چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۲۲ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

137ـ همان جایی که دردشان میکند باید فشار داد!

والله ما اگر چندان هم اصراری برای حجاب نداشتیم، و گیرم که بدمان نمی آمد قانون حجاب، اختیاری شود، با دیدن این همه اصرار و ابتکار و پول خرج کردن دشمنان خونیمان برای ورافتادن قانون حجاب، از نظرمان برمی گشتیم و می گفتیم: لابد این حجاب فلفلی است که برای ما ریز است؛ اما انگار برای آنها خیلی هم تند و تیز است.

اصلا مسلمانی و انقلابیمان به کنار؛ قانون حجابِ کشورمان از قرار معلوم، آن ورِ آبیها را خوب دارد می سوزاند و به همین اندازه می تواند دست کم اسباب تخلیه هیجانمان باشد. 

رسانه هایی که از داعش و آل سعود حمایت می کردند و حالا که گند داعش درآمده و تاریخ مصرفش گذشته است، در حد تعارف تروریستش می خوانند، و از آن طرف، حزب الله و سپاه را با همۀ وجود و بدون تعارف تروریست می نامند، چنین رسانه های بی شعور و وارونه ای به هر چیزِ ما گیر بدهند، قاعدتا باید چیز خوبی باشد، مگر خلافش ثابت شود. و اساسا هر کاری که حرصشان را درآورد قاعدتا خوب است مگر خلافش ثابت شود؛ از بس که عوضی تشریف دارند و عوضی دوست دارند ببینند همه چیز را. و چه جالب که همه از دم، از قانون حجاب ما بدجور سوختند. پس لابد چیز خوبیست دیگر!

ما با انگلیس و آمریکا پدر کشتگی داریم؛ نداریم؟ مگر این انگلیس نبود که صد سالِ پیش، یک قحطی و وبای ساختگی به جان این کشور انداخت و نه میلیون ایرانی بی دفاع را از بین برد؟! آمریکا را هم بگذریم که گفتن ندارد. 

تو اگر با کسی پدر کشتگی داشته باشی و او لیاقت بخشش نداشته باشد، طبیعی است که تا انتقام و تقاص نگیری آرام نگیری. و اگر بدانی او به رنگی خاص حساس است و اعصابش با دیدن آن رنگ به هم میریزد، عجالتا تا روز قصاص، سر تا پایت آن رنگی می شود؛ حتی اگر رنگ جیغ و جلفی باشد. و همه چیز را تحمل می کنی تا اعصاب این یارو را به هم بریزی.

خب فعلا آمریکا و انگلیس و همۀ این کشورهایی که ـ به حق و به شهادت هشت سال مظلومیت در دفاع مقدس ـ با آنها پدرکشتگی داریم، به حجاب که هیچ، به قانون حجاب هم بدجور حساسند. و این یکی از همان نقطه ضعفهایی است که از دشمنان خونی و جنایتکارمان گرفته ایم، و یعنی این که دانستیم کجایشان درد می کند تا همان جا را فشار دهیم!

134ـ جعبۀ ابزار زن

زن می تواند، مهندس ماهری باشد، یا کارگردان کاربلدی باشد، یا سخنران قهاری باشد، و حتی تکنسین چیره دست، و یا ورزشکار نام آوری باشد. اساسا کمتر کاری در جامعه وجود دارد که زنان از پسش بر نیایند. الحق و الانصاف فروشندگان خوبی هستند و بازاریابانی بهتر؛ منشیانی صادق و دلسوز و کارمندانی منظم و دقیق. زن همۀ این نقشها را می تواند در جامعه ایفا کند، چه این که اکنون در همۀ رشته های دانشگاهی حاضر و موفق است.

اما اگر زنی بخواهد نقشی عمیقتر و جدیتر و صد البته ماندگارتر در جامعه داشته باشد، باید فرزندی بزرگ تربیت کند که آن فرزند در جامعه کارستان کند و تأثیری عمیق در جامعه به جا بگذارد. آری زن می تواند در جامعه نقشهای پیش دستی و متوسط ایفا کند، اما نقش بزرگترش غیر مستقیم است.

فرزند و شوهرِ زن، ابزار کار اوست. او بدون ابزار، همچون کسی خواهد بود که با دستهای خود بخواهد با چوب و سنگ و آهن چیزی بسازد. ممکن است وسیله­­ ای هم بسازد، یا چند قطعه ای را روی هم سوار کند، اما هیچ گاه حاصل کار او به زیبایی و کارایی اثر یک نجار یا آهنگرِ ابزار به دست نخواهد بود.

خانمی که وقت خود را در خانه صرف آدم داری و آدم سازی می­کند، نقشی به مراتب عمیقتر و جدیتر و ماندگارتر در جامعه دارد، تا خانمی که در بازار و کارخانه و فرودگاه و اداره و معدن و شهر بازی و جاهای دیگر مشغول کار است.

امروز هیچ خانمی به اندازه مادر امام خمینی (ره) در جهان اسلام نقش ایفا نمی کند؛ خانمی که بر گردن همۀ مسلمانان جهان حقی بزرگ دارد، اگر چه بیشتر مردم نامش را نمی دانند و محل قبرش را نمی شناسند. خداوند برای زن نقشی چنین سنگین و عمیق و البته پنهان طراحی کرده است، که اگر بخواهد به نقشهای سطح پایین جامعه بسنده کند، از آن نقش بزرگ و عمیق و ماندگار، باز خواهد ماند. 


باز نشر شده در 598 

129ـ میلیاردری با روزی کم

تفکر در امر خدا می تواند سرگرمی خوبی برای انسان مؤمن باشد که دوست دارد سر از کار خدا دربیاورد؛ از بس که خدا پیچیده کار می کند و رفتارهایش اسرارآمیز است. 

