زندگی رؤیا نیست
اگر جوانی به دانشگاه، نگاه رؤیایی داشت، مثلا اگر فضای دانشگاه را رؤیایی فرض کرد یا رابطهی استاد و دانشجو و رابطهی دانشجوها با هم را رؤیایی فرض کرد یا فضای کلاس و درس و پژوهش و درسخواندن را رؤیایی فرض کرد یا فضای خوابگاه را رؤیایی فرض کرد، کلا اگر زندگی دانشجویی را رؤیایی فرض کرد، همچین آدمی شاید همان ترم اول انصراف دهد. حالا اگر انصراف هم ندهد، چندان با شور و نشاطی که باید و شاید، ادامه نخواهد داد.
یا مثلا اگر جوانی زندگی کارمندی در یک اداره را رؤیایی فرض کند باز همین میشود. مثلا بنشیند در عالم خیالاتش اتاقها را، میز و صندلیها را، روابط بین کارمندها را، پز و کلاس یک کارمند و همه چیز شغل کارمندی را رؤیایی فرض کند. این یکی هم لابد همان ماه اول، انصراف دهد. حداقلش این است که دیگر آن کارمند سرحال و قبراق سابق نخواهد بود.
آن چه ازدواج را سخت و ناپایدار کرده، همین تصویر رؤیایی از ازدواج است که بمباران رسانهای آن را در ذهن جوانان القا کرده است. ازدواج خوب، از نگاه ذهن جوانِ زخمی به دست این رسانهها، همه چیزش رؤیایی است. اخلاق همسر، شکل و قیاقه و تیپش، فضای خانه، رابطهها، اتاق خواب و هر آن چه فکرش را بکنی رؤیایی است.
رسانه با هزار جور ترفند و نور و صدا و تصویر و گرافیک، تصویر رؤیایی از ازدواج ساخته است. تصویری که ظاهر و نمایش را هم اگر زوجی در خانهی خود اجرا کنند، آن حس رؤیاییاش را هیچ وقت نمیتوانند بچشند. چون عالم واقع پیرایههای زمختی دارد که نمیگذارد آن حس خالص چشیده شود. جدای این که اساسا، زندگی در عالم واقع، اینقدر شیک و پیک نیست، اینقدر همه چیز مرتب نیست، همه آدمها اینقدر خوشتیپ نیستند، نورپردازی در زندگی معمولی اینقدر حرفهای نیست، اساسا زندگی دکور نیست و آدمها در واقع، گریمشده نیستند. زندگی که فیلم نیست؛ داستان و رمان هم نیست! زندگی یک واقعیت است که همهی ویژگیهای واقعیت را دارد؛ رنجهایش، مشکلاتش، تضادهایش، سوء تفاهمهایش، دلزدگیهایش، خستگیهایش، بیحوصلگیهایش و همهی سختیها و تلخیهایش را با هم دارد. فقیر و غنی هم ندارد. زندگی هیچ کسی رؤیایی نیست. حتی اگر بشود یک عکس رؤیایی از زندگی و خانه و ماشین بعضیها گرفت، زندگیشان حتی در آن خانه هم رؤیایی نیست.
وقتی دختر و پسر با همچین نگاه کج و معوج رؤیایی وارد زندگی مشترک میشوند، هی حس میکنند زندگیشان اینی نیست که باید باشد. هی فکر میکنند زندگیشان یک چیزی کم دارد. تند و تند انرژی و شور و نشاطشان را از دست میدهند و توی ذوقشان میخورد. هی فکر میکنند نکند اشتباهیاند و انتخاب درستی نکردهاند. و رفته رفته دعواهای ناتمام سر میگیرد و آخرش طلاق!
اگر اینقدر روایت رؤیایی از زندگی زناشویی به خوردمان نداده بودند، وضع زندگی مشترک جوانها این نبود و آمار طلاق سر به فلک نمیکشید. قدیم که اینقدر توقع رؤیایی از زندگی زناشویی نداشتند، زندگیها مثل حالا در معرض خطر نبود. کاش جریانی راه بیفتد و جمع کند این بساط رؤیاهای خانمانبرانداز را!
منتشر شده در روزنامهی رسالت ۱۴۰۲/۳/۳۱