چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید مقدام حیدری» ثبت شده است

جای شبکه‌ی مناظره خالی!

شاید بشود گفت در نظام مردم‌سالار ما که با انتخاب مردم، مسئولین کشور بر سر کار می‌آیند، مهم‌ترین مشکل، این است که گاهی مردم، دقیقا نمی‌دانند گره کار چیست و چگونه باید بازش کرد. مردم کوچه و بازار که سهل است، گاهی فرهیختگان جامعه هم دقیقا نمی‌دانند مشکل کجاست. وقتی مسائل خوب تببین نشود و رسانه‌ها از روی عمد یا سهو، قضایا را ماست‌مالی کنند و مردم از داشتن تحلیل درست و نگاه دقیق محروم بمانند، آن وقت نسخه‌های غلط و آدم‌های غلط را به راحتی می‌شود به این مردم غالب کرد. که خیلی وقت‌ها غالب کردند!  

الآن این تورم افسارگسیخته، زاده‌ی چیست دقیقا؟ دزدی و رانت مسئولین؟! نقدینگی و چاپ و پول؟! دلارزدگی اقتصاد کشور؟ تحریم؟ دقیقا مشکل کجاست؟ این کدام غده‌ی سرطانی است که اگر ریشه‌کن شود، بقیه‌ی مسائل اقتصادی کشور حل می‌شود یا دست کم دیگر چندان آزاردهنده نخواهد بود؟ مردم نمی‌دانند. نمی‌خواهم از شأن مردم، خدای نکرده بکاهم؛ این عدم آگاهی نتیجه‌ی سردرگمی خود فرهیختگان و مسئولین و رسانه‌ها است. تا حدودی هم طبیعی است. مگر چند نفر از اساتید حوزه و دانشگاه می‌توانند دقیقا مشکل را تشخیص دهند و نسخه‌ی نقطه‌زن برایش بپیچند؟! زیاد که نیستند.

آن وقت چه می‌شود؟ آن وقت مدیران کشور مطالبه‌ی مشخصی از مردم دریافت نمی‌کنند. آحاد مردم که سهل است، از فرهیختگان کشور هم مطالبه‌ی معین و مشخصی دریافت نمی‌کنند و زیر فشار افکار عمومی، برای اجرای یک سیاست مشخص و یک طرح معین قرار نمی‌گیرند.

امروز همه‌ی مردم از دولت می‌خواهند تورم را مهار کند. ولی این کافی نیست. باید همه‌ی مردم بدانند که دقیقا مشکل تورم از کجاست، و دولت برای مهار تورم دقیقا چه کاری باید بکند. هر وزیری که بین مردم می‌آید، باید این مطالبه‌ی واحد را بشنود و تحت فشار قرار بگیرد که: پس کو فلان طرح و بهمان برنامه؟ چرا انجامش نمی‌دهید؟ ائمه‌ی جمعه و جماعت، سخنرانان و تریبون‌داران، نویسندگان و گویندگان این‌قدر باید آن حرف واحد را تکرار کنند که تبدیل به ادبیات شایع و مطالبه‌ی ملی شود.

سخت است ولی کار نشد ندارد. راه چاره‌اش برگزاری مناظره‌های متعدد ملی است. از بین هزاران استاد و متخصص، کم‌اند کسانی که حرف جدید می‌زنند و نسخه‌ی نو ارائه می‌دهند. تعداد اندکی پیدا می‌شوند که علاج واضح و مشخص ارائه می‌دهند و چند ساختار را از بیخ و بن به چالش می‌کشند. طبیعتا مخالفینی پیدا می‌شوند که حرف‌های نوبرشان را برنمی‌تابند. و معمولا شروع می‌کنند به هو کردن و از دور لنگ کفش پرت کردن. خصوصا اگر از وضع خراب موجود، سودی به جیب بزنند.

