چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدا» ثبت شده است

220ـ جدی باشیم!

فرض کن امام زمان(عج) را امشب ببینی و بگوید: «فلانی! گناهی کرده‌ای که هنوز خدا نبخشیده، بعید نیست با همین گناه عاقبتت به شر شود و جهنمی شوی، دیگر خود دانی، در ضمن اگر بتوانی کاری کنی گناهت بخشیده شود، با یکی دو حرکت دیگر می‌شوی یکی از فرماندهان سپاه من!» حالی که بعدش پیدا می‌کنی می‌شود همان خوف و رجایی که شنیدیم و نچشیدیم.

این همان حالی است که هر که داشت، این شب‌ها معطل واعظ و روضه‌خوان نخواهد بود، چون مسئله دارد و کارش جدی است. این همان حالی است که هر که داشت به سادگی اشکش تمام نمی‌شود، چون نیامده در مراسم شرکت کند و برود؛ آمده زمین و آسمان را به هم بدوزد بلکه گره کارش باز شود.

لازم نیست فرض‌های خیالی ببافیم، واقع امر حال و روز ما همین قدر جدی، هول‌ناک و هیجان‌انگیز است. چشم واقع‌بین اگر می‌داشتیم می‌دیدیم که فاصله‌ی ما نه با قعر جهنم چندان زیاد است، نه با اوج بهشت.

کاش تمرین کنیم جدی نماز بخوانیم، جدی احیا بگیریم، جدی قرآن بخوانیم، کلا ببینیم این واقعیت جدی را و با آن زندگی کنیم. اینجای یادداشت یاد محسن حججی افتادم؛ این پسر وسط شور و گریه، به خانمش که آن طرفٍ هیئت در قسمت خانم‌ها نشسته بود، پیامک می‌زد: الآن برایم دعا کن شهید شوم! ببین چقدر جدی بود در کارش!

 

156ـ کتاب عارفانه؛ واسطه یک رفاقت خوب

چند روزی از ماه رمضان را با کتاب زیبا و دلچسب عارفانه، خاطرات شهید عارف نوزده ساله، شهید احمدعلی نیّری گذراندم و خیلی خیلی خوب بود؛ آنقدر که حیفم آمد چندتا نسخه دیگر نخرم و به رفقایم هدیه ندهم. 

به محمدحسن هدیه دادم و نوشتم: محمدحسن عزیز! خدا را شکر می کنم که نمردم و مرا با این شهید عزیز و عارف و بزرگوار و فوق العاده جذاب آشنا کرد. 

چه لحظات شیرین و لذتبخشی را در روزهای مطالعه این کتاب گذرانم و چقدر حرکت به سوی خدا با انس با شهدا آسانتر می شود! یاد و خاطرات این شهید بزرگوار احساساتی آمیخته از غبطه و امید و محبت و افتخار و تمنا و بسی احساسات دیگر را در اوج به من ارزانی کرد. می خواهم با این شهید رقیق شوم و هر روز به یادش باشم و از او کمک و راهنمایی بگیرم. و تصمیم گرفتم رفقایم را نیز با او آشنا کنم. ان شاء الله روزی با هم به زیارت قبرش مشرف شویم و پس از مرگ تا ابد در کنارش باشیم. 

برای محمد امین هم نوشتم: محمدامین عزیز! جوانی دوران کشف و شکوفا شدن استعدادهای معنوی است؛ دورانی است که سرچشمه باصفای عشق به خدا و اولیائش در آن هنگام می جوشد و آتش گرایشهای معنوی در این روزهای جوانی زبانه می کشد. خاطرات این شهید عارف و فوق العاده دوست داشتنی دلِ مرا برد با همۀ قساوتها و تراکم زنگارهایش. قطعا دلت را راحتتر و عمیقتر و ماندگارتر خواهد برد. 

من و تو با هم رفیقیم، پس بیا هر دو با این شهید رفیق شویم. آنگاه رفاقت من و تو عمق و معنای بیشتری پیدا خواهد کرد. بماند که نقطۀ آغاز کشف معنای زندگی هم شاید همین جا باشد. 


و برای مهدی نوشتم: مهدی عزیز! در گیر و دار زندگی و چم و خم روزمرگیها بارها معنای زندگی را فراموش کرده ام و آنگاه انرژی و نشاط و سرزندگی و حال خوش معنوی را از کف داده ام. اما نمی دانم خاطرات شهدا چه اکسیری است که از بسیاری از عوامل دیگر زودتر و دلنشینتر موتور آدم را پیاده و از نو سوار می کند!

خواندن این کتاب خیلی حالم را خوب کرد مهدی جان. و از آنجا که در رسم رفاقت تک خوری نامردی است، تصمیم گرفتم تو را با این شهید آشنا کنم. صد حیف که جوانی ام بی آنکه این شهید فوق العاده جذاب را بشناسم گذشت، و چقدر خوب که نمردم و با این شهید آشنا شدم. کاش بتوانم تا همیشه با او رفیق باشم. 


و برای دوست دیگرم که باز نامش مهدی است نوشتم: مهدی عزیز! آنقدر در این دنیا باید لذتهای عمیق ببریم و خوشی های عمیق داشته باشیم که به راحتی بتوانیم هر رنجی را تحمل کنیم و خم به ابرو نیاوریم. انس با شهدا از آن لذتهای عمیقی است که بزرگمان می کند، پروازمان می دهد، ما را عاشق پیشه می کند و سراسر وجودمان را سرشار از شور و انرژی می کند. 

این شهید عزیز و دوست داشتنی و تو دل برو هم یک چیز دیگر است. عاشقش شده ام و نمی توانم برای خودم نگهش دارم و به رفقایم معرفی اش نکنم. قدرت و استعداد این شهید عزیز بالاست؛ می تواند آرام و بی صدا با تو ارتباط بگیرد و رفیق خوبی برایت باشد؛ حتی بهتر از دیگر دوستان و رفقایت. 


برای حامد هم چنین نوشتم: حامد عزیز! هر چقدر که بتوانیم از زاویه درستتری به عالم و به هر چه در آن است و از جمله خودمان نگاه کنیم، حس و حالمان بهتر خواهد بود. آنگاه همیشه بهترین سؤالها به ذهنمان می رسد و با اندکی اندیشه و تأمل به بهترین جواب خواهیم رسید. 

خاطرات این شهید دوست داشتنی بدجور زاویه دید آدم را تنظیم می کند. و در کنار آن حس و حال و شور و انرژی خوبی به آدم می دهد. یک هفته با این کتاب تفریح کردم و کیف کردم. و دلم سوخت برای جوانی ام که بدون این تفریحهای عالی و مفرح و نشاط آور گذشت. می خواهم با این شهید رفیق باشم و تو را هم با او رفیق کنم. حیف است از شهدا رفیقی نداشته باشیم.