128ـ پیشنهادهای نامادرانه
نامه اخیر و البته سخیفِ احمدی نژاد به حضرت آقا تداعی کنندۀ آن نامادریِ خودخواه و سنگدلی است که تنها همّ و غمّش تصاحبِ بچۀ بی نوا بود، اگر چه دو شقّه شود! وگر نه کسی که واقعا دلسوزِ انقلاب باشد، هیچ گاه عقلش به چنین پیشنهادهای شوم و عقیمی نمی رسد.
آن چه از سر تا پایِ نامۀ احمدی نژاد می بارد و چیزِ دیگری هم در آن به نظر نمی رسد، حسِّ رقابت و دشمنی با مسئولینِ سه قوه به علاوۀ شورای نگهبان است و بس! و هر آن چه برای او مهم است، گویا غلبه بر حریفان است و دیگر هیچ.
او دیگر به این فکر نمی کند که با مُنحل کردن دولت و مجلس که هر دو منتخبِ مردمند، چه بر سر مردم سالاری این نظام می آید؟ و مردم با کدام اعتماد، دوباره به صندوقهای انتخابات بشتابند؟ و اساسا انتخاباتی که شورای نگهبان در آن دخیل نباشد، مگر قانونی است؟ و از آن گذشته، اگر دولت و مجلسِ بعدی به مذاق او و همپیاله هایش خوش نیاید چه؟! و بعد از آن که عالم و آدم رهبرِ ما را ـ به فرضِ محال که طبقِ پیشنهادش عمل کند ـ دیکتاتور خواندند، چه کسی جواب خواهد داد؟!
چقدر ساده دلند افرادی که هنوز احمدی نژاد را دوستدار و مخلص نظام و انقلاب می دانند و دُمِ خروسِ خودخواهی و عَدَمِ صداقتش را هنوز ندیده اند!
احمدی نژاد از سرنوشت شوم میرحسین عبرت نگرفته است که با ایستادنش در برابر قانون و پافشاری بر بدعتهای غیر قانونی به جایی رسید که پستترین و منفورترین گروهکها و سیاستمدارهای جهان به حمایت از او شتافتند و مایۀ ننگ و ذلتِ ابدی او شدند. بد نیست بداند که تاریخ انقلاب با کسی شوخی ندارد و با هیچ کس پسرخاله نیست و هیچ کاری برایش ندارد که احمدی نژاد را هم در جریدۀ از راه برگشتگان ثبت کند تا او هم مایۀ عبرت دیگران باشد؛ اگر چه روزی مردم به او افتخار می کردند و از جنس خود می دانستند.
استکبارستیزی مایۀ عزت و سربلندی است، و روزی احمدی نژاد با به چالش کشیدن اسرائیل، در میان مردمِ ایران و دیگر مردمِ آزادۀ جهان عزیز شد، اما این روزها که لولۀ تفنگش را به این طرف چرخانده و همۀ توپ و تشرش را روانۀ داخلی ها کرده، دیگر از آن ارج و قربش خبری نیست و از چشم و دهن افتاده است؛ مگر این که به عقل بیاید و از راه ناصوابش بازگردد.