باید فرهنگ مناظره باب شود؛ آن هم خیلی بیش‌تر و وسیع‌تر از امروزِ جامعه. نظریه‌پردازان باید این‌قدر پنجه در پنجه‌ی هم کشتی بگیرند تا معلوم شود، حرف محکم‌تر را چه کسی می‌زند. با کُری خواندن و از دور جواب دادن و لنگ کفش پرت کردن کاری از پیش نمی‌رود. کسی که حرف حساب جدید دارد، باید بتواند از پس ده‌ها مناظره بربیاید. هم‌چنین اگر کسی نسخه‌ی باطلی ارائه داد، یا ادعای باطلی کرد، باید از همه جا به مناظره دعوت شود و پاسخ‌گوی حرفش باشد. باید از دل هر مناظره‌ی مهم و سرنوشت‌سازی چند مناظره‌ی دیگر زاده شود. بالأخره باید دوران بزن‌دررو را در ساحت علم و نظر هم به پایان رساند.

با گسترش و تقویت فرهنگ مناظره‌ی درست و علمی، آرام آرام جامعه‌ی فرهیخته‌ی بی‌طرف و باانصاف کشور، به حرف حق و نسخه‌ی درست گرایش پیدا می‌کند و آن حرف و نسخه را در سطح ملی گسترش خواهد داد. و از دل همین فعالیت علمی تمیز، مطالبه‌ی ملی شکل خواهد گرفت و نسخه‌های علط و آدم‌های غلط به حاشیه و محاق خواهند رفت. خود مسئولین هم آن‌گاه بهتر می‌فهمند چه باید بکنند. آن‌گاه مسیر اجرای سیاست مطالبه شده از سوی مردم هم هم‌وارتر خواهد بود.

اگر جهاد تبیین یک واجب فوری است، پس صداوسیما قاعدتا باید سرمایه‌گذاری بیش‌تری برای اجرای مناظره‌های وزین و سطح بالا بکند. اصلا چطور است یک شبکه‌ی مستقل برای مناظره‌ها افتتاح کنند؟! پیشنهاد پربی‌راهی نیست.

230ـ دعایی که سربازانتان وتو می‌کنند!

آخی؛ نوش جان‌تان باشد آقا زیارت رضا جان‌مان! معلوم است دلتان حسابی تنگ شده بود. البته که دل به دل راه دارد؛ روح الأمین باید حدس بزند و ترسیم کند امام رضا(ع) را که چقدر از آمدنتان خوش‌حال است ‌و چه جور تحویل‌تان گرفته در این لحظه. لابد این روزها مثل هر سال، دل‌تان باز هوای کربلا کرده و آتش اشتیاق‌تان برای اربعین گر گرفته است. عوضش خلوت‌‌خانه‌ی ضریح امام رضا(ع) نوش جان شما! اصلا ما دوست داریم فقط شما را در قاب ضریح امام رضا(ع) ببینیم. ما که بی‌خبریم از اسرار عالم ولی با اندک معرفتی که داریم حدس می‌زنیم حسین(ع) به امام رضا(ع) پیغام داده‌: هر چه قرار بود سید علی در اربعین از دست من و عباسم بگیرد، قرار شده از دست شما بگیرد! هر دعایی که آنجا کردید؛ الهی آمین، مگر دعا برای تعجیل در شهادتتان. این مورد را سربازانتان سال‌هاست وتو می‌کنند. طول عمرتان، این دعای به این مهمی را هم لابد مثل همیشه از قلم انداخته‌اید؛ مشکلی نیست؛ شک ندارم که این دعای روزانه‌ی امام زمان(ع) است. چطور نائبش بعضی‌ها را هر روز به اسم دعا می‌کند، خود امام زمان(عج) نکند؟! حاشا و کلا!

229ـ عجب سلیقه‌ای دارد حسین!

در سال‌های گذشته، شاید هر بار که می‌خواستم به #زیارت_اربعین بروم تا لحظه‌ی آخر، یک گیر و گوری در کارم بود که معلوم نبود آخرش می‌شود یا خیر؛ یا مشکل مالی بود، یا گیر قانونی بود، یا مرز را بسته بودند، یا برنامه‌هایم در آن گیر و دار به هم پیچ خورده بود. خلاصه هر بار، اوضاع جوری بود که هر کس می‌پرسید امسال چه کاره‌ای، می‎گفتم: اگر به دلم باشد، خیلی دوست دارم بروم، دعا کنید جور شود... و غالبا جور می‌شد.

