چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

171ـ و ما همچنان مشغول گردوبازی!

آقا در نماز جمعه اخیرشان گفت: فریاد انتقامی که از ملت بلند شد سوخت موشک ‌های نابودگر پایگاه آمریکایی را تامین کرد!
پس لابد ادامه کار تا کنده شدن کلک امریکا از منطقه هم بدون سوخت نمی‌شود. قرار نیست همه چیز امن و امان و وفق مراد باشد و هیچ چیزی حواسمان را پرت نکند تا از سر بیکاری به فکر انتقام سخت بیفتیم. اگر هر ویروس و چالش و پویش و ترندی بتواند حواسمان را تا اطلاع ثانوی پرت کند، پس برویم دنبال گردو بازی خودمان و کارهای بزرگ را بسپاریم به نسل های بعدی که بلکه آنها جوگیری ما را نداشته باشند. والله از خون حاج قاسم داغتر گیرمان نمی‌آید، اگر نتوانیم با این خون کار را تمام کنیم ول معطلیم. سپاه همان روزهای اول یک سیلی محکم زد و انصافا عالی زد. و پشت بندش آن خطای تلخ و ناگوار پیش آمد تا سنگ محکی باشد برای سنجش عیار انتقام‌خواهی ما. از آن روز به بعد هیچ سوختی به بچه‌های سپاه نرساندیم که کارشان را ادامه دهند. تنوع‌طلبی مردم و بالتبع رسانه نمی‌گذارد #انتقام_میگیریم را چند ماه ترند اول نگه داریم و تا کار تمام نشود ول نکنیم. الغرض توپ در زمین ماست، بچه‌ها به خط زده‌اند و فعلا سوخت و مهمات کم آورده‌اند و ما همچنان مشغول گردوبازی!

170ـ آقایی که باب میل ماست

یک پا متخصص شدیم هر کداممان در کرونا از بس کلیپ و یادداشت و مقاله و تحلیل و پیامک خواندیم درباره‌‌اش. به درجه فوق اشباع هم رسیدیم و به جز اخبار و آمارهای جدید هیچ حرف تر و تازه‌ای دیگر نمی‌شود یافت.
در این شرایط فقط صحبت‌های آقا می‌توانست بوی تازگی بدهد. اقا به دعایی اشاره کرد که کمتر کسی حواسش به آن بود. و باز مثل همیشه بدون هیچ نیش و کنایه‌ای خیلی شیرین دستِ از بام افتاده‌ها را گرفت و روی بام آورد؛ کسانی که زیادی به مسئولین بدبین بودند، آنهایی که هیچ تجمعی را نمی‌خواستند تعطیل کنند، آنهایی که با گرز علم و تجربه بر سر معنویات می‌کوفتند، آنهایی که خیلی بزرگش کرده بودند و آنهایی که به هیچ گرفته بودند قضيه را. وه که چه آقای نازنینی!
خدایا آقای ما همان جوری است که دوست داریم، ما را هم همان جوری کن که او دوست دارد.

169ـ تقصیر ماست

آمریکایی‌ها و آمریکاپرستان هر جا مسلمان مظلوم و ضعیفی می‌بینند تا جایی که می‌خورد می‌زنندش. چنان هم می‌زنند که قشنگ می‌فهمی چقدر دق‌ّ دلی از اسلام و مسلمین دارند. سران مستکبر و طاغوت‌های زمین هر چه از اسلام سیلی خورده‌اند، تلافی‌اش را با سیلی زدن به مسلمان‌های بی گناه و بی‌دفاع در می‌آورند. هر چه از اسلام سوخته‌اند به تلافی‌اش مسلمان می‌سوزانند تا کمی دلشان خنک شود. بخش دردناک قصه این‌جاست که این سیلی محکم را آمریکا از ما و انقلاب ما خورده است، اما تلافی‌اش را سر مسلمان‌های دیگر درمی‌آورد و ما هنوز اینقدر قوی نشده‌ایم که بتوانیم از همه مسلمان‌های جهان دفاع کنیم. ما فقط در این حد قوی شده‌ایم که بتوانیم از مسلمانان لبنان و سوریه و عراق دفاع کنیم، اما هنوز قدرت و گستره نفوذمان جهانی نیست، یعنی هنوز در تراز سپاه امام زمان(عج) نیست. فدای قدم‌های سربازان دلیر و رشید این انقلاب - با هر شناسنامه‌ای که دارند - که نگذاشتند این مظلومیت‌ها و صحنه‌های دلخراش در جای جای کشورهای اسلامی تکرار شود. و لعنت خدا بر کسانی که با گفتار و رفتارشان باعث تضعیف انقلاب می‌شوند و جلوی گسترش قدرتِ ظلم‌ستیزِ انقلاب را می گیرند. اینها در ریختن خون مسلمانان مظلوم هند و کشمیر و یمن و میانمار و نیجریه شریکند. این خواب راحت و امنی که زیر سایه مجاهدت‌های حاج قاسم و همسنگرانش داریم بی‌مسئولیت نیست.

