چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۱۸ مطلب با موضوع «نماز» ثبت شده است

31ـ این پیتزاست... آن یکی نماز...اینها دو چیزند

بعضی­ها خدا را خیلی دوست دارند و خیلی با او حال می­کنند؛ این­قدر که برای خدا نامه می­نویسند، برای او شعر می­گویند، موسیقی می­نوازند، می­رقصند و حتی هر چند ماه یک­بار برای سخن گفتن با خدا نماز هم می­خوانند؛ آن هم نمازی که گاهی با اشک همراه است و صفا و عشق و معنویت و رنگ صورتی، از قیام و رکوع و سجودش می­بارد.

نماز برای این گروه سراسر شیرینی و جذابیت است و هیچ گاه با بی­حوصلگی نماز نمی­خوانند و هیچ خاطره­ی بدی هم از نماز ندارند.

روشن است چرا؟ چون این آدم­ها با اعتماد به نفس و هوش سرشاری که دارند، نشستند و عباداتشان را مدیریت کردند؛ با خود گفتند: اگر قرار باشد که روزی پنج بار نماز بخوانیم و حجاب داشته باشیم و صدها کار دیگر را انجام دهیم و از صدها کار دیگر خودداری کنیم، این که نمی­شود! بدترین پی­آمدش هم این است که عبادت برای ما تکراری می­شود و جذابیت­هایش را از دست خواهد داد.

این تیپ آدم­ها که رو به افزایش هستند و اندیشه و ادبیات­شان هم ناخودآگاه دل خیلی­ها را دارد می­برد، انصافا آدم­های جالب و جذابی­اند، چون واژه­ی «خدا» در کلام و گفتارشان موج می­زند و بر خلاف آخوندها و علما و حتی امامان و پیامبران و قرآن، حرف­هایشان بسیار هم شیرین است. باز هم روشن است چرا؟ چون صد سال هم که از خدا بگویند و بنویسند و سخنرانی کنند، نوبت به واژه­هایی مانند «غضب»، «جهنم»، «فشار قبر»، «عذاب ابدی»، «حساب» و این کلماتی که حال آدم را می­گیرند، نمی­رسد...

شکی در این نیست که این آدم­ها خدا را دوست دارند و با او در ارتباط­اند، اما تنها مشکلشان این است که نکردند پنج دقیقه درباره­ی «بندگی» فکر کنند؛ یعنی همان چیزی که خدا جن و انس را برای آن آفرید و ما را به آن فراخواند.

انگار این جماعت حواسشان نیست که رابطه­ای که انسان باید با خدا داشته باشد، رابطه­ی بندگی است، همین. اگر چه بندگی خدا، شرین هم هست و زیبایی­اش بالاتر از زیبایی­های روابط خوب دیگر، با دیگران است. اما هر نوع رابطه با خدا به شرطی زیبا و خوب است، که عنوان «بندگی» را بشود بر آن گذاشت.

نماز را باید دوست داشت، اما نه آن طور که پیتزا را دوست داریم. ما پیتزا را برای لذت بردن می­خوریم، اما نماز را برای به جا آوردن رسم بندگی باید خواند، نه برای لذت بردن.

اگر کسی به فلسفه­ی نماز که همان بندگی است، پی نبرد، نماز خواندنش مانند پیتزا خوردنش خواهد شد و اگر بخواهد درباره­ی نماز، سخنی بگوید، جملاتی این چنین از او خواهید شنید: «من نماز را به خاطر خودم می­خوانم و کاری به هیچ کس دیگری ندارم.»، «من گاهی نماز می­خوانم، گاهی نمی­خوانم.»، «نماز را به خاطر آرامشی که به من می­دهد می­خوانم.»، «من هر وقت دلم برای خدا تنگ شود نماز می­خوانم.»، «نماز می­خوانم چون حس غریبی به من می­دهد.» و... جملات آشنا و معروف و جوان­پسند دیگر که حتما از خیلی­ها شنیده­اید.

