جای شبکهی مناظره خالی!
شاید بشود گفت در نظام مردمسالار ما که با انتخاب مردم، مسئولین کشور بر سر کار میآیند، مهمترین مشکل، این است که گاهی مردم، دقیقا نمیدانند گره کار چیست و چگونه باید بازش کرد. مردم کوچه و بازار که سهل است، گاهی فرهیختگان جامعه هم دقیقا نمیدانند مشکل کجاست. وقتی مسائل خوب تببین نشود و رسانهها از روی عمد یا سهو، قضایا را ماستمالی کنند و مردم از داشتن تحلیل درست و نگاه دقیق محروم بمانند، آن وقت نسخههای غلط و آدمهای غلط را به راحتی میشود به این مردم غالب کرد. که خیلی وقتها غالب کردند!
الآن این تورم افسارگسیخته، زادهی چیست دقیقا؟ دزدی و رانت مسئولین؟! نقدینگی و چاپ و پول؟! دلارزدگی اقتصاد کشور؟ تحریم؟ دقیقا مشکل کجاست؟ این کدام غدهی سرطانی است که اگر ریشهکن شود، بقیهی مسائل اقتصادی کشور حل میشود یا دست کم دیگر چندان آزاردهنده نخواهد بود؟ مردم نمیدانند. نمیخواهم از شأن مردم، خدای نکرده بکاهم؛ این عدم آگاهی نتیجهی سردرگمی خود فرهیختگان و مسئولین و رسانهها است. تا حدودی هم طبیعی است. مگر چند نفر از اساتید حوزه و دانشگاه میتوانند دقیقا مشکل را تشخیص دهند و نسخهی نقطهزن برایش بپیچند؟! زیاد که نیستند.
آن وقت چه میشود؟ آن وقت مدیران کشور مطالبهی مشخصی از مردم دریافت نمیکنند. آحاد مردم که سهل است، از فرهیختگان کشور هم مطالبهی معین و مشخصی دریافت نمیکنند و زیر فشار افکار عمومی، برای اجرای یک سیاست مشخص و یک طرح معین قرار نمیگیرند.
امروز همهی مردم از دولت میخواهند تورم را مهار کند. ولی این کافی نیست. باید همهی مردم بدانند که دقیقا مشکل تورم از کجاست، و دولت برای مهار تورم دقیقا چه کاری باید بکند. هر وزیری که بین مردم میآید، باید این مطالبهی واحد را بشنود و تحت فشار قرار بگیرد که: پس کو فلان طرح و بهمان برنامه؟ چرا انجامش نمیدهید؟ ائمهی جمعه و جماعت، سخنرانان و تریبونداران، نویسندگان و گویندگان اینقدر باید آن حرف واحد را تکرار کنند که تبدیل به ادبیات شایع و مطالبهی ملی شود.
سخت است ولی کار نشد ندارد. راه چارهاش برگزاری مناظرههای متعدد ملی است. از بین هزاران استاد و متخصص، کماند کسانی که حرف جدید میزنند و نسخهی نو ارائه میدهند. تعداد اندکی پیدا میشوند که علاج واضح و مشخص ارائه میدهند و چند ساختار را از بیخ و بن به چالش میکشند. طبیعتا مخالفینی پیدا میشوند که حرفهای نوبرشان را برنمیتابند. و معمولا شروع میکنند به هو کردن و از دور لنگ کفش پرت کردن. خصوصا اگر از وضع خراب موجود، سودی به جیب بزنند.
باید فرهنگ مناظره باب شود؛ آن هم خیلی بیشتر و وسیعتر از امروزِ جامعه. نظریهپردازان باید اینقدر پنجه در پنجهی هم کشتی بگیرند تا معلوم شود، حرف محکمتر را چه کسی میزند. با کُری خواندن و از دور جواب دادن و لنگ کفش پرت کردن کاری از پیش نمیرود. کسی که حرف حساب جدید دارد، باید بتواند از پس دهها مناظره بربیاید. همچنین اگر کسی نسخهی باطلی ارائه داد، یا ادعای باطلی کرد، باید از همه جا به مناظره دعوت شود و پاسخگوی حرفش باشد. باید از دل هر مناظرهی مهم و سرنوشتسازی چند مناظرهی دیگر زاده شود. بالأخره باید دوران بزندررو را در ساحت علم و نظر هم به پایان رساند.
با گسترش و تقویت فرهنگ مناظرهی درست و علمی، آرام آرام جامعهی فرهیختهی بیطرف و باانصاف کشور، به حرف حق و نسخهی درست گرایش پیدا میکند و آن حرف و نسخه را در سطح ملی گسترش خواهد داد. و از دل همین فعالیت علمی تمیز، مطالبهی ملی شکل خواهد گرفت و نسخههای علط و آدمهای غلط به حاشیه و محاق خواهند رفت. خود مسئولین هم آنگاه بهتر میفهمند چه باید بکنند. آنگاه مسیر اجرای سیاست مطالبه شده از سوی مردم هم هموارتر خواهد بود.
اگر جهاد تبیین یک واجب فوری است، پس صداوسیما قاعدتا باید سرمایهگذاری بیشتری برای اجرای مناظرههای وزین و سطح بالا بکند. اصلا چطور است یک شبکهی مستقل برای مناظرهها افتتاح کنند؟! پیشنهاد پربیراهی نیست.