مثلا اگر خدا بخواهد رزق و روزی کسی را کم کند، شاید یکی از راههایش این باشد که میلیاردرش می کند؛ آنقدر که پولهایش همۀ ذهن و حواسش را به خود مشغول کند! و دیگر و وقت نکند به خانه و خانواده اش برسد! و وقت نکند با خانواده به مسافرت و گردش و تفریح و زیارت برود! و وقت نکند به فک و فامیل و دوستان و آشنایان سر بزند! و باقی عمرش را در فضای کار و انباری بازار بگذراند، و اعصابش را صبح تا شب با سر و کله زدن با طلبکار و بدهکار خورد کند! و یکی دو سال به همین منوال به زندگی بی روح و خشک ادامه دهد تا دچار بیماری های گوناگون شود و از بیشتر غذاهای خوشمزه و دلچسب محروم گردد! 

با این وصف، قطعا بسیاری از آنهایی که از دور، صدایِ دهلِ زندگیِ این میلیاردر را خوش می بینند و در حسرتِ مال و منالش آهِ حسرت می کشند، رزقشان از او بیشتر است و بیش از او از لذتهای این دنیا حظ برده اند.

118ـ گفت و شنود (بوووووووق)

امروز صبح به رفیقم گفتم: فرض کن امام زمان ظهور کرده است...

گفت: خب.

گفتم: فرض کن در میان سربازانش به نماز ظهور و عصر ایستاده است...

گفت: خب.

گفتم: فرض کن امام قبل از نماز دستور داده باشند، همه ی سربازان بلافاصله بعد از سلام نماز عصر، خبردار بایستند...

گفت: خب.

گفتم: اگر درست در همان موقع کسی بین دو نماز صحبت کند و روایت پیامبر را بخواند که هفتاد بار استغفار بعد از نماز عصر فلان ثواب را دارد، درباره ی او چه می گویی؟

گفت: بوووووووق.

گفتم: به کسی که روایات درست برائت را نگه داشته است که در هفته ی وحدت بخواند چه باید گفت؟

خندید و گفت: همان بوووووووق.

115ـ پیشرفته ترین روش موفقیت

 

همین که دانش­آموزی یا دانش­جویی و یا مدیری به طور جدی به فکر موفقیت می­افتد و نسبت به روش­ها و شگردهای پیشرفته­ی موفقیت کنجکاو می­شود، معمولا سر از کتابهای معروف و پرتیراژ غربی در می­آورد؛ کتاب­هایی چون «قورباغه­ات را قورت بده»، «چه کسی پنیرم را جا به جا کرد»، «لطفا گوسفند نباشید» و مجموعه کتاب­های «راز» و ده­ها کتاب آن­ورِ آبیِ دیگر که بسیاری­شان این ور آب آمده­اند و برخی هنوز ترجمه نشده و آن ور آب مانده­اند که عن قریب از راه خواهند رسید. خدا را چه دیدی شاید همین روزها کتاب دیگری به نام «گور خر را هورت بکش» یا «لنگ کفشم را کی قاپید» هم به بازار بیاید و به سرعت پرتیراژ شود.

وقتی در کتاب­فروشی­ها قدم می­زنی احساس می­کنی فقط غربی­ها آدرس موفقیت را بلدند، از بس که هر چه کتاب روش موفقیت است، کار آنهاست. حتی بسیاری از کتاب­ها و سی­دی­های ایرانی در این باره هم معمولا گزارش و رونویسی همان بحث­ها و روش­های آنهاست.

البته شکی در این نیست که این روش­ها و شگردها خالی از لطف نیست و نکات مفید و درست هم کم ندارد. ولی وقتی آدم می­شنود که رشد علمی ایران 13 برابر متوسط رشد علمی دنیاست، قاعدتا باید افق دید و سطح توقعش نسبت به روش­ها و شگردهای کسب موفقیت و به ویژه موفقیت علمی بالاتر رود و دیگر نباید حنای روش­های آن­ورِ آبی چندان رنگی نزد او داشته باشد.

جهان غرب از سیصد چهارصد سال پیش و حتی بیشتر،  موتور نهضت علمی خود را روشن کرد و از آن روز تا کنون با روش­های مشروع و نامشروع به تولید علم پرداخت و چشم جهانی را از اختراعات و اکتشافاتش خیره ساخت. اما در مقابل، جمهوری اسلامی ما تازه سی سال است که به طور جدی به نهضت علمی پرداخته است، ولی در همین زمان بسیار اندک که همراه با جنگ و محاصره و هزار و یک توطئه و دشمنی بوده است، به جایی رسیده است که در بعضی از دانش­ها و فن­آوری­ها تنه به تنه­ی غرب می­زند و هر از گاهی با دستیابی به یک فن­آوری نادر و کم­یاب، انحصار غربی­ها را می­شکند و کنفشان می­کند حسابی.

این یعنی این که بعضی از دانشجویان و دانشمندان ما با روش­ها و شگردهایی کار علمی می­کنند که روح متفکرین غربی از این روشها خبردار نیست. و باز یعنی این که روش­های غربی موفقیت و کامیابی هر چه که آن ور آب رونق و بر و رویی داشته باشند، این ور آب بنجل و رنگ و رو رفته­اند، هر چند که خیلی­ها نمی­دانند. تواضع و فروتنی هم حدی دارد! وقتی دانشمندان و پژوهشگران ما با وجود محاصره و جنگ و امکانات کم و هزار جور مشکل دیگر، میانگین سرعت رشد علمی جهان را له می­کنند و چنان پشت سر می­گذارندش که به گرد پا­یشان نرسد، دیگر چه معنی دارد که خیال کنیم این روش­های قورباغه­ای و پنیریِ وارداتی آخر دنیای روشهاست و همین­ها را باید یاد گرفت و به کار برد؟!