ماجرای همه­ی این عبارت­های قشنگ و گوش­نواز همان قاطی کردن نماز با پیتزا است. چون نماز، اگر چه زیبا و آرامش­بخش است، اما نه روزی پنج بار. کسی که نماز را به خاطر خودش می­خواند، بایستی هزاران بار هم نماز نخواند، یا بدون انگیزه بخواند، چون هر انسانی بالأخره گاهی حال و حوصله­ی نماز را ندارد. کسی هم که برای آرامش و احساس بسیار قشنگ نماز می­خواند، همین طور. چون گاهی نماز هیچ احساسی برای انسان ندارد. مگر چنین نیست؟

نماز را به این خاطر باید خواند که «واجب» است و خدا به آن فرمان داده است، همین. اگر چه خدا چیز بی­ربطی را واجب نمی­کند و هزاران صفحه می­توان درباره­ی زیبایی و فلسفه و آثار و فوائد نماز نوشت. اما چه زیبایی نماز را بفهمی و چه نفهمی، باید بخوانی چون خدا گفته است. بندگی یعنی این.

خدا عقلش می­رسید که هر چیز زیبا و شیرینی، اگر تکراری شود، خسته کننده  می­شود. نمی­رسید؟ پس چرا نماز را تکراری کرد و پنج بار در روز واجبش نمود؟ راستی چرا؟ شاید یکی از دلائلش این باشد که خدا خواست از لذت­های پیتزایی نماز بکاهد و کاری کند که فقط با انگیزه­ی بندگی نماز بخوانیم؛ نه چیز دیگر.

حال اگر مردی پیدا شد و زیبایی و شیرینی­های بندگی را دید و چشید و سرمست گردید، خوش به حالش، اما امثال من که از این زیبایی­ها و شیرینی­ها بی­خبرند، فعلا بندگی­شان یادشان نرود، صفا و حال و آرامش و حس عجیب غریب، پیش­کش.

25ـ کاش نماز خواندنمان مثل روضه رفتنمان بود

بعضی از شیعیان که انس کم­تری با اهل بیت  (علیهم السلام)  دارند، مجالس روضه­ای می­گیرند خیلی رسمی، که بیشتر شبیه گردهم­آیی و همایش است تا روضه! مثلا در سالن شیک و باکلاسی همه­ی شرکت کنندگان را روی مبل می­نشانند و آقایان هم خیلی باکلاس پا روی پا می­اندازند و در حالی که در یک دست سیگار و در آن یکی استکان چای یا فنجان قهوه­ای گرفته­اند، به سخنران گوش فرا می­دهند؛ یعنی همان نگاه می­کنند. خود سخنران هم وصله­ی نچسبی نیست و با مجلس جور است، چون بی­حالی و بی­مزگی صحبت­ها و روضه­هایش نیز در اوج است و مثال­زدنی... در چنین روضه­هایی که خوشبختانه تعداد آنها زیاد نیست، یا در شرایط خاصی مانند مجالس ختم گاهی دیده می­شوند، همه چیز مانند سیگار کشیدن و چایی خوردن و با بغل­دستی حرف زدن و جواب تلفن همراه دادن و رفت و آمد کردن و خندیدن و میوه خوردن و روبوسی کردن طبیعی است و تنها چیزی که اگر اتفاق بیافتد، اصلا طبیعی نیست و نظر همه را جلب می کند، این است که کسی در اثر روضه­ی کلیشه­ای و سرد سخنران با صدا گریه کند!

فرض کنید کسی، از همان دوران کودکی تا بزرگ­سالی­اش فقط در چنین مجالسی حضور داشته و مجلس دیگری ندیده است. روشن است که چه بلایی سر این آدم خواهد آمد. مهم­ترین مصیبت و بلایی که سر این بیچاره خواهد آمد، این است که نگاه او به مجلس روضه نگاهی نادرست و کاملا غلط خواهد بود، و هیچ توقع و انتظاری از این مجالس نخواهد داشت. او نخواهد فهمید که مجلس روضه­ی ابا عبد الله الحسین  (علیه السلام)  اتفاقا کلی هم باحال است و های های می­شود در آن گریه کرد و اشک ریخت و سبک شد... او درک نخواهد کرد که مجلس روضه­ی امام حسین  (علیه السلام)  حسابی می­تواند به انسان نشاط بدهد و خیلی شورانگیز است... از آن بدتر این که برای این آدم خیلی طبیعی خواهد بود که یک دهه محرم بگذرد و یک اشک برای امام نریزد! چون همه­ی دور و بری­های این شازده این طورند...

