) است و با دیگر اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرق دارد.

ده سال در مدینة الرسول کنار پیامبر (صلی الله علیه وآله) می­مانیم و تلاش می­کنیم مو به مو سخنان او را یاد بگیریم و به کار بندیم. در همه­ی غزوات و جنگ­ها دوشادوش پیامبر (صلی الله علیه وآله) می­جنگیم و جهاد می­کنیم اما دریغ از یک آیه قرآن که از سوی خدا نازل شود و مدح وثنای ما را بگوید. همه خوب درک می­کنیم و می­فهمیم که اگر آیه­ای از قرآن نازل شود و از ما تعریف کند یا تأییدمان کند چه شود و عجب افتخار بزرگی برای ما خواهد بود! و از طرفی می­دانیم که نزول وحی فرصتی موقتی است که تا همیشه نخواهد بود و همزمان با رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) از این جهان رخت برخواهد بست. اما چه کنیم که هر چه می­کنیم و هر عمل نیکی که انجام می­دهیم به چشم خدای پیامبر نمی­آید و آن را درخور نزول آیه­ی قرآنی نمی­بیند. و در عوض علی (علیه السلام) هر کاری بکند، آیه­ای از قرآن نازل می­شود و به او آفرین می­گوید؛ آن هم کارهایی که به ظاهر چندان سخت نمی­آید و ارزشش آن قدرها هم معلوم و روشن نیست...

همه هاج و واج می­مانند که مگر صدقه دادن در حال رکوع چه شاه­کار بی­نظیری است که علی (علیه السلام) با انجامش چنین آیه­ی ماندگار و بی­نظیری را از سوی خدا دریافت می­کند. و برای خیلی­ها سؤال پیش آمد که اگر خودشان نیز افطار خود را به فقیری داده بودند، باز چنین هل أتایی در مدح و ثنایشان نازل می­شد؟!

ده سال به همین شکل می­گذرد و هر چند روز یک بار آیه­ای در وصف علی (علیه السلام) نازل می­شود یا سخن بلندی از زبان مبارک پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) در ثنای او صادر می­شود. و باقی مسلمان­ها از یک هزارم این همه آیه و حدیثِ ثناگو محروم و بی­نصیب. هر کسی که کمترین احساس رقابتی با امیر المؤمنین (علیه السلام) داشت، بعد از ده سال دیگر کاملا از این همه احساس حقارت در کنار امیر المؤمنین (علیه السلام) به ستوه رسیده بود و دیگر هیچ نمی­توانست او را دوست داشته باشد؟!

و سرانجام آیه­ی ابلاغ ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) در چنین فضایی نازل شد و واقعه­ی غدیر نیز در چنین شرایطی به پا شد. ابلاغ ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) به اندازه­ی همه­ی رسالت می­ارزید که اگر آن را انجام نمی­داد همه­ی آن بیست و سه سال رسالت بر هوا بود. و باز به اندازه­ی سنگینی همه­ی رسالت، سخت و دشوار بود. حق داشت پیامبر (صلی الله علیه وآله) از جبرئیل بخواهد از جانب او نزد خداوند رود و بخواهد که او را از تبلیغ رسالت معاف بدارد. و پیامبر به همین مطلب در خطبه­ی خود اشاره کرد. «سَأَلْتُ جَبْرَئِیلَ أَنْ یَسْتَعْفِیَ لِی عَنْ تَبْلِیغِ ذَلِکَ إِلَیْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ لِعِلْمِی بِقِلَّةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَثْرَةِ الْمُنَافِقِین‏» [الاحتجاج/ج1/ص59].    

و باید قبول کرد که کمتر کسی در آن شرایط می­توانست زیر بار سنگین ولایت دوام بیاورد و این برتری فوق العاده­ی علی (علیه السلام) را بر خودش تحمل کند. آن روز همه با علی (علیه السلام) بیعت کردند، اما سرانجام فقط کسانی شیعه­ی او شدند که یک ذره احساس رقابت با او نداشتند و خود را نوکر امیر المؤمنین (علیه السلام) می­دانستند که هر چه خدا پیامبر از امام و مرادشان تعریف می­کرد، آنها بیشتر خوشحال می­شدند و سرورشان روزافزون می­گشت؛ خاکی دلانی که خود را فرزند ابوتراب می­دیدند اگر چه چون سلمان عمری چند صد ساله داشتند. نرخ ولایت به این گرانی است و در هر زمان فقط کسانی شیعه­ی واقعی امیر المؤمنین­اند که این قیمت گران و مقطوع ولایت را بپردازند.