یکی از مهم­ترین اسرار موفقیت پیشرفته و بی­نظیر ما این است که در آزمایشگاه­ها و پژوهش­گاه­ها و دانشگاه­ها و کتاب­خانه­ها و کارخانه­های این کشور کسانی پیدا می­شوند که به عشق امام زمان و رهبرشان درس می­خوانند و پژوهش می­کنند و اختراعاتی ثبت می­کنند؛ نه به عشق هیچ چیز دیگری.

این موفقیت­های بی­نظیر حتما به این خاطر است که برخی از روش­ها و شگردهای مخترعین ما هیچ جای دیگر دنیا هنوز کشف نشده است. هیچ دانشمندی را نمی­توان پیدا کرد که برای حل مشکل پروژه­اش به اهل بیت (علیهم السلام)  توسل کند یا از شهدا کمک بگیرد. اما ما در کشور امثال شهید تهرانی مقدم را داریم که در کنار پژوهش و کار علمی، توسل به اهل بیت (علیهم السلام) می­کرد و به صورت اعجاب­آوری به موفقیت دست می­یافت.

ما در این سرزمین دانشمندانی داریم که باور کرده­اند این حدیث پیامبر را که فرمود: «أنا مدینة العلم وعلی بابها فمن أراد المدینة والحکمة فلیأتها من بابها»، و از همین روست که بدون نام و یاد امیر المؤمنین (علیه السلام) به کار علمی نمی­پردازند.

ما در کشور کسانی داریم که به عشق نشاندن گل لبخندی بر لبان امام زمان(عج) و نائبشان اختراع می­کنند و به تولید مشغولند، و ما تازه داریم می­فهمیم که گویا اثر انگیزه­های مقدس داشتن فقط این نیست که ثواب داشته باشد و بس، بلکه گویا در خلاقیت و ابتکار و تیزهوشی و کار علمی انسان هم مؤثر است. تجربه که فعلا همین را ثابت کرده است. 


بازنشر شده در: 598، ندای قلم.

106ـ جای این مسابقه ملی در فضای فرهنگی کشور خالی است

تا کنون به یاد ندارم که مقام معظم رهبری با چنین لحن جدی و تلخی خطر کاهش بحرانی رشد جمعیت ایران را هشدار دهد و حتی در پیشگاه خداوند متعال و تاریخ، عذر خواهی کند.

شاید آن زمانی که سیاست "فرزند کمتر زندگی بهتر" کلید خورد، بیش از دو سه قانون اقتصادی جزئی تصویب نشد، که دیگر اثری از آنها نیست، اما چیزی که هنوز بر فضای کشور سنگینی می کند، غبار تیره و تار فرهنگ های غلطی است که در لایه­ های مختلف جامعه رخنه کرده است، و هنوز خبری از پادزهر آن فرهنگ­های غلط در محصولات فرهنگی کشور دیده نمی­ شود. و تا این فرهنگ­ های غلط وجود دارند، خانواده­ های ما کم جمعیت خواهند ماند.

بگذریم از این که شاید هیچ فیلم و سریالی در کشور، یک خانواده­ کامل را الگو قرار نداده است، و به نظر می رسد هیچ خانواده­ ای در فیلم و سریال­ های ما دل بینندگان ایرانی را نبرده است، بلکه اصل بر این بوده است که همه­ خانواده­ ها به نحوی مشکل دارند و همیشه با هم سرِ جنگ، اما گه­ گاهی هم اگر خانواده­ی سالمی نشانمان دهند، هرگز خانواده­ پرجمعیتی نبوده است. تعداد فرزندان زیاد در سریال­ های ما همواره بستری برای نشان دادن مشکلات و دعواها و بدبختی­ ها بوده است. این فرهنگ را القا کرده­ اند که خانواده­ پرجمعیت، مساوی با "دردسر والدین" است، پدر خانه را "آقای گرفتار" می­ کند و اساسا پدر خانواده باید خیلی قلدر و "پدرسالار" باشد، تا به چنین زاد و ولدی اقدام نماید. این وضع فیلم و سریال­ های ماست.

صحنه­ خانواده­ های پرجمعیت همواره در خانه­ های قدیمی و کثیف کوچه پس کوچه­ های پایین­ شهرها به تصویر کشیده شده است؛ با این سکانس که چهار پنجتا دختر و پسر قد و نیم­­ قد سر یک چیز بی­خود دارند دعوا می­ کنند و مادرشان در حالی که یک کودک شیرخواری را بغل گرفته و از گریه­ اش کلافه شده است، با بداخلاقی تمام، سر بچه­ ها داد و هوار می­کند که "بس کنید دیگه، سرسام گرفتم از بس دعوا کردید!"

و از طرفی خانواده­ های باشخصیت و فرهیخته و باکلاسی که بسیار متین و باوقار هستند و اعضای خانواده به همدیگر احترام می­ گذارند، یا کلا فرزند ندارند، و یا فرزندانشان یکی دو تا بیش نیستند. و در چنین بستر کم­جمعیت و خانه­ سوت و کوری به این همه خوشبختی رسیده­ اند.

صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد، باید بجنبند و این غبار سیاه فرهنگ غلط را از فضای جامعه­ ما بزدایند. شایسته است در پی هشدارهای مکرر آقا، دیگر صحنه­ های تکراری و پرتعداد "خانواده­های پرجمعیت بدبخت" از فیلم و سریال های ما حذف شوند. شایسته است فیلم و سریال­ هایی با هدف زدودن فرهنگ "فرزند کمتر زندگی بهتر" تولید شود. با وجود این همه موضوع فرهنگی جدی و اولویت­ دار، معلوم نیست چرا کارگردانان ما دست از داستان­های خاله زنکی بر نمی­دارند، مگر سوژه­ خوب و قوی قحط است؟!

پیشنهادی دارم؛ خوب است صدا و سیما و وزارت ارشاد ما سالانه یک مسابقه­ سراسری ملی طرح و فیلم­نامه نویسی با چندین محور مهم و اولویت دارِ اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و دینی و اعتقادی و… برگزار کنند، و مقید شوند که فیلم­نامه­ های درجه یک و حائز رتبه را در دستور کار تولید قرار دهند.

عرف­ های غلط ازدواج، نماز، حجاب، خرید جنس ایرانی، تربیت فرزند، آیین همسرداری، ایمان به خدا، ایمان به غیب، فرهنگ انتظار، نقش قرآن در زندگی، شیوه انتخاب همسر، آسیب­ های جوانی و نوجوانی، روابط دختر و پسر، آسیب­ های ماهواره و اینترنت و موبایل و دیگر تکنولوژی های روز، کتاب­خوانی، ادب، احترام به پدر و مادر، بصیرت سیاسی، آرمان­ های امام و انقلاب و هزاران موضوع ریز و درشت دیگر وجود دارد که درباره­ شان چیز قابلی تولید نشده است. بیایند و مردانگی کنند و چنین مسابقه­ ای را در سطح ملی برگزار کنند. قول می­ دهم که با چنین کاری تحول و جهش شگرفی در شکل و محتوای فیلم و سریال­ های ما رخ خواهد داد.

امروز فرهنگ شیطانی غرب، برای القای پیچیده­ ترین شبهات اعتقادی و فلسفی نیز دارد فیلم می­ سازد، چنین نیست که دیدگاه­ های فلسفی­ اش را تنها از راه کتاب و مقاله مطرح کند. و متأسفانه ما هنوز وارد این عرصه نشده­ ایم.

شاید اگر چنین پیشنهادی عملی شود و در سطح کشور، اجرا شود، شاهد روزی خواهیم بود که در حوزه و دانشگاه­ های ما آن­ گاه که شاگرد شبهه­ اعتقادی و فلسفی سختی مطرح می­کند و از استادش جواب و منبع درخواست می­ کند، استاد در کنار ذکر یکی از کتاب­های شهید مطهری (ره) بگوید فلان فیلم ایرانی را هم حتما ببین، پاسخ روشن و دل­چسبی به شبهه­ ات می­ دهد.

105ـ سربندهای "یا کوروش" و "یا رستم" هم مگر بود

 

چند سالی است که مد شده است، به گونه­ای درباره­ی هشت سال دفاع مقدس بگوییم و بنویسیم و برنامه و فیلم و سریال تولید کنیم که انگار این جنگ هشت ساله­ی ما جنگی میان دو قومیت یا دو نژاد و یا دو کشور بود و همین، و این شهدا و رزمندگان عزیز ما رفتند تا از هویت ملی و عرق ایرانی و تمامیت ارضی این آب و خاک دفاع کنند. صدا و سیمای ما در کنار ده­ها کار و برنامه­ی زیبا و مفیدی که برای هشت سال دفاع مقدس ساخته است ـ که دستش مریزاد ـ در سال­های اخیر برنامه­های دفاع مقدسش بیشتر رنگ و بوی ملی و نژادی و ایرانی گرفته است.

صحنه­های حماسه و رشادت و شهادتِ رزمندگانِ این جنگِ مقدس را بیشتر دارند با ترانه­ها و سرودهای ملی و ایرانی و وطن­پرستانه نشانمان می­دهند و در واقع با این سرودها و شعرهای ملی معنی می کنند. نتیجه­ی کار هم این می­شود که بسیاری از جوانانِ امروز وقتی می­خواهند از کار شهدا و رزمندگان بگویند و تعریف کنند، می­گویند اینها رفتند تا نام ایران و ایرانی در جهان سرافراز بماند؛ رفتند تا ما جوانان بتوانیم به ایرانمان افتخار کنیم و به ایرانی بودنمان ببالیم…

و متأسفانه کم از صدا و سیما نمی­شنویم این گونه تحلیل و نگاه را، تا جایی که یک بار، یکی از مجریان تلویزیونی در برنامه­ی زنده گفت: اگر صدام رستم را می­شناخت، هیچ گاه جرأت نمی­کرد به ایران حمله کند! گویی رزمندگان و شهدای ما به خاطر تأثیر شگرفی که از شخصیت رستم داشتند و شجاعت سرشاری که از روح داستان­های شاه­نامه­ی فردوسی در جانشان نشسته بود، این چنین حماسه آفریدند که مغز ژنرال­های بزرگ دنیا در برابر دلاوری­هایشان هنگ کرده بود. و معلوم نیست به چه دردی می­خورد این نگاه سطح پایین و غلط به دفاع مقدس و شهدایش.