غلط نکنم این طراحی خود امام حسین(ع) باشد که می‌خواهد زائرانش چند روزی در تب و تاب زیارت باشند و نذر و دعا کنند و تا لحظه‌ی آخر مطمئن نباشند که چه می‌شود. انگار خود حسین(ع) دوست دارد، وقتی از مرز رد می‌شویم با ذوق و شوق استوری کنیم و به خانواده خبر بدهیم که بالأخره رد شدیم؛ بعد به رفیقمان زنگ بزنیم و بگوییم: تا گنبدِ حسین و عباسش را نبینم باورم نمی‌شود؛ باز دعا کنید برسیم! لابد این از خوش‌ذوقی و باسلیقگی خود حسین(ع) است که حتی اگر هر سال ما را دعوت کند، در هر سالش باید سناریویی غافل‌گیرانه طراحی کند؛ یعنی قشنگ جان‌به‌لبمان کند و آخرِ سر بکشدمان سمت خودش. این اخلاقِ عاشق‌کش حسین‌جانِ ماست که از بین دو رفیق، اسباب سفر یکی را فقط جور می‌کند، تا آن دیگری با حسرت و اشک و گریه رفیقش را در بغل بگیرد و بدرقه‌اش کند، آن وقت چند روز دیگر، وسط آن شلوغی هر دو را در بین الحرمین به تور هم‌دیگر بیاندازد. عجب ذوق و سلیقه‌ای دارد حسین!

228ـ حسین قدیانی این خوبی‌ها را هم دارد

پارسال که #حسین_قدیانی ترمز بریده بود و جفت‌پا رفته بود توی شکم آبروی خویش، یادداشتی برایش نوشتم که هم‌چنان آن زیرمیرهای همین صفحه هست. آن روزها بلاکم کرد و من از راه دیگری یادداشت‌های هرازگاهی‌اش را دنبال می‌کردم. ولی از آن موقع تا الآن بارها دیده‌ام به نوعی اظهار پشیمانی کرده و سعی کرده با قلمش جبران کند آن چه گذشت را.

بد نیست - حالا که آن روزها واکنش نشان دادم - بستایم این روحیه را، هر چند شاید برخی‌ها هنوز دل پری از او داشته باشند و این چند سطر، به کامشان خوش نیاید. قبول کنیم عذرخواهی و اعتراف به اشتباه و شکست، سخت است. کم ندیده‌ایم آن‌هایی را که از پست و استوری‌شان پشیمان می‌شوند؛ فوقش پاکش می‌کنند و مدتی آفتابی نمی‌شوند و هم‌چین که آب از آسیاب افتاد، دوباره سر از آب درمی‌آورند و خلاص! خدایی کم پیدا می‌شود آدم برای خطایی که کرده سال‌گرد بگیرد و دوباره به اشتباهی که داشت یادمان می‌رفت اعتراف کند. 

حسین قدیانی، عشق دیرینه و ان‌ شاء‌ الله ماندگاری به حضرت آقا دارد و عداوتی عمیق با جریان فتنه. و این دو خط سبز و قرمز حفظش می‌کنند ان شاء الله. بداخلاقی و نقاط ضعفِ هر کسی برای خودش محفوظ؛ او هم مثل نگارنده عیب دارد و قاعدتا هم‌چنان خواهد داشت. متن‌هایش هرازگاهی تند می‌شود و گاهی یواش، و لابد باز، می‌کند از این کارها. ولی این خوبی را کم در او ندیده‌ایم که وقتی از کسی انتقاد می‌کند، ای بسا دو روز بعدش او را به خاطر چیز دیگری بستاید. بعضی‌ها تا با یکی دوتا حزب‌اللهی یا دو سه‌تا نهاد انقلابی چپ می‌افتند، در ژست انتقادی‌شان گیر می‌کنند و دیگر درنمی‌آیند. از آن طرف، خیلی از ماها وقتی انگ ضد انقلاب و اپوزیسیون به کسی چسباندیم، حالا لابه‌لای حرف‌های مفتش، هزاری هم اگر انصاف به خرج دهد و حرف‌های خوبی بزند، نه می‌بینیم و نه تحسین می‌کنیم. فکر می‌کنیم این به معنای تأیید صفر تا صد حرف‌ها و شخصیت اوست، یا می‌ترسیم اگر پس‌فردا حرف چرندی زد آن وقت چه؟! خب آن وقت می‌شود حرفش را رد کرد و از کارش انتقاد کرد؛ به همین سادگی!