116ـ معادله ی شصت مجهولی

اگر خراسان به زعفرانش معروف است، آخر الزمان هم به امتحان­های سخت و کمرشکنش معروف است؛ امتحان­هایی که یک شبه رجل ­های کارکشته و سابقه ­دار در میدان ایمان و جهاد را کله ­پا می­کنند و چنان حق و باطل را با هم درآمیزند که کمتر تیزبین و نکته ­سنجی توان شناسایی درست صحنه ­ها را داشته باشد و امر بر او مشتبه نگردد.

آخر الزمان است و بازار داغ امتحان­های سخت و پیچیدۀ الهی؛ امتحان­هایی که می­خواهد یاران امام زمان و منتظران واقعی ایشان را از دیگران جدا سازد و از همین روست که بسی مشکل و دشوار است. آخر الزمان یعنی نقطه ­ای که تلاش 124 هزار پیامبر و اوصیای­شان به آن ختم می­شود، پس هر کس به آخر الزمان رسیده است، نباید مشکلی در بصیرت و فهم و بینش داشته باشد. او باید عصارۀ انبیا باشد و خدا حق دارد چنین توقعی از او داشته باشد.

دیگر خدا لازم نمی­بیند برای آخر الزمانی­ها دریایی بشکافد و کوهی بلند کند و یا مرده ­ای زنده کند. کلاس آخر الزمانی­ها بالاتر از این حرف­هاست. اگر امت­های پیشین معادله­ های دو مجهولی حل می­کردند، آخر الزمانی­ها باید معاد شصت مجهولی حل کنند. دیگر برای من و تو قرآن نازل نمی­شود. دیگر عید غدیری در کار نیست تا پیامبر در آن به صراحت بگوید رهبر بعد از من کیست. آخر الزمان است و دیگر هیچ یک از این خبرها در کار نیست. وای که چه بصیرت مهم است این روزها.

یادش به خیر؛ زمانی رهبر جامعه پیامبر بود که خود مستقیم با خدا سخن می­گفت و پیام مستقیم خدا را به گوش مردم می­رساند. معجزه ­های عجیب و غریب می ­آورد و گاهی سفارش معجزه هم قبول می ­کرد. حتی گاهی مردم سفارش می­ دادند که اگر پیامبرشان واقعا پیامبر است، شتری را از دل کوه درآورد، و خدا و رسولش سفارش مردم را می­پذیرفتند و همین کار را می­کردند!

اما معنی نداشت تا همیشه خدا به همان روش حجت را بر مردم تمام کند و به همان شکل ابتدایی و بدوی از مردم امتحان بگیرد. و قرار نبود و نیست که بشر در همان سطح معرفتی و بصیرتی دوران آغازینش بماند.

از همین روست که خدا انزال وحی را قطع کرد و طرحی نو درانداخت. اما آن گاه که قرار بود نبوت به امامت تبدیل شود، خدا به پیامبرش دستور داد که با صریح­ترین لهجه و رسانه­ ای ­ترین روش امامت امیر المؤمنین (علیه السلام) را به ابلاغ بیشترین جمعیت ممکن از مردم برساند. اما قرار نیست رهبر جامعۀ اسلامی همواره به همین روش ابلاغ شود. امتحان­های پیچیده و پیچیده ­تر در راه است.

هر چه تاریخ به دوران غیبت نزدیک می­شود، سن امامان ما کم­تر و کم­تر می ­شود، حضورشان در میان شیعیان به حد اقل خود می­رسد و معرفی امام­ها و به تبع آن شناخت امامان از سوی شیعیان پیچیده ­تر و دشوارتر می­شود. تا جایی که پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) امتحان شیعیان این بود که به امامت امام مهدی پنج سالۀ غایبی که هیچ کس او را ندیده است ایمان بیاورند و با نائبش بیعت کنند؛ نائبی که هیچ کس نحوۀ ارتباطش با امامش را ندیده است و امکان اثبات صدق و کذب مدعاهای این نائب چندان ساده نیست، مگر قلب سلیم مؤمنان یاریشان کند.