البته هر کسی در نوع نگاه و بیانش آزاد است، اما این آقایانی که اصرار دارند جنگ را با رنگ و بو و مزه­ی ایرانی و فارسی تفسیر کنند، آیا بهتر نبود به جای تحریف کار شهدا و رزمندگان جنگ که به لحاظ اخلاقی بسیار کار زشتی است،  خود نیز به جبهه می­رفتند و با حضورشان رنگ و بوی ملی و ایرانی جبهه را پررنگ­تر می­کردند؟ خوب بود یک لشکر از این تیپ آدمهایی که دلشان تنها برای ایران و ایرانی می­تپد، و کاری به هیچ آرمان و هدف الهی و اسلامی دیگری ندارند، به جبهه می­رفتند و خودی نشان می­دادند؛ مثلا شبها در سنگر از رستم و سهراب می­خواندند و با داستان­های شاهنامه انرژی می­گرفتند، یا این که شبهای عملیات، وصیتنامه­هایشان را با ادبیات ایرانی و ملی و نژادی می­نوشتند، نه مثل دیگر رزمندگان و شهدا که کلیدواژه­ی وصیت­نامه­هایشان امام حسین و اسلام و ولایت فقیه و دین و قرآن بود. اینها باید فکر این روزها را می­کردند و برای برنامه­های تلویزیونی­شان سند و مدرکی جور می­کردند، تا وقتی جنگ و جبهه­ی ما را با ایرانی­گری قاطی می­کنند متهم به تحریف جبهه نشوند. می­بایست نمی­گذاشتند همه­ی عملیات ما با اسم­های اسلامی و عربی انجام بگیرد. باید کاری می­کردند و چند عملیاتی را هم با نام­های اصیل ایرانی مانند تخت جمشید و ایرانیان و مهرگان و پارس و خلیج فارس و البرز و زاگرس و این جور اسم­ها انجام می­دادند، تا این روزها بسیجی­ها و رزمنده­ها سر جایشان بنشینند و تسلیم شوند که این تیپ آدمها هم در جبهه کم نبودند و سهم بسزایی در جنگ داشتند. بدک نبود اگر چند عملیاتی را با رمز یا کوروش و یا داریوش شروع می­کردند. چرا عقب نشستند و تماشا کردند و اجازه دادند، فرزندان امام و عاشقان امام حسین ـ علیه السلام ـ همه­ی جنگ را خود اداره کنند و همه را سراسر با فرهنگ قرآن و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به پیش ببرند؟ چرا چهارتا سربند "جانم فدای ایران" و "ای کوروش کبیر جانم فدایت" و "یا رستم" و "یا سهراب" طراحی نکردند و به پیشانی بر و بچه هایشان نبستند، بلکه جا خالی کردند و گذاشتند همه­ی سربندها با نام­های مبارک اهل بیت ـ علیهم السلام ـ مزین شوند.

این جنگ، جنگ بین ایران و عراق نبود، جنگ بین جبهه­ی حق و جبهه­ی باطل بود. سران کفر با اسلام و ایمان و قرآن و نظام اسلامی سرِ جنگ داشتند نه با ایران و ایرانی. و این حقیقت را سربازان مخلص حضرت روح الله، خوب فهمیده بودند. فهمیده بودند، جنگ، بر سرِ خاک و مرز و این مسائل نیست، اینها بهانه­ای بیش نبود. آن چه هدف بود، اسلامی بود که اگر در نقطه­ای حکومت کند، امنیت سراسر جبهه­ی کفر را به خطر خواهد انداخت.

کاش صدا و سیمای ما سخنان امام را جدی­تر می­گرفت. کاش اینقدر سلیقه­ای و ذوقی عمل نمی­کرد در ساخت برنامه هایش. مدیران و برنامه­سازان و فیلم­سازان و همه­ی کسانی که زحمت می­کشند و برای هشت سال دفاع مقدس کاری می­کنند، خوب است که قبل از شروع کارشان، یک بار پیام امام را به مناسبت قبول قطعنامه 598 بخوانند. ضرر نمی­کنند.

امام در آن پیام تاریخی و خواندنی فرمودند: "امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه‏ها و مرفهین بى‏درد شروع شده است." بلندای افق دید امام سراسر جهان بشری بود نه ایران تنها؛ "ما براى احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد."

امام ما بزرگ بود، جهانی بود، فرا تاریخی بود، فرا مرزی بود و سربازانی تربیت کرد که مانند خودش فکر می­کردند، که اگر چنین نبودند، هرگز در جنگ نابرابر تاب نمی­آوردند.

سطح نگاه امام را بخوانید و از افق دید این مرد بزرگ لذت ببرید، و کمی هم افسوس بخورید بر تحلیلهای دست پایین ما از جنگ: "امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدى است. و مسلمانان در یک تشکیلات بزرگ اسلامى رونق و زرق و برق کاخهاى سفید و سرخ را از بین خواهند برد. امروز خمینى آغوش و سینه خویش را براى تیرهاى بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها و موشکهاى دشمنان باز کرده است و همچون همه عاشقان شهادت، براى درک شهادت روزشمارى مى‏کند. جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمى‏شناسد. و ما باید در جنگ اعتقادى‏مان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم. ان شاء اللَّه ملت بزرگ ایران با پشتیبانى مادى و معنوى خود از انقلاب، سختیهاى جنگ را به شیرینى شکست دشمنان خدا در دنیا جبران مى‏کند. و چه شیرینى بالاتر از اینکه ملت بزرگ ایران مثل یک صاعقه بر سر امریکا فرود آمده است. چه شیرینى بالاتر از اینکه ملت ایران سقوط ارکان و کنگره‏هاى نظام ستمشاهى را نظاره کرده است و شیشه حیات‏ امریکا را در این کشور شکسته است. و چه شیرینى بالاتر از اینکه مردم عزیزمان ریشه‏هاى نفاق و ملیگرایى و التقاط را خشکانیده‏اند. و ان شاء اللَّه شیرینى تمام ناشدنى آن را در جهان آخرت خواهند چشید. نه تنها کسانى که تا مقام شهادت و جانبازى و حضور در جبهه پیش رفته‏اند، بلکه آنهایى که در پشت جبهه با نگاه محبت بار و با دعاى خیر خود جبهه را تقویت نموده‏اند از مقام عظیم مجاهدان و اجر بزرگ آنان بهره برده‏اند. خوشا به حال مجاهدان! خوشا به حال وارثان حسین- علیه السلام!."

