چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نماز جماعت» ثبت شده است

150ـ نماز ظهر چهار رکعته، فوقش پنج رکعت!

امام جماعت مسجد محلمان را خدا حفظ کند. این روزها پیرمرد سالخورده ای است. ده ـ پانزده سال پیش که برای اولین بار به مسجدمان آمد، امام جماعت نداشتیم. این شد که نمازگزاران ایشان را به جلو هدایت کردند تا نماز را اقامه کند. حاج آقا نماز ظهر را می خواند، ولی در رکعت چهارم به جای تشهد و سلام، بحول الله گفت و رکعت پنجم را خواند. بعد از دو سجدۀ رکعت پنجم، دوباره به حول الله گفت و برای رکعت ششم نیم خیز شد. ولی این بار دیگر مأمومین نگذاشتند. 

نماز که تمام شد یکی از نمازگزاران گفت: آقا! نماز ظهر چهار رکعته حالا فوقش پنج رکعت، ولی شما می خواستید شش رکعت بخوانید!

90ـ آموزش مداحی در نماز

فکر کن اگر خدا اجازه می داد، فریضه نماز جماعت را مثل مراسم دعای کمیل و ابو حمزه و مناجات شعبانیه برگزار کنیم، چه می شد! آن وقت دهها پلاکارد و بنر در اطراف شهر می دیدی که اعلام می کردند: «مراسم روح بخش نماز جماعت ظهر و عصر با نوای ملکوتی حاج منصور، زمان فلان، مکان بهمان»؛ «مراسم معنوی نماز جماعت مغرب و عشا با نوای حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای انصاریان زمان فلان، مکان بهمان»؛ سی دی فروشها هم پر می شد از «گلچین نمازخوانی» استاد پناهیان و میرزا محمدی و دیگر مداحان و دعاخوانان محترم و….

آن گاه امام جماعت، وظیفه خود می دید که نماز گزاران را برای اقامه نمازی با شور و حال آماده کند. و هنر و صدا و معرفت خود را به کار می گرفت تا مراسم نماز، باحال برگزار شود.

با کمی فکر و خیالبافی، و با تجربه ای که در مجالس دعا و مناجات آقایان اندوخته ایم، می توان حدس زد که این آقایان در بین اذکار و اعمال نماز چه می کردند و چه می گفتند. و شاید خالی از لطف نباشد اگر به خیالبافی خود ادامه دهیم و تصویر مراسم چنین نمازی را تمام کنیم. بخشی از ادامه یادداشت را هم باید به سبک همین آقایان خواند، و شاید با لهجه عامیانه خواندنش، قشنگتر باشد، باند و بلندگویی هم اگر بود، چه بهتر… پس یا علی مدد.  

هنوز نیم ساعت به اذان مانده است، جمعیت، کیپ تا کیپ مسجد نشسته اند و هر از گاهی کسی بلند می شود و با شعری، متنی، دکلمه ای، چیزی می گوید: «بلند صلوات بفرست». در این فرصت مانده به اذان هر کسی مشغول کاریست؛ عده ای نماز می خوانند؛ عده ای حلقه گرفته اند و گفتگو می کنند؛ عده ای قرآن یا مفاتیح در دست دارند و چیزی می خوانند؛ بعضی ها هم شال و چفیه هایشان را هلیکوپتر کردند تا از دم هوای مسجد کم کنند. بالأخره زمان می گذرد و امام جماعت، مراسم را شروع می کند.

«اللهم صل علی محمد وآل محمد» و مردم با همان سبک تکرار می کنند؛ دوباره تکرار می کند؛ دوباره تکرار می کنند. و او ادامه می دهد: «استغفر الله الذی لا اله الا هو… وأتوب إلیه» و با سبک مناجات می گوید: استغفارم برای این است خدای من که می دانم، همه ی کم توفیقی هایم به خاطر گناهانم است. و اگر تا کنون نتوانستم، نماز زیبایی به درگاهت آورم، گناهانم نگذاشتند. و می دانم که تو می توانی گناهانم را به گونه ای ببخشی، که زندگی و سرنوشت و نماز و همه چیزم زیر و رو شود و رنگ دیگری بگیرد…

بعد توسّلی به مادر سادات می کند؛ آی مادر، کمکم کن. می خواهم درِ خانه خدا بروم. می خواهم نماز را شروع کنم. برای ما دعا کن مادر. این همه شیطان اطراف مرا گرفتند که نگذارند با خدا حرف بزنم. از اول عمرم تا کنون هم موفق بودند. هیچ وقت نتوانستم آبروداری کنم. ولی باز هم به شما امید دارم. مادر… مادر… مادر… . و نمنمک صدای گریه و زمزمه مردم همراه صدای امام جماعت می شود؛ دوربینها هم چشمان بارانی زیادی را می توانند پیدا کنند… هنوز نماز شروع نشده است.

