226ـ ایدهی مستند خدایا به امید تو
اگر #مستند_ساز بودم دوست داشتم بروم سراغ کاسبهای یک محل، آن وقت با همه #گفتگو میکردم و یک درخواست میکردم؛ این که مغازهشان را نیم ساعت ببندند و نمازشان را بروند در #مسجد بخوانند. اگر در طول این ماه، روزیشان کمتر شد، بیخیال بشوند و دیگر به مسجد نروند، اما اگر روزیشان بیشتر شد، نتیجهی #آزمایش را اعلام کنند و به همین سبک زندگی ادامه بدهند.
هر مغازهداری که با پیشنهاد موافق بود، پوستری نوشتهای چیزی روی مغازهاش بچسباند که «این #مغازه به مدت یک ماه به صورت #آزمایشی هنگام #نماز نیم ساعت #تعطیل است» بعد از یک ماه حسابکتاب کند؛ اگر #رزق و روزیاش کم نشده بود همین #سبک_زندگی را ادامه دهد و مثلا بنویسد: «با توجه به نتیجهی آزمایش، این مغازه دیگر همیشه هنگام نماز نیم ساعت تعطیل است».
آن وقت در طول این یک ماه، منِ مستندساز مغازهدارها، مشتریها، اهالی مسجد و محل را رصد میکنم و دائما با آنها #مصاحبه میکنم و #فیلم میگیرم. نتیجه هر چه باشد جالب خواهد بود. در این یک ماه، لابد داستانها و ماجراهایی برای بعضیها اتفاق خواهد افتاد که شنیدنی خواهد بود. اصلا #تصویر یک راسته خیابان تعطیل به وقت نماز و تعجب یا خوشآمدن اهل محل هم دیدنی است. واکنش مشتریها به نوشتههای خاص و بیسابقهی مغازهها هم جالب است.
وقتی چنین طرحی را همهی کاسبهای محل باهم اجرا کنند، دیگر کسی خجالت نمیکشد یا مخالفت نمیکند. حتی میشود بار اول همه را با هم به یک سفرهی شام در مسجد دعوت کرد، و آنجا این طرح را با آنها در میان گذاشت.