این یادداشت به درازا کشید و از حوصله­ی متوسط خوانندگان خارج شده است، اما نمی­شود از این فرازهای اکسیری و بی­نظیر و غریب امام گذشت.

فرمود: "اذناب امریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسئله‏اى نیست که بشود با پیروزى یا شکست در صحنه‏هاى نبرد مقایسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگى و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر و یا شهرهاى دیگر آزاد شد. تمامى اینها خیالات باطل ملیگراهاست. ما هدفمان بالاتر از آن است. ملیگراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین الملل اسلامى در جهان فقر و گرسنگى است. ما مى‏گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسى دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا اللَّه» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگوارى به اهتزاز درآوریم. پس‏ اى فرزندان ارتشى و سپاهى و بسیجى‏ام، واى نیروهاى مردمى، هرگز از دست دادن موضعى را با تأثر و گرفتن مکانى را با غرور و شادى بیان نکنید که اینها در برابر هدف شما به قدرى ناچیزند که تمامى دنیا در مقایسه با آخرت."


ارسال شده به پایگاه 598

بازنشر شده در: عماریون، مشرق نیوز، بولتن نیوز، صراط نیوز، خبرگزاری دانشجو، تریبون مستضعفین، هم اندیشی، ندای انقلاب، تبیان نیوز، شیعه نیوز، جهان اسلام، تحلیل پرس، اخبار مذهبی شیعه، حدید نیوز، فردوس برین، حرف تو، هزار نیوز.

یادداشتهای مرتبط:

97ـ فرهنگ ایرانی دقیقا یعنی چه؟

97ـ فرهنگ ایرانی دقیقا یعنی چه؟

هر چه از عمر انقلاب می گذرد و فاصله ی بیشتری با سالهای جنگ می گیریم، صدا و سیمای ما بیشتر رنگ و بوی ایرانی می گیرد و سنگ فرهنگ ایرانی را محکمتر به سینه می زند. ادبیات برخی از مسؤولین ما هم به گونه ای شده است که گویا ایرانی بودن، مثل عادل بودن و مهربان بودن و شجاع بودن و دیگر ویژگیهای خوب، جزئی از ارزشهای انسانی است، یا ارزشی است که ارزشی بالای دست ندارد.

واژگانی مانند فرهنگ ایرانی و آداب و رسوم ایرانی و عِرق ایرانی و ارزشهای ایرانی و غیرت ایرانی و ایرانیهای دیگری از این دست، شده کلیدواژه ادبیات بسیاری از تریبونها و برنامه ها و رسانه های مختلف. و من هنوز نمی دانم که اگر بخواهم ایرانی زندگی کنم و پایبند فرهنگ ایرانی باشم چه باید بکنم و از چه باید بپزهیزم؟

این سؤال جدی را تا کنون هیچ یک از منادیان فرهنگ ایرانی مطرح نکرده اند و احتمالا به ذهنشان خطور نکرده است، که گیرم اگر بخواهم مو به موی این اصولی که خود را برای آنها به آب و آتش زده اند، اجرا کنم و لحظه ای از هنجارها و ارزشها و آرمانها و آداب و رسوم ایرانی منحرف نشوم، چگونه باید زندگی کنم و منبع دریافت این فرهنگ ناب و اصیل ایرانی چیست؟

چگونه باید تشخیص داد که این کار جزء فرهنگ ایرانی است، و آن کار با فرهنگ ایرانی بیگانه است؟ و اگر تشخیص دادیم که فلان کار و فلان روش زندگی جزئی از فرهنگ ایرانیان است، بر اساس کدام منطق و کدام دلیل، باید آن فرهنگ را پذیرفت و هیچ نگاه چپی به آن نیانداخت؟

آیا فرهنگ ایرانی همان است که بیشتر ایرانیان در زندگی خود انجام می دهند؟ اگر این است، پس فرهنگ ایرانی آش شوله قلم کاری می شود از بسیاری از کارهای خوب و بد و عادات زیبا و زشتی که معلوم نیست چه ارزشی دارد و چرا بدون سوا کردن همه را باید درهم پذیرفت.

امروز بیشتر ایرانیان در مراسم ازدواج چنان بر خود سخت می گیرند و در تشریفات زیاده روی می کنند که مپرس. و این زیاده روی و دست بالا گرفتن مهریه و جهیزیه و برگذاری مراسم مختلف و پرخرجِ قبل و بعد از ازدواج، فرهنگ شده است در این مرز و بوم. و هر فرهنگ شناسی به راحتی می تواند این فرهنگ غلط را به ایرانیان نسبت دهد. حال آیا نباید به این فرهنگ غلط چیزی گفت و انتقاد کرد، چون ایرانی است؟

شاید کسی بگوید در این سالهای اخیر است که فرهنگ ازدواج و عروسی مردم چنین شده است، اما در گذشته چنین نبوده است… خب، بر چه اساسی ایرانیان سالهای دور فقط تعیین کننده فرهنگ ایرانی هستند و ایرانیان امروز دستی در تعیین فرهنگ ایرانی ندارند؟

آیا فرهنگ ایرانی همان است که شعرای این مرز و بوم سروده اند و توصیه کرده اند؟ آیا می توان این را پذیرفت؟ آنگاه اگر عادت فراگیری در میان ایرانیان باشد، ولی در شعر فارسی سخنی از آن به میان نیامده باشد، دیگر ایرانی نیست؟! وانگهی اگر کار و فرهنگ خوبی در شعر پارسی سرایان نیامده باشد، آیا باید آن را  بد بدانیم چون بر این اساس با فرهنگ ایرانی بیگانه است؟! دیگر این که اگر عقاید و توصیه های پوچ و باطلی در گوشه و کنار دیوانهای شعرا پیدا شد، چطور؟  

و جای این سؤال جدی هم در این یادداشت کوتاه خالی است که تقلید کورکارانه از پدران و نیاکان که در آیات بسیاری از قرآن نکوهیده شده است، آیا جز این است که انسان آداب و رسوم و فرهنگ قوم و خویش و همشهریان خود را بدون هیچ واکاوی و نقدی، دربست بپذیرد و آن را مقدس شمارد؟!