حسین قدیانی بدترین نقدها و تندترین یادداشت‌ها را اگر علیه فلان شخصیت و بهمان نهاد انقلابی بنویسد، به وقتش مثل کوه پشت‌شان درمی‌آید و از آنها دفاع جانانه می‌کند. کِرم و جرأت این را هم دارد که اگر ضدانقلابی از آن ور آب، چند باری حرف منصفانه‌ای زد و اتفاقا از هم‌قطارانش فحش خورد، تحویلش بگیرد و یادداشتی در تحسینش بنویسد. به نظرم این نقطه‌ی قوت یک فعال انقلابی است که کینه‌ای نباشد و بتواند خوبی‌های همان‌هایی که به باد انتقادشان گرفته ببیند و بنویسد؛ بدی‌ها و خطاهای خودش را هم ببیند و اعتراف کند!

حسین قدیانی را الگو یا مرجع فکری و سیاسی نمی‌دانم - سبک قلمش را چرا؛ در اوج است - اما فعالی توان‌مند و پرکار در جبهه‌ی خودیِ انقلاب می‌شناسمش. در میان یادداشت‌هایش حرف‌های نغز و نکته‌های ناب و نگاه قشنگ و جمله‌های پرنور و پرشور و سحرآمیز در نصرت جبهه‌ی انقلاب و کوبیدن جبهه‌ی دشمن کم نیست. ضد انقلاب از خدایش بود، هم‌چین سرمایه‌ای داشته باشد. حال که به عشق انقلاب و حضرت امام و آقا و شهدا قلم می‌زند، هوایش را داشته باشیم و به خاطر چند خطایش دورش نیاندازیم. حیف است!

227ـ باور این خط‌خطی‌های نقشه شرک است!

فرهنگ ما لابد یک فاصله‌ای دارد با آن فرهنگی که امام زمان(عج) می‌خواهد روی آن حکومت جهانی خود را سوار کند، که همچنان دوران غیبت به درازا کشیده و ظهور محقق نشده است. به گمانم یکی از آن فاصله‌های فرهنگی مهم ما با آن چه که باید باشد، عدم درک امت واحده است. ما ایرانی و غیر ایرانی نداریم؛ مسلمان و غیر مسلمان داریم؛ فوقش شیعه و غیر شیعه داریم. این مرزهایی که بین کشورهای اسلامی هست، انگلیسی است، پس باور کردنشان شرک است.
این روایت را بخوانید. بعد ترجمه‌اش را هم می‌گذارم. عنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا دَخَلَ رَجُلٌ بَلْدَةً فَهُوَ ضَيْفٌ عَلَى مَنْ بِهَا مِنْ أَهْلِ دِينِهِ حَتَّى يَرْحَلَ عَنْهُمْ وَ لَا يَنْبَغِي لِلضَّيْفِ أَنْ يَصُومَ إِلَّا بِإِذْنِهِمْ لِئَلَّا يَعْمَلُوا الشَّيْ‏ءَ فَيَفْسُدَ عَلَيْهِمْ وَ لَا يَنْبَغِي لَهُمْ أَنْ يَصُومُوا إِلَّا بِإِذْنِ الضَّيْفِ لِئَلَّا يَحْتَشِمَهُمْ  فَيَشْتَهِيَ الطَّعَامَ فَيَتْرُكَهُ لَهُمْ. [الكافي/ج4/ص152] یعنی اگر کسی وارد شهری شود تا وقتی که آنجاست، مهمان هم‌کیشان خود اوست. این مهمان هم نبایستی بدون اجازه‌ی میزبان‌ها روزه بگیرد مبادا چیزی پخته باشند و خراب شود ـ معلوم می‌شود مهمان می‌تواند قصد ده روز هم بکند و روزه هم بگیرد ـ آنها هم نباید بدون اجازه‌ی او روزه بگیرند که مبادا او میل داشته باشد و از خجالت آنها چیزی نخورد! یعنی فرض رسول خدا(ص) این است که مسافر چند روزی با صاحب‌خانه هم‌سفره باشد! این چیزی که رسول خدا(ص) فرمود زائر و غیر زائر هم ندارد، مخصوص شهرهای زیارتی هم نیست؛ کلا مسافر مهمان است. 
دیگر نرخ شاه‌عباسی‌اش این است که در اطراف حرم‌ها و زیارت‌گاه‌های ما سالی دوازده ماه، موکب و ایستگاه‌های صلواتی مخصوص مسافرین باشد. ما اگر این خرج بجا را به سبد خرج و مخارج سالانه‌ی خود اضافه کنیم، خدا هم اضافه می‌کند. از سبد خرج‌هایمان حذفش کردیم، از سبد روزی‌مان هم حذف شذ. فعلا که فرهنگش نیست، تک و توک باید مسافران را هر جوری که می‌توانیم مهمان کنیم تا کم‌کم فرهنگ شود. اگر این فرهنگ در بین ما مردم بود، هیچ وقت کسی جرأت نمی‌کرد قیمت بلیط و درمان و کرایه‌ی هتل را با زائر و مسافر مسلمان چند برابر حساب کند. ما هنوز گیر این خط‌خطی‌های انگلیسیم. 