تا که لحظه اذان فرا می رسد، امام جماعت لحن شور و حماسه می گیرد: الآن درهای رحمت خدا باز شد. اکنون خدا به ما اجازه داد که با او صحبت کنیم. فرشته ها دارند شیفت عوض می کنند. چه ولوله و شوری در زمین و آسمان به پا شده! خوش به حال کسانی که خدا نمازشان را قبول کند؛ خوش به حال کسانی که با این نمازشان دل مهدی فاطمه را خوشحال کنند؛ خوش به حال کسانی که می دانند، مهدی فاطمه کجا به نماز ایستاده. خوش به حال کسانی که الآن پشت سر مهدی فاطمه نماز می خوانند… فدای آن امام جماعتی شوم که با خواندن هر آیه و ذکری یک تیر به بدنش اصابت می کرد… فدای آن نمازگذارانی که آخرین نمازشان را پشت سر حسین خواندند. و صدای ممتد مردم بلند می شود: «حسین». دیگر کمتر چشم خشکی را می توان پیدا کرد. و صدای گریه همه جای مسجد را فرا گرفته است. امام جماعت چند لحظه ای را ساکت شده است، اما هنوز صدای هق هق و ناله مردم به گوش می رسد. بعضی خانمها هم دارند جیق می زنند.

… و نماز با صدای تکبیرة الإحرام امام جماعت شروع می شود. امام جماعت با صدای دلنشین و پر سوز حمد و سوره را قرائت می کند و مردم با چشمانی پر اشک و دلهایی پر نور، به آیات قرآن و دلگفته ها و مناجات امام جماعت با خدا گوش می دهند و اشک می ریزند.

امام جماعت، درست مثل دعای کمیل و جوشن کبیر نماز می خواند؛ «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین» خدایا شکر که یک بار دیگر توفیق نماز به من دادی خدای من. خدایا من کجا؟ نماز کجا؟

«الرحمن الرحیم» خدایا این که می بینی هم از رحمانیتت دم می زنم و هم از رحیمیتت می گویم، برای این است که من هم طمع رحمانیتت را دارم و هم چشم به رحیمیتت دوخته ام. هم می خواهم زندگی مادی ام را سر و سامان بخشی، هم می خواهم نماز و روزه ام را پر رونق کنی. هم پول و زندگی می خواهم، هم توفیق شهادت در رکاب مهدی می خواهم. خدایا فرازهای نماز، مرا پررو و پر توقع کرده است، پس هم از رحمانیتت برایم خرج کن و هم از رحیمیتت برایم مایه بگذار…

با گفتن «اهدنا الصراط المستقیم» امام جماعت لحن توسل می گیرد و آنگاه که به «صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین» می رسد، اوج می گیرد و صدای گریه مردم بلند می شود، چون همه از این آیات بوی «علی و حسین» می شنوند. این آیاتِ کنایه آمیز، دل هر محبّ الحسینی را می لرزاند، چون با این آیات فرصتی پیدا می کند که از حبیبش حسین (علیه السلام) بگوید و از دشمنانش برائت بجوید…

ادامه ی نماز را هم دیگر شرح نمی دهم، چون دست کم، چند برابر این مقدار باید نوشت و سر دوستان را به درد آورد. بگذریم.

اما جانم به حکمت خدا که اجازه هیچ اِعمال سلیقه و حرف زیادی و کار هنری و از این جور کارها در نماز نداده است. گویا خدا می خواهد هر کسی با معرفت خودش به نمازش رونق ببخشد. در نماز همه تنهایند و هیچ کسی به ما چیزی نمی رساند. نماز مشخص می کند که موجودی حساب هر کس چقدر است و معلوم می شود اگر حرارت مداح نباشد، هر کس به تنهایی چقدر حرارت و سوز و اشک برای نمازش دارد.