شاید کسانی که در غیبت صغری بودند فکر می­ کردند که به آخر خط رسیده­ اند و امتحان از این سخت­تر نمی­شود، غافل از این که این امت همچنان در سطح معرفتی و کلاس ایمانش پیشرفت می ­کند و جا دارد بیش از اینها امتحانشان پیچیده شود. در غیبت کبری وظیفۀ مردم آن است که نائب عام امام زمان(عج) را تشخیص دهند و تا پای مرگ با او عهد و پیمان ببندند؛ نائب عامی که دیگر با امامش ارتباطی نخواهد داشت و هیچ وحیی از  جانب خدا نخواهد آورد و معجزه ­ای در سیره ­اش نشان نخواهد داد. مردم باید به این حد و اندازه از علم وبصیرت و بینش و آگاهی رسیده باشند که از پس این امتحان­ها برآیند. حال اگر کسی همچنان در کلاس اول درجا می­زند و تا آیه و معجزه ای صریح نبیند چیزی نمی­فهمد، مشکل خود اوست و خدا این وسط تقصیر ندارد. 

 

 

115ـ پیشرفته ترین روش موفقیت

 

همین که دانش­آموزی یا دانش­جویی و یا مدیری به طور جدی به فکر موفقیت می­افتد و نسبت به روش­ها و شگردهای پیشرفته­ی موفقیت کنجکاو می­شود، معمولا سر از کتابهای معروف و پرتیراژ غربی در می­آورد؛ کتاب­هایی چون «قورباغه­ات را قورت بده»، «چه کسی پنیرم را جا به جا کرد»، «لطفا گوسفند نباشید» و مجموعه کتاب­های «راز» و ده­ها کتاب آن­ورِ آبیِ دیگر که بسیاری­شان این ور آب آمده­اند و برخی هنوز ترجمه نشده و آن ور آب مانده­اند که عن قریب از راه خواهند رسید. خدا را چه دیدی شاید همین روزها کتاب دیگری به نام «گور خر را هورت بکش» یا «لنگ کفشم را کی قاپید» هم به بازار بیاید و به سرعت پرتیراژ شود.

وقتی در کتاب­فروشی­ها قدم می­زنی احساس می­کنی فقط غربی­ها آدرس موفقیت را بلدند، از بس که هر چه کتاب روش موفقیت است، کار آنهاست. حتی بسیاری از کتاب­ها و سی­دی­های ایرانی در این باره هم معمولا گزارش و رونویسی همان بحث­ها و روش­های آنهاست.

البته شکی در این نیست که این روش­ها و شگردها خالی از لطف نیست و نکات مفید و درست هم کم ندارد. ولی وقتی آدم می­شنود که رشد علمی ایران 13 برابر متوسط رشد علمی دنیاست، قاعدتا باید افق دید و سطح توقعش نسبت به روش­ها و شگردهای کسب موفقیت و به ویژه موفقیت علمی بالاتر رود و دیگر نباید حنای روش­های آن­ورِ آبی چندان رنگی نزد او داشته باشد.

جهان غرب از سیصد چهارصد سال پیش و حتی بیشتر،  موتور نهضت علمی خود را روشن کرد و از آن روز تا کنون با روش­های مشروع و نامشروع به تولید علم پرداخت و چشم جهانی را از اختراعات و اکتشافاتش خیره ساخت. اما در مقابل، جمهوری اسلامی ما تازه سی سال است که به طور جدی به نهضت علمی پرداخته است، ولی در همین زمان بسیار اندک که همراه با جنگ و محاصره و هزار و یک توطئه و دشمنی بوده است، به جایی رسیده است که در بعضی از دانش­ها و فن­آوری­ها تنه به تنه­ی غرب می­زند و هر از گاهی با دستیابی به یک فن­آوری نادر و کم­یاب، انحصار غربی­ها را می­شکند و کنفشان می­کند حسابی.