168- یک سؤال بیخود!

از بس عادت کردیم همیشه از زائر این سؤال بیخود را بپرسیم؛ "دستت به ضریح رسید؟ توانستی ضریح را ببوسی؟" رفته رفته خیلیها هدف اول و آخر زیارت را در همین دیدند که جواب آبرومندی برای این سؤال داشته باشند! می روند خودشان را به هر زوری که شده به ضریح می رسانند تا اگر کسی از آنها پرسید، که صد البته خواهد پرسید، با افتخار بگویند: بله دستم رسید و بوسیدم ضریح را. کاش این سؤال بیخود باب نمی شد، و خیلیها را به اشتباه نمی انداخت که: هر زورش بیش اجرش بیشتر! هر که قدّش بیش قربش بيشتر! گرفتن ضریح و بوسیدن آن خوب است بدون شک، اصلا هم جالب نیست دور و بر ضریح خالی باشد، بحث فشار و آزار و اذیت زائر هم نیست که هر که آن وسط رفته، پیه له شدن را به خود مالیده و رفته! مسئله این است که قیمت زیارت، بسته به وصل شدن دست به ضریح نیست، به وصل شدن سیم دل به امام است. امامان ما کریمند و بزرگوار، دلشان نمی آید حال زائر را بگیرند و با حال گرفته راهیش کنند. اگر زائری هدف اول و آخرش گرفتن ضریح باشد و بس، دستش را می گیرند و به ضریح می چسبانند تا دلش نگیرد. اما اگر این زائر به حرم آمد تا با امام ارتباط بگیرد و سیم دلش وصل شود، باز نمی گذارند دلش بگیرد و ناکام برگردد. اگر کلاسش بالا رفت و خواست صدای امام را بشنود، با او حرف می زنند. و اگر به جایی رسید که تا امام را نبیند زیارت به دلش نمی چسبد و احساس می کند امام با او قهر کرده، خود را به او نشان می دهند. هر چه زائر بتواند با امام رابطهٔ عمیقتری بگیرد و دربارهٔ خواسته های ریشه ای تر و مهمتر و عالی تر با امام گفتگو کند، زیارت بهتری داشته است. دست کشیدن به ضریح و بوسیدنش هم آنقدرها هم که فکر می کنیم مهم نیست؛ شد شد نشد نشد. اگر ما بعد از زیارت از همدیگر سؤال می کردیم: "سیمت وصل شد؟" اوضاعمان خیلی بهتر بود. 

167ـ گام دوم را خواندی؟!

دارم به این فکر می کنم که لابد در روز قیامت که مو را از ماست می کشند و همه را خیلی خیلی دقیق وزن کشی می کنند، میزان انقلابی بودن هر یک از ما را هم قاعدتا می سنجند. و حتما به این هم خواهند رسید که چقدر امام را می شناختی؟! و با اندیشه هایش چقدر آشنایی؟! آیا وصیت نامه اش را خوانده ای؟! پیامهای آتشین و بی نظیر آخر عمر امام را خواندی؟! منشور روحانیتش را چطور؟! پیامش به مناسبت قطع نامه 598 را چی؟! سخنرانی های رهبرت امام خامنه ای را چه؟! آنها را هم گوش نمی کردی و نمی خواندی؟! بیانیه گام دوم انقلاب را که حتما خواندی! آن را هم نخواندی؟!
اگر روز قیامت همین است که قرآن می گوید، که ذره ای کار خوب یا کار بد در آن روز دیده می شود، پس میزان قدرشناسی ما از این دو امام انقلاب هم قطعا دیده و سنجیده خواهد شد. البته عیار ولایتمداری آنقدر بالاست که به این راحتیها کسی نمره کامل نخواهد گرفت. حتی حاج قاسم و سید حسن! که اسوه و قله ولایتمداری اند. این دو بزرگوار هم بعید نیست در روز قیامت آرزو کنند کاش فلان جا فلان کار را می کردند تا امتیاز ولایتمداریشان بیشتر باشد! ولایتمداری این چنین است. ولی بدبختی این است که ما در همین گامهای نخستش هم ماندیم.