با وجود فرهنگ اصیل و ناب اسلامی که نه به دست نیاکان ما که به دست خداوند متعال تنظیم شده است، چه نیازی دیگر به فرهنگ ایرانی که نه معیار و خطکش درستی دارد و نه خود معیار و میزان درست و درمانی است.

اگر کسی دم از فرهنگ اسلامی می زند، از یک منظومه مشخص و معینی دم زده است که موجود است و همه ی ملتها را می توان بر اساس آن سنجید و ارزیابی کرد. قرآن و سنت قطعی پیامبر و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ راه تشخیص فرهنگ اسلامی در همه ی ابعاد حیات فردی و اجتماعی است. و روشن است که چنین منبع جامعی را نمی توان برای فرهنگ ایرانی پیدا کرد. و اساسا فرهنگ ایرانی چنین جامعیتی ندارد.  

و در آخر، اگر قبول ندارید بدانید که در طول تاریخ ایران، هیچ کسی به اندازه امام عزیزمان به این کشور خدمت نکرد و به آن عزت و عظمت نبخشید. و این که در راستای پیشرفت و سربلندی ایران هیچ راهی نبود که از چشم امام مخفی مانده باشد و آن را نشانمان ندهد. و این را هم بدانید که در کنار دهها عبارت "فرهنگ اسلامی" که امام در سخنرانیهای مختلف بکار برده اند و بر آن تأکید ورزیده اند، حتی یک عبارت "فرهنگ ایرانی" در کل صحیفه امام به چشم نمی خورد. بدون شک اگر تأکید بر فرهنگ ایرانی اثر سودمندی بر عزت و مجد این کشور داشت، امام از تأکید بر آن دریغ نمی کرد. پس حتما چندان اهمیتی ندارد که امام حکیم ما یک بار هم لازم ندانستند از آن یاد کنند.

95ـ آیا اسلام به زن ظلم کرده است؟

وقتی با معتادان و مجرمان و خلافکاران و اراذل و اوباش مصاحبه می کنند و وضعیت زندگی آنها را بررسی می کنند، معمولا به این نتیجه می رسند که اکثر اینها خانواده های درست و حسابی نداشتند و در فضای یک خانواده ی خوبی تربیت نشده اند. زندگی دختران خیابانی را هم که تحلیل می کنند، باز معلوم می شود که بیشتر اینها محبتی که باید در خانواده ببینند، ندیدند و این شد که فکر فرار از خانواده به سرشان زد…

این جملات هزاران بار از زندانیان و بزه کاران اجتماعی شنیده شده است که بابام یا مادرم معتاد بود، در خانه همیشه بین پدر و مادر جنگ بود، مادرم از پدرم جدا شده بود و من جدای از مادرم زندگی می کردم، مادر و ناپدری ام جوری با من رفتار می کردند که گویا در خانه زیادی ام…

از آن طرف، زندگینامه ی بسیاری از شهدا و علمای بزرگ و انسانهای موفق در میدانهای مختلف علمی و دینی و جهادی نشان می دهد که شالوده شخصیت خوب و موفقشان از ابتدای کودکی و بلکه از هنگام بارداری و شیرخوارگی در بستر یک خانواده ی صالح و سالم  و آغوش مادری مهربان شکل گرفته بود. مثلا در هنگام بارداری و شیردهی مادرشان همیشه باوضو بود و دائم قرآن می خواند. از دوران کودکی مادرشان آنها را به جلسات روضه می برد و با امام حسین (علیه السلام) آشنایشان کرده بود. فضای محبت و انس و مهربانی بین پدر و مادر همواره در خانه حاکم بود. پدرشان آدم حسابی بود. مادرشان انسان باشخصیت و محترمی بود… و گمان نمی کنم کسی باشد که در این حرفهای بدیهی و فوق روشن تردیدی داشته باشد.

حالا با این وصف، آیا اسلام به زن ظلم کرده است که به او گفته مهمترین نقش تو اداره ی خانواده و رسیدگی به همسر و فرزندان است؟! و من نمی فهمم که وقتی خدا زن را در حساسترین جایگاه شکل گیری شخصیت انسانها قرار داده است و در آن جایگاه به او نقش داده است، این زن دیگر چه کم دارد که برخی بیایند و برایش دلسوزی کنند و به او نقشهای در پیتی بازاری بدهند تا احساس کمبود شخصیت و بی هویتی نکند؟! مگر خانواده جزیره ای در مریخ است و جدای از جامعه است که اگر کسی در خانواده نقش داشت، باید به این فکر باشد که در جامعه هم نقش پیدا کند؟! چطور رئیسی که از صبح تا بعد از ظهر در اتاق ریاستش ریاست می کند، و دکتری که ساعتها در اتاق دربسته ی مطبش مشغول کار است، در جامعه نقش دارند، اما مادری که همه روز فعالیت می کند تا فضای خانواده را گرم و عاطفی و سالم نگه دارد، نقشی در جامعه ندارد؟!