این یعنی این که بعضی از دانشجویان و دانشمندان ما با روش­ها و شگردهایی کار علمی می­کنند که روح متفکرین غربی از این روشها خبردار نیست. و باز یعنی این که روش­های غربی موفقیت و کامیابی هر چه که آن ور آب رونق و بر و رویی داشته باشند، این ور آب بنجل و رنگ و رو رفته­اند، هر چند که خیلی­ها نمی­دانند. تواضع و فروتنی هم حدی دارد! وقتی دانشمندان و پژوهشگران ما با وجود محاصره و جنگ و امکانات کم و هزار جور مشکل دیگر، میانگین سرعت رشد علمی جهان را له می­کنند و چنان پشت سر می­گذارندش که به گرد پا­یشان نرسد، دیگر چه معنی دارد که خیال کنیم این روش­های قورباغه­ای و پنیریِ وارداتی آخر دنیای روشهاست و همین­ها را باید یاد گرفت و به کار برد؟!

یکی از مهم­ترین اسرار موفقیت پیشرفته و بی­نظیر ما این است که در آزمایشگاه­ها و پژوهش­گاه­ها و دانشگاه­ها و کتاب­خانه­ها و کارخانه­های این کشور کسانی پیدا می­شوند که به عشق امام زمان و رهبرشان درس می­خوانند و پژوهش می­کنند و اختراعاتی ثبت می­کنند؛ نه به عشق هیچ چیز دیگری.

این موفقیت­های بی­نظیر حتما به این خاطر است که برخی از روش­ها و شگردهای مخترعین ما هیچ جای دیگر دنیا هنوز کشف نشده است. هیچ دانشمندی را نمی­توان پیدا کرد که برای حل مشکل پروژه­اش به اهل بیت (علیهم السلام)  توسل کند یا از شهدا کمک بگیرد. اما ما در کشور امثال شهید تهرانی مقدم را داریم که در کنار پژوهش و کار علمی، توسل به اهل بیت (علیهم السلام) می­کرد و به صورت اعجاب­آوری به موفقیت دست می­یافت.

ما در این سرزمین دانشمندانی داریم که باور کرده­اند این حدیث پیامبر را که فرمود: «أنا مدینة العلم وعلی بابها فمن أراد المدینة والحکمة فلیأتها من بابها»، و از همین روست که بدون نام و یاد امیر المؤمنین (علیه السلام) به کار علمی نمی­پردازند.

ما در کشور کسانی داریم که به عشق نشاندن گل لبخندی بر لبان امام زمان(عج) و نائبشان اختراع می­کنند و به تولید مشغولند، و ما تازه داریم می­فهمیم که گویا اثر انگیزه­های مقدس داشتن فقط این نیست که ثواب داشته باشد و بس، بلکه گویا در خلاقیت و ابتکار و تیزهوشی و کار علمی انسان هم مؤثر است. تجربه که فعلا همین را ثابت کرده است. 


بازنشر شده در: 598، ندای قلم.

114ـ سالهاست جای چنین رئیس جمهوری در پاستور خالی است

امتحان منصب ریاست جمهوری نظام اسلامی از آن دست امتحانهای سخت و خطرناکی است که یا انسان در این امتحان سربلند می شود و به اعلی علیین می رسد، و یا شکست می خورد و از نظام و ولایت و جبهه حق به بیرون پرت می شود. و گویا سرانجام میانه ای در این میان نیست.

بعد از سی و اند سال از گذشت انقلاب عزیزمان دیگر به راحتی می توان این حقیقت را دریافت. از اول انقلاب تا کنون، اکثر رؤسای جمهور ما هر یک به نوعی از قطار انقلاب پیاده شدند و در برابر این امتحان سخت، شکستند. و در مقابل، آنهایی که توانستند مقاومت کنند و از پس این امتحان دشوار برآمدند، هدایای بسی بزرگ از خداوند دریافت کردند. رجایی به پاس نمره قبولی اش در این امتحان به مقام شهادت رسید، و مقام معظم رهبری هم این شد که می بینی.

سختی این امتحان به این نیست که رئیس جمهور باید مواظب این باشد که شیفته قدرت نشود یا مستی شهرت او را نگیرد یا بر بیت المال مسلمین دست نیاندازد و یا به ناحق امضایی نکند. البته که هر یک از این امتحانها خود قسطی از سختی امتحان است، اما هیچ کدامشان نقطه اوج امتحان نیست. امتحان ریاست جمهوری از اینی که هست هم سختتر می شود.