166ـ بهانه ای برای به یاد آوردن چهرۀ جذاب بهشتی مان

باورش سخت است که تقریبا هر کسی را که ببینی مشکلی در ظاهرش می بیند که هر چند در نگاه ما بسیار ناچیز است و گفتن ندارد، اما برای او بدجور مهم است. تو فکر می کنی مشکل او اصلا مشکل نیست. اما او یک روز هم نمی تواند مشکلش را فراموش کند. 
کسی که 160 سانت قد دارد، ممکن است همیشه حسرت 175 سانتها را بخورد؛ درست به همان اندازهٔ یک جوان با قد 175 سانت که آرزوی قد 180 یا 185 سانت دارد؛ و همان قدری که او غصه می خورد، آن قدبلند از زشتی چهره اش رنج می برد؛ درست به همان اندازه که آن خوش چهره از چاقی اش غصه می خورد. 
آن لاغر خوش اندام خوشگل، موهايش کم پشت است. آن یکی موهایی پرپشت دارد ولی ریش خوش حالتی ندارد. آن یکی بدحالت می خندد و آن دیگری از صدای خودش راضی نیست. یکی دماغش خرج دارد و آن یکی دندانش. و آن یکی فرمِ بسته شدن لبانش جالب نیست. یکی #قوز_کمر دارد، آن یکی موهایش زود سفید شده و آن دیگری صورتش پر جوش است. یکی غصه می خورد که چرا قیافه اش پیرتر از سن واقعی اش دیده می شود، و یکی غصه می خورد چرا صورتش مثل بچه هاست و هیچ کس به اندازه سنش تحویلش نمی گیرد.
آن که ده کیلو اضافه وزن دارد، لزوما از کسی که 20 کیلو اضافه وزن دارد کمتر غصه نمی خورد.
و همچنین کسانی که عیبهای جدی مثل سوختگی و نقص عضو و قطع عضو و از کار افتادگی در بدنشان دارند، لزوما بیشتر از آن دختری که از رنگ چشمش یا رنگ موهایش یا رنگ پوستش راضی نیست، حسرت و غصه نمی خورند.
انگار خدا در هر کسی نشانه ای قرار داده تا با آن نقص و نقطهٔ ضعف، به یاد هیکل ایده آل و چهره فوقِ جذابِ بهشتی اش بیفتد.

165ـ زیارت انقلابی

سلام دوست خوبم!

پیشنهادی برایت دارم. اگر پسندیدی و شرایطش را داشتی انجام بده.

بیانیه #گام_دوم_انقلاب را در یک جای خوبی در حرم امام رضا (ع) که روبروی ضریح یا گنبد باشد، مطالعه کن. 

با امام رضا بخوانش! هر از گاهی به امام نگاه کن. فرازهای بیانیه را با احساس بخوان. و هر جا که آقا نوید آینده خوب را می دهد، به امام رضا بگو من میخواهم در این آینده نقش داشته باشم. هر جا آقا توصیه ای به جوانان کرد، بگو یا امام رضا جان! کمکم کن توصیه های آقا را عالی انجام بدهم.

در کنار امام رضا (ع) همراه با خواندن این بیانیه یک ساعت آرزوهای بلند بلند کن و اشک بریز و گریه کن.

خواهی دید امام رضا چقدر از کارت خوشش خواهد آمد و چقدر تحویلت خواهد گرفت.

این نامه را که بخوانی، احساس خواهی کرد قدرت و علم و مهارت و تقوا و صفای دل و توفیق بیشتری نیاز داری تا در تراز جوانی که رهبرمان می خواهد ظاهر شوی. 