226ـ ایده‌ی مستند خدایا به امید تو

اگر #مستند_ساز بودم دوست داشتم بروم سراغ کاسب‌های یک محل، آن وقت با همه #گفتگو می‌کردم و یک درخواست می‌کردم؛ این که مغازه‌شان را نیم ساعت ببندند و نمازشان را بروند در #مسجد بخوانند. اگر در طول این ماه، روزی‌شان کم‌تر شد، بی‌خیال بشوند و دیگر به مسجد نروند، اما اگر روزی‌شان بیشتر شد، نتیجه‌ی #آزمایش را اعلام کنند و به همین سبک زندگی ادامه بدهند.

هر مغازه‌‌داری که با پیشنهاد موافق بود، پوستری نوشته‌ای چیزی روی مغازه‌اش بچسباند که «این #مغازه به مدت یک ماه به صورت #آزمایشی هنگام #نماز نیم ساعت #تعطیل است» بعد از یک ماه حساب‌کتاب کند؛ اگر #رزق و روزی‌اش کم نشده بود همین #سبک_زندگی را ادامه دهد و مثلا بنویسد: «با توجه به نتیجه‌ی آزمایش، این مغازه دیگر همیشه هنگام نماز نیم ساعت تعطیل است».

آن وقت در طول این یک ماه، منِ مستندساز مغازه‌دارها، مشتری‌ها، اهالی مسجد و محل را رصد می‌کنم و دائما با آنها #مصاحبه می‌کنم و #فیلم می‌گیرم. نتیجه هر چه باشد جالب خواهد بود. در این یک ماه، لابد داستان‌ها و ماجراهایی برای بعضی‌ها اتفاق خواهد افتاد که شنیدنی خواهد بود. اصلا #تصویر یک راسته خیابان تعطیل به وقت نماز و تعجب یا خوش‌آمدن اهل محل هم دیدنی است. واکنش مشتری‌ها به نوشته‌های خاص و بی‌سابقه‌ی مغازه‌ها هم جالب است.

وقتی چنین طرحی را همه‌ی کاسب‌های محل باهم اجرا کنند، دیگر کسی خجالت نمی‌کشد یا مخالفت نمی‌کند. حتی می‌شود بار اول همه را با هم به یک سفره‌ی شام در مسجد دعوت کرد، و آنجا این طرح را با آنها در میان گذاشت.