نقطه ثقل این امتحان همان است که در نگاه خدا از همه چیز مهمتر است. و ما خوب می دانیم که هیچ چیزی برای خدا به اندازه ولایتمداری و تبعیت محض عملی و قلبی از ولی مهم نیست. خدا یک بار در قرآن برای امر مهم ولایت مداری و تبعیت محض از رهبر، به خودش قسم خورد و هیچ گاه دیگر این قسم را تکرار نکرد. در سراسر قرآن تنها جایی که خدا به خودش قسم خورد همین جا بود: «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما؛ به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن [حقیقى] نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع واختلاف دارند به داورى بپذیرند سپس از حکمى که کرده‏اى هیچ احساس دل تنگى و ناخشنودى در دلشان نکنند، و کاملا تسلیم شوند.»[1]

مشکل رؤسای جمهور ما این بود و هست که وقتی بر مسند ریاست جمهوری نشستند و به تبع اعتبار نظام جمهوری اسلامی، اعتبار ملی و بین المللی کسب کردند، آن قدر احساس شخصیت و بزرگی کردند که دیگر جایی برای کرنش و تبعیت محض از نائب امام زمان (عج) در دلشان نمانده بود. و این حالت و احساس نامبارک را به خوبی می توان در رؤسای جمهورِ پیاده شده از قطار انقلاب دید و مشاهده کرد. فتنه 88 جلوه گاه اوج استقلال طلبی شان بود. در این فتنه نشان دادند که ذره ای سخن و نگاه و تحلیل و ارشاد حضرت آقا برایشان مهم نیست و خود به تنهایی برای این انقلاب می برند و می دوزند. و یا این که آقای رئیس جمهور چنان حس استقلال می گیریدش که تمام عزل و نصبهایش را بدون یک ذره لحاظ امر رهبر انجام می دهد؛ و آن گاه که کارد به استخوان می خورد و امام مسلمین دخالت می کند، به شخصیتان بر می خورد و چند روزی قهر می کند...

و گویا این نوع برخورد استقلال جویانه با رهبر، گناهی نیست که به سادگی خدا از آن چشم بپوشد. نتیجه این گناه هم این می شود که دشمنان اسلام و انقلاب به شیوه های گوناگون، به حمایت از این شخصیتهای پیاده شده از قطار انقلاب سخن می رانند.

ریاست جمهوری مانند هر سلاح ضروری و مفیدی خطرناک هم هست، که اگر کسی بدون شناخت خطرهای ریاست جمهوری پای در این عرصه بگذارد، بی هوا لگد می خورد و از قطار انقلاب پرت می شود. این دو واحد درس شناخت خطرات ریاست جمهوری، پیش نیازی ضروری است که تا کسی نگذراندش، صلاحیت نشستن بر صندلی ریاست را نخواهد داشت. و این خطر بزرگ و مهلک، همان حس استقلال طلبی نسبت به رهبر است.

رئیس جمهور هزاری هم که ساده زیست و عدالت طلب و پرکار باشد، رجایی نمی شود. آن درّ کم یابی که رجایی از آن برخوردار بود «ولایتمداری» بود. او با این که رئیس جمهور بود، روحیه یک بچه بسیجی ولایتمدار را داشت. او «من» خود را در برابر امامش کوبیده بود؛ انگار نه انگار که رئیس جمهور بود. می گفت: «وقتی می‌گوییم ما خط امامی هستیم یعنی همین، کاری را انجام دهیم که خلاف نظر خودمان است ولی نظر رهبری بر آن است، همین مفهوم التزام عملی ماست، ولو بی‌آبرو شویم».[2]