من فکر می­کنم که دقیقا همان بلایی که بر سر آن آدم بیچاره آمده است و او را از نعمت­های سرشار روضه­ی امام حسین  (علیه السلام)  محروم کرده است، بر سر ما آمده است و نعمت نماز را از ما گرفته است.

از بس که تقریبا همه­ی نمازخوان­ها نماز سردی می­خوانند و اگر باحال می­خوانند، کم­تر کسی می­فهمد، ما خیال کردیم که اساسا نماز، یک کار نامفهومی است که هیچ حالی ندارد. به همین علت است که از نماز توقعی نداریم و اگر نماز بی­حالی خواندیم، به خود برنمی­گردیم و از علت این رابطه­ی سردی که با خدا داشتیم پرس­وجو نمی­کنیم.

این فرهنگ در ما جا افتاده است که گریه برای حسین و اشک ریختن به یاد او، هم بسیار طبیعی است و هم گریه نکردن و نشکستن دل در ذکر مصائب حسین  (علیه السلام)  نوعی بی­توفیقی است که انسان باید آن را با ظاهری غم­انگیز جبران کند و برای رفع این قساوتِ دل، کاری بکند. اما چنین فرهنگی جا نیافتاده است که گریه در نماز هم خیلی طبیعی است و دست کم هر از گاهی باید برای نمازگزار پیش بیاید، چرا که نماز سخن گفتن با خداست که کار بسیار قشنگ و زیبایی است. اگر چنین فرهنگی بود، نمازگزاران این حالات خوش در نماز را انتظار می­کشیدند و اگر محروم می­شدند، دل به نماز دیگر خوش می­کردند و با استغفار، قلب خود را برای چشیدن شیرینی­های نماز بعدی آماده می­ساختند.

20ـ خدایا تمام نمازهایم را از صفحه اعمالم پاک بفرما

وقتی گناهی از ما سر می زند، یک استغفار به خدا بدهکار می شویم. و هر چه قدر که انسان از گناه کردن، بیتشر احساس شرم کند و خود را در اثر آن گناه پستتر ببیند، احساس نیاز بیشتری به استغفار پیدا خواهد کرد و از سوی دیگر خیلی راحتتر و با اخلاص بیشتر نزد خدا خواهد رفت و از او معذرت خواهد خواست. اساسا گناه به انسان خوب و سالم نمیاد و تا این انسان مرتکب گناه شد، آرام و قرارش را از دست خواهد داد و تا آن را از صفحه دلش پاک نکند، آرام نخواهد گرفت.

ذکر استغفار و احساس تقصیر در برابر خداوند متعال احساس قشنگی است، و باید همواره در برابر خداوند متعال چنین احساسی داشت؛ یعنی همیشه باید کارهایی در ذهن داشته باشیم که از آنها پیش خدا معذرت بخواهیم. اما راه حفظ این حالت و احساس گناه، گناه کردن نیست. اتفاقا یکی از خاکهایی که گناه بر سر ما می ریزد، این است که حالت استغفار را از انسان می گیرد. برای این حفظ این احساس باید کار دیگری کرد و چاره دیگری اندیشید. 

یکی از راه حلهایی که به نظر خوب می رسد، این است که دامنه استغفارمان را وسعت بدهیم. برای این کار بیاییم باز به نمازمان نگاهی بیاندازیم... آیا این نمازهایی که به جا می آوریم، همان است که خداوند از ما خواسته است؟ اگر نماز شما هم مثل نماز من باشد، باید جوابتان منفی باشد. اگر موافقید که نمازتان نماز نیست، به این نتیجه خواهید رسید که نه تنها بعد از هر گناه، بلکه بعد از هر نماز هم ما یک استغفار به خدا بدهکار خواهید شد.

در روز قیامت به ما اجازه نخواهند داد که از خدا معذرت بخواهیم. بیاییم در همین دنیا که چنین فرصتی داریم عادت کنیم که بعد از هر نماز به خدا بگوییم: خدایا غلط کردم که چنین نمازی خواندم.

با این روش می توانیم در نامه اعمالمان در کنار همه نمازهای بیخودمان یک استغفار ثبت کنیم. 