225ـ ایده‌ی مسابقه‌ی مسجد ما

مسابقه‌ی «خانه‌ی ما» را که یادتان هست؟! کاش عزیزی چنین مسابقه‌ی مستند جذابی را مثلا به نام «مسجد ما» بین فعالان فرهنگی چهارتا مسجدِ نسبتا شبیه به هم بسازد. اگر خوب از آب درآورد، قول می‌دهم از آن تیرهایی می‌شود که چندین هدف را می‌توان با آن زد. 

چالش‌هایی که می‌توان برای بچه‌های فعال مسجد تعریف کرد چه می‌تواند باشد؟ مثلا ظرف یک ماه تعداد نمازگزاران مسجدتان را بیشتر کنید، این هفته باید حتما چند نفر از بچه‌های به ظاهر بی‌بند و بار را اهل مسجد کنید، این هفته یک برنامه‌ای در مسجد بگیرید که تا حالا نگرفته‌اید، باید ظرف دو هفته مراسمی باشکوه برگزار کنید بودجه‌اش را هم باید خودتان جور کنید، یک روز نمازگاران مسجد را با یک کار خوب و تمیز و قشنگ شگفت‌زده کنید، مراسمی بگیرید و در آن پذیرایی متفاوتی بدهید، هفته‌ای یک بار روی تابلوی اعلانات مسجد یک جمله‌ی تأمل‌برانگیز و چالشی بنویسید، از خادم و امام جماعت به صورت ویژه و خاطره‌انگیز تقدیر و تشکر کنید، برای چهل‌تا خانه از خانه‌های همسایه‌ی مسجد یک حرکت قشنگ بزنید، پنج کاسب، از کاسب‌هایی که به مسجد نمی‌آمدند را به مسجد بکشانید...

چنین مسابقه‌ای اگر واقعا مستند باشد، نه بازیگری، برای بی‌نمازها و غیر مذهبی‌ها هم می‌تواند جذاب باشد. به خیلی از مسجدی‌ها ایده می‌دهد، قطعا بعضی‌ها را با مسجد آشتی می‌دهد، بعضی از سوء تفاهم‌ها را برطرف می‌کند و حتما اتفاق‌های قشنگ دیگری را هم رقم می‌زند. صحنه‌های جلسه‌های مشورت، حرص وجوش خوردن، دل به دریا زدن‌، توسل کردن، بارش‌های فکری، جر و بحث کردن، چالش برخوردهای تند بعضی از مردم یا حتی هیئت امنا و خیلی کارهای دیگرِ فعالان فرهنگی در مساجد، جذابیت و حال و هوای تازه‌ی این مسابقه را تأمین می‌کند.  

این ایده را تقدیم می‌کنم به همه‌ی تهیه‌کننده‌ها، کارگردان‌ها، مستندسازها و مدیران محترم صدا و سیما، ان شاء الله که عزیزی از این ایده خوشش بیاید و بسازدش.

224ـ نصرت الهی در دقیقه‌ی نود می‌آید

قرار، این است که ولی فقیه و کارگزاران صالح او، در زمان غیبت حکومت کنند؛ یعنی در زمانی که هنوز شرایط برای ظهور امام زمان(عج) مهیا نیست، و گیرم اگر خود امام زمان(عج) هم بیاید، باز امکان برقراری عدل و داد و فراوانی و خیر و برکت وجود ندارد. ولی فقیه در چنین زمانی باید حکومت کند و اوضاع را برای ظهور امام زمان(عج) فراهم کند.

دوی امدادی است؛ یعنی هر چه هم خوب کار کنی و با سرعت بدوی، فوقش می‌توانی پرچم را به بعدی بدهی، نه این که به آخر خط برسانی. و این طور نیست که فقط آخری کارش درست باشد و بقیه کوتاهی کرده‌ باشند. عدالت و فراوانی و خیر و برکت حداکثری، در حکومت امام زمان(عج) محقق خواهد شد و بس. این یعنی این که انتظار ریشه‌کن کردن فقر از ولی فقیه و کارگزاران صالح او انتظاری نابجا است. و دیگر این که صرف وجود گرانی و نابسامانی و ناعدالتی، دلیل بر ناصالح بودن مسئول و کارگزاری نمی‌شود. او اگر در نقش خود خوب بدود و عاقلانه و مخلصانه و متعهدانه تلاش کند، مأجور است. کافی است چند قدمی جامعه را در مسیر تاریخی خود جلو ببرد.
 