و درست به همین علت، مهرش در دل امام عزیز ما نشسته بود. امام سالها پس از شهادت شهید رجایی در وصف حال او و شهید باهنر چنین فرمود: «من از خصوصیاتى که در این آقایان بود، آقاى رجایى، آقاى باهنر، آقاى عراقى، آنى که به نظرم خیلى بزرگ است، این است که آقاى رجایى یک نفر آدمى بود که دستفروشى [مى‏کرد] در بازار از قرارى که گفتند. من در مطالعاتى که در ایشان کردم به نظرم آمد که از حال دستفروشى‏اش تا حال ریاست جمهورى، در روح او تأثیرى حاصل نشد. چه بسا اشخاصى هستند که اگر کدخداى ده بشوند، تغییر مى‏کنند به واسطه ضعفى که در نفسشان هست، تحت تأثیر آن مقامى که پیدا مى‏کنند واقع مى‏شوند، و اشخاصى هستند که مقام تحت تأثیر آنهاست از باب قوّت نفسى که دارند. و آقاى رجایى، آقاى باهنر در عین حالى که خوب، یکیشان رئیس جمهور بود، یکیشان نخست وزیر بود، اینطور نبود که ریاست در آنها تأثیر کرده باشد، آنها در ریاست تأثیر کرده بودند؛ یعنى، آنها ریاست را آورده بودند زیر چنگ خودشان، ریاست آنها را نبرده بود».[3]

چندان سخت و دشوار نیست که دست فروشی ولایتمدار باشد، اما این که یک رئیس جمهور مانند دست فروشی غریب، روحیه تبعیت و اطاعت از رهبر داشته باشد، خیلی حرف است. سالهاست جای چنین رئیس جمهوری در پاستور خالی است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. نساء: 65

[2]. رﺟﺎﯾﯽ، ﻏﻼﻣﻌﻠﯽ، ﺳﯿﺮه ﺷهید رﺟﺎﯾﯽ، ص728.

[3]. صحیفه امام، ج20، 124.  


بازنشر شده در: عماریون، صراط نیوز، انقلاب نیوز، بولتن نیوز، سفیر افلاک

113ـ بلبشوی دینی و معنوی در راه است

در مسابقه های حرکتی و مهارتی و به اصطلاح اکشن که قابلیتها و استعدادهای مختلف شرکت کنندگان در آنها سنجیده می شود، قاعده ای وجود دارد که خداوند متعال هم این قاعده را در اجرای مسابقه عمومی خود در دنیا رعایت می کند.

یکی از ویژگی های این مسابقه ها تنوع مراحل و بازی ها و به اصطلاح آیتم هاست و هر مرحله ای مقدمه مرحله بعدی خواهد بود. آن قاعده نانوشته ای که در همه مسابقه ها رعایت می شود این است که هیچ گاه شرکت کنندگان، بدون امکانات و تجهیزات راهی مسابقه نمی شوند، و البته این ابزارها و امکانات، درست متناسب با نیاز شرکت کنندگان و شرایط و فضای مسابقه داده می شود. و به فرض اگر شرکت کنندگان شرایط و فضای مرحله پیش رو را ندانند، با همین امکانات و تجهیزاتی که از مجری مسابقه دریافت می کنند، می توانند حدس­هایی بزنند. مثلا اگر جلیقه نجات غریق دریافت کنند، به راحتی می توانند حدس بزنند که فضای مسابقه در آب و استخر خواهد بود. یا مثلا اگر چراغ قوه ای به آنها دادند، معلوم می شود که مرحله پیش رو، در فضای تاریکی اجرا خواهد شد و اگر بخواهند مسیر خود را پیدا کنند یا شیء پنهانی را بیابند، نیاز به نور چراغ خواهند داشت...

امتحانات خداوند نیز مرحله ای است، و قرار بر این است که امت اسلامی امتحانها و فتنه های مختلف و گوناگونی را پشت سر بگذارد. قرآن نیز نمونه های مختلفی از این فتنه ها و امتحانهای گوناگون را برشمرده است. جهاد اقتصادی، جهاد نظامی و جنگ روانی از جمله مراحلی است که امت اسلامی باید ببیند و تجربه کند؛ (لَتُبْلَوُنَ‏ فی‏ أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثیرا)[1]

و البته آن قاعده ای که شرحش گذشت، در اینجا نیز صادق و جاری است. یعنی خداوند تا امکانات و تجهیزات مورد نیاز را فراهم نکند، امت اسلامی را وارد هیچ یک از مراحل فتنه و امتحان نخواهد کرد. (لا یُکَلِّفُ‏ اللَّهُ‏ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها).[2] مثلا خدا نمی توانست بدون فراهم کردن امکانات و تجهیزات مورد نیاز امت اسلامی، امام معصومشان را پشت پرده غیبت پنهان کند. خدا می دانست که جای خالی امام معصوم باید با شبکه ای از علمای دین شناس جبران شود و فقط در این صورت است که امت اسلامی می تواند مرحله غیبت را با موفقیت پشت سر بگذارد. از همین روست که از زمان امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) نهضت تربیت عالم دین شناس آغاز شد تا آنگاه که امت اسلامی وارد دوران غیبت شود، از امکانات و تجهیزات کافی برخوردار باشد.