بگذار دلت از کمبود و کاستیها و کوتاهیهایت بگیرد، آنگاه نزد امام رضا آنقدر گریه کن و از دست خودت شکایت کن تا عنایت ویژه ای به تو کند و تو را وارد گام دوم زندگی ات کند که ان شاء الله یک زندگی پر شور و بسیار انقلابی با بهره های علمی و معنوی فراوان باشد. 

ترسها و نگرانیهایت را هم پای بیانیه آقا و به مناسبت فرازهایش، با امام رضا مطرح کن. نگرانی از انحراف، روزمرگی، بیکاری، فساد و خیلی چیزهای دیگر. 

بگو آقا جان! توقع دارم تا از سفر برگشتم، مقدمات تحولِ رو به جلو در زندگی ام فراهم شود. 

به امید خدا ان شاء الله با این کار یک زیارت ماندگار و به شدت معنوی و پر اشک با آثاری بلند و عمیق و ‌ماندگار نصیبت شود.

منِ بدبختِ بیچارهٔ خاک بر سرِ در به درِ بی همه چیز را هم فراموش نکن. در این کار قشنگ به یادم باش و تک خوری نکن. شاید به برکت دعایت دست مرا هم گرفتند. 

این زیارت ویژهٔ انقلابی را وقتی انجام بده که هیچ کس منتظر و آویزانت نباشد. صبح زود یا نصف شب که رفقایت خوابند وقت مناسبی است. ثواب این زیارت ویژه را هم به روح امام خمینی و شهدا هدیه کن. حتما هم با غسل این زیارت را انجام بده. از خدا و امام رضا کمک بگیر و به خستگی زود هنگام هم توجه نکن که کاذب است.

ان شاء الله به سلامت و با دست پر برگردی برادر! 

12 اسفند 1397


پ.ن. این نامه را برای یکی از دوستان خوبم که به زیارت حرم امام رضا(ع) مشرف شده بود، نوشتم.

164ـ گنده سوزیهایت بوی بی جگری می دهد!

#ترامپ بدش نمی آید این پیشبینی آقای ما را بشکند. تا ما فدایی های #خامنه_ای کمی کمتر به ایشان اعتماد کنیم و با خود بگوییم: حالا ولی آنقدرها هم که فکر می کردیم، آقا در پیش بینی هایش توی خال نمی زند! بفرما! گفت: جنگ نمی شود، ولی شد.
#امام هر چه گفت، شد. و آقا هم هر چه گفت، یکی یکی دارد می شود. از همان روز اول که #شیخ_حسن فولکسِ #برجام را به جای قناری در پاچه #ملت کرد، صحبتهای آقا و هشدارها و پیش بینی هایش یک چیز بود و عوض نشد؛ دقیقا همان چیزی که الآن اتفاق افتاد. روسیاهیش هم ماند بر آن پدربیامرزی که با #ادبیات_منقلی حرفهای آقا را مسخره می کرد. 
این ترامپ بدبخت هم مثل نانجیبهای داخلی با بد کسی درافتاده! با رهبری که علی رغم همه، پیشبینی کرد ترامپ رئیس جمهور می شود. و حالا هم دقیق دارد سیاستهای آمریکا را پیشبینی می کند. همه هم درست در می آید لامصب! از توییتها و صحبتهای این یکی دو روز اخیر ترامپ پیداست خیلی افت کلاس دارد برایش که هیچ کاری نکند و جواب ایران را ندهد. حق دارد خب. 
تا حالایش می گوید: پهپادمان در آبهای بین المللی بوده! خب اگر این است و ایران تجاوز کرده پس چرا مُردی؟! بزن خب. می دانی با همین کار چقدر اعتماد یک ملت به رهبرش متزلزل می شود؟!
خیلی دوست داری به ایران حمله کنی، ولی مؤدبانه اش این است که #جگر نداری. هی توییت کن: آمدم حمله کنم، داشتم می زدم، نزدیک بود بزنم، دستم روی ماشه است... همه این گنده سوزیها یک معنی دارد ترامپ! تو مثل سگ از ما می ترسی و جگر#جنگ نداری.
حرف حق تلخ است ترامپ؛ ولی باور کن آقای ما از آناتومی تو خوب خبر دارد. این کاره نیستی عامو؟! باز هم محکم می گوییم: جنگ نخواهد شد. و خواهی دید که نخواهد شد. 
راستی ترامپ! من باب یادآوری بگویم که بر اساس وعده آقای ما #اسرائیل به زودی نابود خواهد شد؛ نشان به این نشان که همه عالم و آدم گفتند: #بشار باید برود و می رود. الا رهبر ما که گفت: بشار می ماند. و ماند!
این را هم بگویم که هر چه #سلاح به#محمد_بن_سلمان بفروشی خوشحال می شویم. حتما یادت هست وعده رهبر ما را: به زودی اینها به دست مجاهدان اسلام خواهد افتاد.