بنده به رئیسی خوش‌بینم و نشانه‌های یک کارگزار صالح را در او می‌بینم. البته به ایشان مثل هر انسان صالح دیگری ممکن است نقدهایی وارد باشد، خب باشد؛ مهم روی‌کرد و شخصیت خود او و دولت اوست که معلوم است دل‌سوز است و کمِ کار نمی‌گذارد، اشرافی نیست، بی‌کار و بی‌تحرک و چسبیده به صندلی نیست، اعلاحضرت نیست، مردمی و اهل تلاش و مجاهده است، خائن و جاسوس نیست، پررو و گستاخ نیست، بر کار و مسئولیت خود متمرکز است، در نتیجه اهل حاشیه و جنجال‌های ژورنالیستی نیست. وقتی چنین نشانه‌هایی را به وضوح در خود او و دولتش می‌بینم، به سیاست‌ها و اقدام‌هایش حسن ظن پیدا می‌کنم و امیدوار می‌شوم که نتیجه ان شاء الله قطعا متفاوت از نتایج دولت قبل خواهد بود. ولی حواسمان باشد که قطار تاریخ، همچنان در دوران غیبت در حال حرکت است. 

خلاصه‌ی اتفاقی که سر قیمت‌ها افتاده این است که، وقتی دولت یارانه را به کارخانه می‌داد و آرد و امثال آن با قیمت ارزان کاذب روانه‌ی بازار می‌شد، کأنه شیب تندی درست می‌شد برای قاچاق به خارج از کشور؛ یعنی در واقع سهم عظیمی از این یارانه‌ها به جیب دلال‌ها و قاچاق‌چی‌ها می‌رفت. و هر چه تفاوت قیمت بین داخل و خارج بیشتر بود، شیب قاچاق هم تندتر می‌شد. حالا تصور کن در یک شیب تندی، هزاران توپ از بالا به پایین سرازیر می‌شوند، جلوی این کار را با چند مأمور می‌خواهی بگیری؟! طبیعی است که نمی‌شود! تنها راه حل، مسطح کردن زمین و از بین بردن شیب است، یعنی آزاد کردن قیمت و ارائه ندادن جنسی با قیمت کاذب. حالا اگر بناست یارانه‌ای داده شود، این یارانه به صورت کنترل شده و هوش‌مند و مستقیم به خود مصرف کننده داده شود، تا به جیب دلال و قاچاق‌چی نرود. به نظر معقول می‌آید! پس سختی موقتش را تحمل کنیم و هم‌راهی کنیم.
  
این هم ناگفته نماند که اساسا نصرت الهی برای مؤمنین، هر چند که درست کار کنند و خوب جهاد کنند و به وظیفه‌ی خود عالی عمل کنند، در دقیقه‌ی نود، بلکه در وقت اضافه و بعد از یأس و ناامیدی خیلی‌ها حتى خوبان بلکه پیامبران، به صورت غافل‌گیرانه می‌آید. این از سنن الهی است که یاران جبهه‌ی حق را اول حسابی می‌چزاند، بعد یاری می‌دهد. (حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا) [يوسف/110] ولی وقتی می‌آید بسیار شیرین و غافل‌گیر کننده می‌آید. تلخی صبر به شیرینی نصرت الهی می‌ارزد. 

 

223ـ مواظب غرورت باش اگر مردی!