در این میان اگر کسی حواس جمع باشد و از هوش سرشار و بصیرت کافی برخوردار باشد، می تواند امکانات الهی ویژه و خاص زمان خود را تشخیص دهد و فتنه ها و امتحانهای بعدی را پیش بینی کند؛ درست مانند شرکت کنندگان مسابقه که تا به آنها جلیقه نجات غریق بدهی، پی به کمی تا قسمتی از فضا و شرایط مرحله بعدی خواهند برد.

خُب، امروز امکانات ویژه خدا برای امت اسلامی چیست؟ این کدام امکانات است که خدا برای مردم این زمان فراهم کرده است و در گذشته نبوده است؟ نظر شما چیست؟

یکی از امکانات ویژه ای که خداوند برای مردم این زمان فراهم ساخته و حتی بیست سال پیش هم به این شکل نبوده است، امکانات بسیار و سرشار «فهم دقیق دین» است. هیچ گاه معارف دینی این قدر در دسترس عموم مردم نبوده است. هیچ گاه سخنرانی های دینی و جلسات پرسش و پاسخ دینی و کتابهای دینی و برنامه های تلفزیونی دینی و... به اندازه امروز نبوده است. همین رادیو معارف کافی است تا همه زنان خانه دار و راننده های تاکسی و آرایشگرها ونانواها و دهها صنف دیگر از مردم، در سطح آگاهی دینی بسیار خوبی قرار بگیرند. هیچ گاه رهبر جامعه اسلامی به اندازه امروز مجال سخنرانی نداشت و هرگز پیگیری سخنرانی هایش به آسانی امروز نبوده است. امروز با دستگاههای مختلف دیجیتالی کم حجم و سبک، می توان دهها بلکه صدها سخنرانی دینی را ذخیره کرد و در جیب گذاشت و سر فرصت گوش داد. لبتاپ ها و تبلت ها و گوشی های مختلف هوشمند هم این امکان را فراهم ساخته اند که انسان صدها بلکه هزاران جلد کتاب را به همراه داشته باشد و به فراخور نیازش استفاده کند. و این یعنی این که امروز «فهم دقیق دین» از هر زمان دیگری ممکنتر شده است.

و با همین امکانات، می توان حدس زد که امتحانات و فتنه های بعدی و پیش رو چه خواهند بود و جامعه اسلامی کدام مرحله را در پیش دارد. جهان امروز ما اگر چه سرشار از فساد و تباهی است، اما رویکرد تند و تیزی به سمت معنویت دارد. این حقیقت آرام آرام دارد رخ نشان می دهد، اما امام عزیز و تیزبین ما سالها پیش خبر داده بود که «امروز جهان تشنه اسلام ناب محمدی است».[1] و نتیجه تفکیک ناپذیر این رویکرد این است که از این به بعد هر حرف مفت و باطلی را با ادبیات دینی و معنوی به خورد ما خواهند داد. از این به بعد هر جریان جنایتکار و آدم کشی به نام دین و ایمان دست به جنایتهای خود خواهد زد. از این به بعد میان دینداران و متدیان دعواهای تند و سختی سرِ برداشتهای مختلف از دین در خواهد گرفت. و بیچاره است کسی که در این هرج و مرج و بلبشوی دینی و معنوی «فهم دقیق دینی» نداشته باشد و در دام اراجیف پوچِ «دینیزه» شده گرفتار شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. آل عمران: 186

[2].  طلاق: 7

[3]. صحیفه امام، ج21، ص87. 

112ـ سهامدار حرم امام رضا

هر باری که با او به حرم امام رضا ـ علیه السلام ـ می رفتم، مقیّد بود که قبل از روبرو شدن با آقا، اول یک اسکناس هزاری یا دو هزاری در دفتر هدایا و نذورات حرم پرداخت کند و بعد نزد آقا برود و سلام و زیارت را شروع کند.