18ـ نماز هم می تواند بدآموزی داشته باشد، مواظب باش

برای هر یک از ما بارها اتفاق افتاده است که مهمانی به خانه ما بیاید، اما حوصله مهمان داری نداشته باشیم. بارها پیش آمده است که دوستی یا بزرگی بخواهد با ما صحبت کند و ما هیچ علاقه ای به ادامه صحبت نداشته باشیم. گاهی اتفاق می افتد که در موقعیتی قرار می گیریم که باید لبخندی بزنیم، اما اصلا لبخندمان نمی آید....

چیزی که در این موقعیتها به فریادمان می رسد، ادب است؛ معمولا در چنین موقعیتهایی، بر خلاف میل و خواهش درونیمان، و به مقتضای ادب عمل می کنیم و به اصطلاح تو ذوق طرف مقابل نمی زنیم. ادب در چنین جاهایی بسیار لازم و ضروری است و هر چه ادب انسان بیشتر باشد، نشانه کمال شخصیت اوست، چرا که یک کودک یا یک حیوان از چنین برخوردهایی ناتوان است.

این روحیه در کیفیت ارتباط با خدا هم لازم است و رعایت آن آثار قشنگی دارد، چون همان طور که گاهی حال و حوصله صحبت کردن با انسانها را نداریم، متأسفانه در بسیاری از وقتها حوصله صحبت کردن با خدا را هم نداریم. اگر چه دلم نمی آمد این جمله را بنویسم ولی این یک واقعیتی است که گرفتار آنیم.

معمولا وقتی ما حال و حوصله نماز را نداشته باشیم، با سرعتی غیر مجاز آن را به جا می آوریم. با چنین نمازهایی گویا هوار می کشیم و فریاد می زنیم که آهای مردم! من حوصله نماز خواندن ندارم و هیچ لذتی از صحبت کردن با خدا احساس نمی کنم. این نمازها هیچ علاقه ای در بیننده ایجاد نمی کند، و هرگز یک بی نماز را برای تجربه لذت نماز کنجکاو نمی کند. این نمازها این پیام را به بیننده القا می کند که، حوصله نماز نداشتن و لذت نبردن از صحبت با خدا یک پدیده کاملا طبیعی است که نیاز به هیچ درمانی هم ندارد... 

کاش می شد، نمازهایمان را اگر چه با بی علاقگی باشد، اما مؤدبانه می خواندیم. اگر خوب فکر کنیم، به این نتیجه بسیار بدیهی خواهیم رسید که نمازهای بی در و پیکر ما، جدای از نشانه های بد بسیاری که دارد، نشانگر بی ادبی ما هم هست. اگر من با پدرم مشکل داشته باشم، خودِ این مشکل داشتن زشت است، اما اگر در برابر مردم و دیگران از این مشکل دم بزنم، این خلاف ادب است. 

رعایت ادب در نماز، می تواند فضای چنین مناجاتی را برایمان فراهم سازد که بگوییم: خدایا شاهدی که علی رغم بی حالی ام، به گونه ای نماز می خوانم که مبادا کسی از رابطه سرد بین من و تو آگاه شود، خدایا تو هم هیچگاه آبروی مرا مریز و این راز را تا همیشه بین خودمان نگه دار. خدایا من اختیار جسمم را داشتم و آن را در برابرت خاضع و خاشع ساختم، تو هم دل مرا در برابرت خاشع کن...  

11ـ پیشرفت می خواهی یا نماز اول وقت

یک بار، استاد ما از حالات یک عارف تعریف می کرد که بعد از مدتی سیر و سلوک و باز شدن درهای کشف و شهود بر او، روزی از عالم غیب به او خبر دادند که اگر می خواهی کشف و شهود را حفظ کنی، باید نمازت را رها کنی و دیگر نماز نخوانی!

او بی درنگ گفت: کشف و شهود برای خودتان. من نماز را رها نمی کنم.

به او گفتند: برای جواب عجله ای نیست. چند روزی فکر کن و بعد آخرین جوابت را به ما اعلام کن.

او در پاسخ گفت: هیچ نیازی به فکر نیست و من پاسخ دیگری نخواهم داشت.

در پی این گفتگو، واقعا کشف و شهودهای این مرد عارف قطع شد و مدتی را این چنین گذراند.... پس از چندی، باز آن حالات نزد او برگشت، اما این بار بسیار قویتر و نیرومندتر بود.