163ـ عدم تسلط به پارک دوبل!

گفت: بالأخره بعد از 12 جلسه آموزش عملی رانندگی نوبت امتحان شهری ام فرا رسید. همه امتحانهای کتبی قبلی را یک ضرب قبول شده بودم و خیلی امید داشتم امتحان شهری را هم یک ضرب قبول بشوم. همه می گفتند مأمورینی که امتحان می گیرند سختگیرند و سر چیزهای خیلی جزئی هنرجوها را رد می کنند.

روز امتحان وقتی نوبتم شد، با دلی کمی تا قسمتی مضطرب پشت فرمان نشستم، ولی خودم را آرام نشان دادم. کمربند را بستم و صندلی و آیینه جلو را تنظیم کردم و بعد از اجازه گرفتن، ترمز دستی را پایین کشیدم و حرکت کردم..

تا حرکت کردم، به من گفت: بدون راهنما حرکت کردی و به آیینه نگاه نکردی! خیلی ناراحت شدم آخر چرا همچین چیزی که خیلی نیاز به مهارت هم ندارد باید یادم می رفت تا الکی امتیاز منفی بگیرم؟! امان از حواس پرتی... ولی یادم رفته بود و دیگر نمی شد زمان را برگرداند.

بعد از چند ثانیه به من گفت: کنار این ماشین پارک دوبل بزن! سعی کردم دقیق و سریع پارک دوبل بزنم و تسلطم را نشانش بدهم. حتی یکی از دو جوانی که عقب نشسته بودند گفت: عجب خوشگل پارک کرد؟! ولی نمی دانم چه شد که یک ثانیه دیر ترمز کردم و همان باعث شد که سپر ماشین به سمت خیابان کج شود! سر همان ثانیه هم مأمور راهنمایی ردم کرد و نوشت: عدم تسلط به پارک دوبل. تازه مقرر کرد که دو ساعت تمرین عملی هم داشته باشم و... خلاصه حالم گرفته شد بدجور! با لبخندی مصنوعی و قیافه ای که به زور کنترلش کرده بودم تا از ناراحتی و دلگرفتگی ام چیزی درز ندهد، به دفتر آموزش رانندگی مراجعه کردم که همزمان دیدم جوانی با یک جعبه شیرینی شاد و قبراق وارد شد. او قبول شده بود. به جز کارکنان دفتر فقط ما آن دو نفر بودیم که همزمان کارکنان دفتر به او تبریک می گفتند و برایم برای بیست روز بعد وقت کلاس تمرین و وقت امتحان رزرو می کردند. نزدیک سی هزار تومان هم می بایست پرداخت می کردم!

هر چه سعی کردم خودم را قانع کنم که رد شدن در امتحان شهری اساسا یک اتفاق معمولی است و چندان مصیبت هولناکی نیست که بیارزد اینقدر ناراحتش باشی، فایده نداشت. دلم گرفته بود و اصلا نمی خواست باز شود.