اوّل احتمال می دادم که چند ده هزار تومانی نذر امام رضا کرده و از قضا نذرش قبول شده و حاجتش روا گشته اما چون نمی تواند نذرش را جرینگی ادا کند، آن را قسط بندی کرده و خورد خورد به امام رضا تحویل می دهد.

بعدها احساس کردم که گویا نذر مذری در کار نیست، و انگار حاجت مزمن و مهمی دارد و با این کار می خواهد امام رضا را در رودربایستی بگذارد. 

بعد از چند سال باز توفیق نصیب شد و با هم رفتیم مشهدِ امام رضا. وارد حرم که شدیم، دیدم این رفیق ما باز مثل چند سال پیش مسیرش را سمت دفتر هدایا و نذورات کج کرد و یک اسکناس هزار تومانی از جیبش درآورد و تقدیم خادم کرد... . به او گفتم از آن وقت تا حالا امام رضا حاجتت را نداده، یا حاجت روا شدی و امسال برای حاجت دیگری سرمایه گذاری می کنی؟ 

گفت: حاجت همیشه داریم، مگر می شود آدم حاجتی نداشته باشد، اما این هدایا ربطی به حاجت ماجت ندارد

گفتم: پس قصه از چه قرار است؟

گفت: می خواهم سهام دار حرم امام رضا بشوم.

گفتم: سهامدار؟! مرد حسابی مگر حرم امام رضا شرکت تعاونی است؟! 

گفت: تقریبا، و من هم می خواهم در سود حرم شریک باشم

گفتم: خُب دیگر چی؟! احیانا این حرم و بارگاه را شبیه کارخانه ای، مؤسسه ای، شرکتی بانکی چیزی نمی بینی؟!

گفت: اتفاقا همین است که می گویی، این حرم مؤسسه است؛ مؤسسه خیریه ای است که خدمات مادی و معنوی اش بدون شرط برای همه فراهم است. این حرم کارخانه آدم سازی است، یک شعبه از خط تولید سربازان امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ همین جاست. اینجا شرکت پخش نور معنوی و ایمانی به سراسر عالم است.

گفتم: ممممم نگاهت خیلی قشنگ بود، ولی این کارخانه و مؤسسه، یک سهامدار بیشتر ندارد، آن هم خود امام رضاست و بس. شرکت مرکتی در کار نیست و تک سهامدار این کارخانه همان امام رضای خودمان است.

گفت: نخیر؛ شرکت سهامی است. اگر این است که می گویی، چرا امام رضا پول از ما قبول می کند.

گفتم: والله نمی دانم. 

گفت: اگر حرف حساب نمی زنم بگو حرفت حساب نیست. امام رضا برای انجام پروژه خود نیاز به امکانات دارد، خرج و مخارج این بارگاه هم کم که نیست، پس سرمایه از ما، انجام این کار بزرگ و ابدی و فراگیر و پربرکت در عالم هم از امام رضا. 

گفتم: همچین می گویی سرمایه از ما، انگار هر بار میلیارد میلیارد پول می ریزی.

گفت: هزار تومان هم هزار تومان است. از هیچی که بهتر است، عوضش سود این کارخانه میلیارد در صد است.

گفتم: یعنی دقیقا چی گیرت می آید.

گفت: اگر امام رضا مرا جزو سهامداران این حرم قبول کند، آنگاه در هر خیر و برکت و نوری که از این حرم تا روز قیامت صادر می شود، من هم سهیمم. 

گفتم: عجب، واقعا؟! حالا با این چندرغاز چند درصد سهامدار شدی؟

گفت: نمی دانم.

گفتم: چرا نمی دانی، مگر یادت رفته که چند هزار تومان تا حالا پرداخت کردی؟

گفت: نخیر یادم نرفته، ولی برای حساب درصد سهامداری من، میزان پرداختی من ملاک نیست، ملاک آن ظرفیتی است که برای دریافت کرم امام رضا دارم. قیمت پول هم اصلا مهم نیست...


بازنشر شده در: البرز نیوز، 598، مشرق نیوز، جنوب نیوز، هزار نیوز، بولتن نیوز، حرف تو، جام نیوز، عقیق، به روز نیوز