با خود گفتم: شاید این گفتگو را هر روز خداوند با من راه می اندازد. گاهی در همان زمانی که مشغول بحث مفید یا مطالعه کتاب آموزنده یا هر کار خوب و جالبی هستم، صدای اذان بلند می شود. شاید معنای این همزمانی اتفاقی همان کلام خداست، که می گوید از این به بعد اگر می خواهی علم اندوزی کنی و پیشرفت کنی، باید از نماز اول وقت دست بکشی.

اما حیف که من کجا و ادب انتخاب نماز اول وقت کجا؟

5ـ یک دعای رندانه

از قرار معلوم قرار نیست که با این تلاشهای در پیتی و چهار روز در میان، نماز درست و درمانی حاصلمان شود. یک گوشه کار این تلاشها و دعاها می لنگد. شاید بهتر است گاهی قبل از نماز به خدا بگوییم خدایا نماز ما به جهنم. ولی امروز به امام زمان چنان لذتی در نمازش بچشان که تا کنون نچشانده ای. خدایا امروز به رهبر و آقایمان سید علی، چنان نمازی روزی کن که تا کنون روزی نکرده ای... ما هم هیچی. خدا کنایه فهم است. شاید بهتر است گاهی با گوشه و کنایه با او سخن بگوییم. 

4ـ سلامی به زیبایی سلام گرگ

امان از بعضی آدمهای زرنگ که چون قدرت اولیای خدا را می دانند، سعی می کنند از قدرتشان کمال حسن سوء استفاده را بکنند! قبل از نماز فاتحه ای یا صلواتی به تمام پیامبران و امامان و شهدا و بندگان نازنین خدا هدیه می کنند. بعد با کمال پررویی و گستاخی به آنها می گویند: من نوکر همه شما هستم، اما سلام گرگ بی طمع نیست. از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد که من فقط با این انگیزه این هدیه را تقدیم شما نمودم که در خواندن نمازی باحال و مقبول کمکم کنید.... گاهی  اولیای خدا با همین کار، در رودربایستی قرار می گیرند، و این آدمهای زرنگ به همین روش، نمازهای بهتری در نامه اعمالشان ثبت می کنند. 

3ـ نماز را می توان از بازی بچه ها یاد گرفت

بازی کردن بچه­ها منظره­ی تماشایی و لذت­بخشی است. بچه­ها گاهی یک ساعت با دو سنگ یا دو سه تکه چوب بازی می­کنند و هیچ خسته نمی­شوند؛ کاری که اگر یک دقیقه آن را تجربه کنیم، برای ما خسته کننده خواهد بود.

علت این که بچه­ها با این تکه­های چوب و سنگ حال می­کنند، این است که آنها کاری به ظاهر این سنگ و چوب ندارند. بچه­ها در ذهن و خیال خودشان برای هر یک از این سنگ و چوب شخصیتی تعریف می­کنند. در ذهن یک کودک، این سنگ مهربان است و آن یکی بداخلاق است؛ یک چوب شاه است و دیگری وزیر یا غلام او است. کودکان اگر تکه چوبی را در جوی آبی بیاندازند، آن چوب، کشتی بسیار مهمی خواهد بود که جان بابا و مامان و عمه و خاله و دوستان آن کودک به امنیت آن کشتی بستگی دارد.

بازی نکردن ما بزرگ­ترها با این وسایل و لذت نبردن، فقط برای این است که نیروی تخیل ما به اندازه­ی کودکان نیست، وگر نه اگر شرکتی تقبل زحمت کند و در یک بازی رایانه­ای او به جای ما تخیل کند و تخیلش را به تصویر بکشد، ما بزرگ­ترها هم چنان گرم بازی می­شویم که هیچ آبرویی برای ما باقی نماند.  

راز بی­حالی و بی­شوری ما در نماز همین است. ما برای قیام و سجود و رکوع قنوتمان هیچ معنا و مفهومی قائل نیستیم و ذهن و خیالمان را با معانی زیبای این کارهای قشنگ درگیر نکردیم. آنهایی که با معانی زیبای این اعمال انس گرفته­اند، هیجان و شور و لذت سرشاری را در نماز تجربه کرده­اند.

خدای ما کار بسیار زیبا و پرهیجان و لذت­بخشی را بر ما واجب کرده است. حیف که ذائقه­مان را خراب کرده­ایم.