دمدمای ظهر به خانه برگشتم و برای نماز آماده شدم. در میان نماز به این فکر کردم که راستی خدا چند بار وسط نماز، عدم تسلط بر سجده، رکوع یا قیام برایم نوشته است؟ چند بار عدم تسلط بر حضور قلب در نماز نوشته است؟ چند بار حواس پرتی فوق حد مجاز برایم نوشته؟ به این فکر کردم که هر رکعت نماز در روز قیامت، برایم میلیونها برابر گواهینامه رانندگی مهم خواهد بود. و هر علامت قرمز پای رکعتی از رکعات نمازم بسیار برایم ناگوار خواهد بود که میلیونها برابر بیشتر از ناراحتی امروز من است. راستی چگونه این همه حسرت و ناراحتی یکجا را در روز قیامت تحمل کنم؟ آنقدر غرق این افکار شدم که وسط نماز گریه ام گرفت.

162ـ زود تودلبروهای حال به هم زن

رفتارهای آدم غیر صادق را دیدی که چقدر مشمئز کننده است؟! بیش از حدی که طرف را قبول دارد به او احترام می گذارد! ولی پشت سرش چندان دلسوز آبرویش نیست! اهل شعار دادن است و آنجایی که به مصلحتش است، آرمانها و حلال و حرام را وسط می کشد، هر جا هم که به صلاحش نبود همه چیز حلال است! آنجایی که نمی خواهد پولی خرج کند، برای یک ریال بیت المال باید حساب و کتاب پس داد، هر جا هم لازم شد آشکارا از بیت المال می دزدد و دیگران را هم تشویق به دزدی می کند، تا جایی که هر که بیشتر تک بزند، زرنگتر است و بیشتر تشویق می شود!
هر کسی را که برای کار و اهدافش لازم داشت، تا زمانی که به دردش می خورد به او احترام می گذارد و تند و تند با او ارتباط می گیرد، همین که دیگر به او نیاز نداشت به هیچ جایش حسابش نمی کند! هیچ وقت حوادث و جریانها را آن طوری که هست تعریف نمی کند، بلکه به هر کسی به فراخور نیاز و مصلحتش چند جمله ای اضافه یا کم می کند. با هر که بنشیند یکی دو نفر را سعی می کند خراب کند تا خودش را نزد طرف مقابل خوب جلوه دهد. هر که با او رفیق شود یا خیلی زود از او متنفر می شود و اعتمادش را به او از دست می دهد، یا چند روزی مثل او آب زیر کاه می شود و چند صباح بعدتر این بیچاره هم با او بد می شود.
چنین آدمی عمر رفاقتهایش بسیار کوتاه است. و خیلی زود پوست اندازی می کند و دور و بریهایش را عوض می کند.
با چربزبانی و چابلوسی خیلی زود در دل مخاطب جا پیدا می کند، اما همین که آن مخاطب چند دروغ و عدم صداقت از او ببیند دیگر نمی تواند حرفهایش را باور کند. آنگاه همیشه با گارد حرفهایش را خواهد شنید که نکند با من هم مثل فلانی دارد حرف می زند و الآن دارد مرا رنگ می کند؟!
هیچ وقت کار طولانی مدت با این آدم لذتبخش نیست، بلکه با طعم تلخ سرخوردگی، شکست، گول خوردن، دور خوردن، خام شدن و حتی خراب شدن همراه است.
کسی که با او کار می کند، بعد از مدتی احساس می کند امنیت آبرویی ندارد، و جایگاهش هم به شدت متزلزل است. آدمها در کنار او خیلی سریع بزرگ و به همان سرعت کوچک می شوند. پای کسی نمی ماند و علی رغم سر دادن شعارهای پرملاط وفاداری، وفادار کسی نیست.
وقتی نمی خواهد کاری را انجام دهد، معمولا علت اصلی مخالفتش را نمی گوید، بلکه علتهای دیگری می بافد که خیلی زود مشخص می شود دروغ بوده است!
می رود پیش مافوقی زیراب کسی را می زند تا آن مافوق تصمیمی علیه او بگیرد یا حرفی بزند، آنگاه به عنوان ناجی میاندار می شود که فلان مافوق چنین حرفی درباره این آدم زده، حالا چه کنیم و چگونه این زیردست را نجات دهیم؟!
یا می رود پیش مافوقی آنقدر حرف می زند که تصمیمی به نفع خودش بگیرد، آنگاه با لحنی معصومانه اعلام می کند فلانی چنین تصمیمی گرفته و ما را در منگنه قرار داده که الا و لابد باید این کار بشود! کار با آدم غیر صادق عجب سخت و تلخ و انرژی گیر است!