غرور، آفت مؤمنان و ولایت‌مداران است. مؤمن و انقلابی و ولایت‌مدار و مجاهد که شدی، حالا اول ماجرا است؛ مواظب غرورت باش اگر مردی. آن وقت هم عاقبت خودت را نجات داده‌ای و هم سدّی نمی‌شوی در برابر مسیر انقلاب. یک انقلابی مغرور، خوبی‌های دیگران را نمی‌بیند، مگر خوبی کسانی که به دک و پز او چیزی اضافه کنند. برای یک انقلابی مغرور صرف نمی‌کند انقلابی‌ها زیاد شوند، چون تک و تنها بودن برایش کلی کلاس دارد. او بیشتر دوست دارد به عنوان تک‌مدافع انقلاب و ولایت شناخته شود نه یک سرباز از سپاه بی‌شمار جبهه‌ی حق. چنین آدمی انقلابی‌های هم‌تراز خود را رقیب خود می‌داند نه هم‌سنگر! و سعی می‌کند به شکلی آنها را از سر راه خود بردارد، که مبادا صدایشان در دفاع از حق، کمی از بلندی صدای او بکاهند و مزاحم شنیدن صدای او شوند.  

نکته‌ی باریک‌تر از مویی در این میان هست که مدافعان حق هر چه زیاد شوند، از غربت حق می‌کاهند و به غربت خودشان می‌افزایند. اگر در شهر، یک عالم اسلام‌شناس باشد و بس، اسلام در این شهر غریب می‌شود، اما در عوض دور و بر آن عالم شلوغ می‌شود. از آن سو، هر چه علمای ربانی و اسلام‌شناس بیشتر شوند، غربت اسلام کمتر می‌شود و غربت خود علما بیشتر و دور و برشان خلوت‌تر. مسیر انقلابی‌گری وقتی به اینجای کار می‌رسد، که بین عزت و نایاب بودن خود، و بین عزت و قدرت و پرطرف‌دار شدن اسلام و انقلاب، یکی را باید انتخاب کنی، انقلابی‌های مغرور تسمه پاره می‌کنند. مثلا به بهانه‌های مختلف، دیگر فعالان انقلابی را از صحنه دور می‌کنند و به هر کدامشان انگی می‌چسبانند تا خود، تک و تنهای میدان باشند و در سایه‌ی غربت اسلام و انقلاب، عزیز شوند. به این راحتی‌ها نمی‌شود از گیر این مرض رها شد؛ خدا نجاتمان دهد.

222ـ تا اسرائیل هست، این فرصت را دریابیم!

حضرت آقا در سخنرانی چند روز پیش به آل سعود نصیحت کردند و گفتند: "چرا جنگی را که یقین دارید در آن پیروز نمی‌شوید ادامه می‌دهید؟" من می‌گویم: چرا در جنگی که یقین داریم آخر و عاقبتش پیروزی اسلام و مسلمین است، شرکت نمی‌کنیم؛ حیف نیست؟! جنگ با اسرائیل و صهیونیسم جهانی را می‌گویم که هر چه بلا و مصیبت در جهان اسلام و جهان بشریت هست، زیر سر آنهاست. حضور در این جنگ هم یعنی سهیم شدن در انبوه خیر و برکات ناشی از نابودی صهیونیسم جهانی که در عالم ظهور خواهد کرد.

امام ما، فرصتی جور کرد برای همه‌ی ما مردم عادی که در این جنگ شرکت کنیم و هر کدام‌مان سهمی داشته باشیم در نابودی اسرائیل. او با همین راهپیمایی‌ها توانست شاه را از مملکت به در کند، راهی که برای نابودی اسرائیل، بلکه نابودی کل استکباری جهانی تشخیص داده همین است. نه این که کارهای دیگری نباید کرد، ولی راه‌پیمایی روز قدس، از آن کارهای اساسی است که اتفاقا در دست‌رس همه است و چندان تخصصی هم نمی‌خواهد. بروید صحبت‌های حضرت امام(ره) را درباره‌ی روز قدس بخوانید؛ انگار درباره‌ی روز ظهور فرج صحبت می‌کند.

اسرائیل دیگر، آن اسرائیل سابق نیست و همین سال‌هاست که نابود شود برود پی کارش. پس حالا که هست این فرصت را غنیمت بشماریم. با همین راه‌پیمایی اسم ما می‌شود جزء سهم‌داران نابودی اسرائیل. آثار نابودی اسرائیل را هم که چه می‌دانیم چیست، شاید یکی از آنها ظهور امام زمان باشد! پس تا اسرائیل هست، این فرصت را دریابیم؛ حیف است!