امروز مادر امام خمینی (قدس سره) در این جامعه بیشتر نقش دارد، یا بهترین و والاترین و مؤمنترین استاد دانشگاه های زن کشورمان؟ کدامشان؟! امروز مادر شهیدان زین الدین در جامعه بیشتر نقش ایفا می کند، یا بهترین پزشکان زن کشور؟ کدامشان؟!

من عمدا مادران بزرگان را با دختران مجرد فروشنده و بازاریابی که به خاطر ظاهر آراسته و روابط عمومی بالایشان چندرغاز پول می گیرند مقایسه نمی کنم، بلکه با بهترین و والاترین زنان شاغل کشور مقایسه می کنم تا بگویم که حتی بهترین زنانی که نقشهای والا و باارزش جامعه را ایفا کرده­اند، از آن جهت که نقش اصلی آنها نیست، به گرد پای زنانی که نقش اصلی خود را به بهترین شکل ادا کردند، نمی رسند.

نقش اصلی زن، مادری و همسری است. زن مسؤول تدارکات مهر و عاطفه در خانواده است تا همسر و فرزندانش به جایی برسند و بیرون از خانواده موفق باشند و نقششان را خوب ادا کنند.

و ناگفته نماند که نقش مستقیم زن در جامعه را منکر نیستم و حتی به ضرورت ورود زن در برخی از شغلهای جامعه ایمان دارم، اما سخن این است که هیچ کدام از آن نقشها وشغلها، هر چند که ضروری باشند، جای نقش اصلی او را در جامعه نمی گیرند و هیچ کدامشان به اندازه ی نقش همسری و مادری زن اثر و خاصیت ندارند. «از دامن زن مرد به معراج رود، بر دامن مادر شهیدان صلوات»

94ـ خرمشهر هنوز آزاد نشده است

یادش به خیر. شاید بعد از خبر بازگشت امام به ایران و پیروزی انقلاب، هیچ رویدادی تا کنون به اندازه­ی آزادی خرمشهر، ملت ایران را خوشحال نکرده است. واقعا هم خوشحالی داشت؛ کار کمی نبود شکستن آن دیوار تا بن دندان مسلح دشمن و به لجن مالیدن دک و پز صدها کارشناس نظامی جهان که آزادی خرمشهر را محال می دانستند. صدام هم چنان خرمشهر را قطعه­ی جداناپذیر عراق انگاشته بود که نقشه های چاپ جدید عراق را با وصله­ی نچسب خرمشهر منتشر ساخت و با اعتماد به نفس تمام، برای آزادسازان خرمشهر قول اشانتیون هم داده بود که اگر خرمشهر را گرفتید، بصره هم مال خودتان! یاد شهدای عزیز عملیات بیت المقدس به خیر و روحشان شاد که خوب کنف کردند، دشمن مغرور را.

دشمن ما هنوز که هنوز است، از ضرب شست جوانان رزمنده ما یکه خورده و به خود می لرزد و دیگر جرأت ندارد به خرمشهر نگاه چب بیاندازد، چه رسد به این که به فکر اشغال خرمشهر باشد…

اما دشمن امروز، خرمشهر را بی هوا می زند وچنان اشغال می کند که به غیرت کمتر کسی بر بخورد. امروز خرمشهر آباد است. از بمباران خبری نیست. صدای توپ و موشک در کار نیست. صدای جیغ و فریاد زنان و کودکان به گوش نمی رسد و خلاصه همه چیز آرام است. و همین است که جنگ امروز را سختتر از جنگ دیروز می کند.

امروز، دائم باید به همدیگر تذکر دهیم که برادرم، خواهرم، مواظب باش که در جنگیم و دشمن در کمین است. جنگی است بی رنگ و بو که ناغافل می زند و بدون این که کسی را بخواهد آواره کند، خرمشهر را اشغال می کند.

عرصه، عرصه­ی جنگ بزرگتر و جهاد اکبری است که همه تک و تنها باید در آن برزمند. جنگ نرم هر چند که رسانه ای است، اما نمی شود مارشی برایش ساخت و لباس رزمی برایش دوخت و شب عملیاتی برایش تهیه دید. دشمن شب و روز حمله می کند، اما دریغ از یک آژیر خطری که وضعیت قرمز شهر را به همگان بفهماند و برق شهر را خاموش کند. دیگر از این خبرها نیست و جور دیگر باید از خرمشهر دفاع کرد. 

وقتی می بینی که بدحجابی در شهر، بیداد می کند، باید بدانی که چکمه های دشمن، هنوز بر خاک خرمشهر سنگینی می کند. و باید برای آزادسازی اش کاری کرد و چاره ای جست. دیش ماهواره های نصب شده بر بام ها همه نشان از سنگرهای سقوط کرده است. ولی حیف که منظرش به اندازه ی سقف ریخته­­ی یک خانه جنگ زده، دردناک نیست، وگر نه همه می فهمیدند که خرمشهر در خطر است.

جنگ امروز سختتر و دشوارتر است، چرا که هیچ گاه نمی توان جشن آزادسازی خرمشهر را در این جنگ پنهان گرفت و هیچ روزی در تقویم سال، یادآور رشادتهای پنهان رزمندگان جنگ نرم فرهنگی نخواهد بود. 

امروز هر خانه یک سنگر است و پدر و مادر، سنگربان و فرمانده لشکرند. و خوشا به حال آن فرمانده ای که در خانه و مقر فرماندهی­اش، حال و هوای سنگرهای جبهه حاکم باشد و در آن سنگر، کسی یادش نرفته است که جنگ بی رنگ و بویی در کار است و باید برای خرمشهر کاری کرد.