25ـ کاش نماز خواندنمان مثل روضه رفتنمان بود
بعضی از شیعیان که انس کمتری با اهل بیت (علیهم السلام) دارند، مجالس روضهای میگیرند خیلی رسمی، که بیشتر شبیه گردهمآیی و همایش است تا روضه! مثلا در سالن شیک و باکلاسی همهی شرکت کنندگان را روی مبل مینشانند و آقایان هم خیلی باکلاس پا روی پا میاندازند و در حالی که در یک دست سیگار و در آن یکی استکان چای یا فنجان قهوهای گرفتهاند، به سخنران گوش فرا میدهند؛ یعنی همان نگاه میکنند. خود سخنران هم وصلهی نچسبی نیست و با مجلس جور است، چون بیحالی و بیمزگی صحبتها و روضههایش نیز در اوج است و مثالزدنی... در چنین روضههایی که خوشبختانه تعداد آنها زیاد نیست، یا در شرایط خاصی مانند مجالس ختم گاهی دیده میشوند، همه چیز مانند سیگار کشیدن و چایی خوردن و با بغلدستی حرف زدن و جواب تلفن همراه دادن و رفت و آمد کردن و خندیدن و میوه خوردن و روبوسی کردن طبیعی است و تنها چیزی که اگر اتفاق بیافتد، اصلا طبیعی نیست و نظر همه را جلب می کند، این است که کسی در اثر روضهی کلیشهای و سرد سخنران با صدا گریه کند!
فرض کنید کسی، از همان دوران کودکی تا بزرگسالیاش فقط در چنین مجالسی حضور داشته و مجلس دیگری ندیده است. روشن است که چه بلایی سر این آدم خواهد آمد. مهمترین مصیبت و بلایی که سر این بیچاره خواهد آمد، این است که نگاه او به مجلس روضه نگاهی نادرست و کاملا غلط خواهد بود، و هیچ توقع و انتظاری از این مجالس نخواهد داشت. او نخواهد فهمید که مجلس روضهی ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) اتفاقا کلی هم باحال است و های های میشود در آن گریه کرد و اشک ریخت و سبک شد... او درک نخواهد کرد که مجلس روضهی امام حسین (علیه السلام) حسابی میتواند به انسان نشاط بدهد و خیلی شورانگیز است... از آن بدتر این که برای این آدم خیلی طبیعی خواهد بود که یک دهه محرم بگذرد و یک اشک برای امام نریزد! چون همهی دور و بریهای این شازده این طورند...
من فکر میکنم که دقیقا همان بلایی که بر سر آن آدم بیچاره آمده است و او را از نعمتهای سرشار روضهی امام حسین (علیه السلام) محروم کرده است، بر سر ما آمده است و نعمت نماز را از ما گرفته است.
از بس که تقریبا همهی نمازخوانها نماز سردی میخوانند و اگر باحال میخوانند، کمتر کسی میفهمد، ما خیال کردیم که اساسا نماز، یک کار نامفهومی است که هیچ حالی ندارد. به همین علت است که از نماز توقعی نداریم و اگر نماز بیحالی خواندیم، به خود برنمیگردیم و از علت این رابطهی سردی که با خدا داشتیم پرسوجو نمیکنیم.
این فرهنگ در ما جا افتاده است که گریه برای حسین و اشک ریختن به یاد او، هم بسیار طبیعی است و هم گریه نکردن و نشکستن دل در ذکر مصائب حسین (علیه السلام) نوعی بیتوفیقی است که انسان باید آن را با ظاهری غمانگیز جبران کند و برای رفع این قساوتِ دل، کاری بکند. اما چنین فرهنگی جا نیافتاده است که گریه در نماز هم خیلی طبیعی است و دست کم هر از گاهی باید برای نمازگزار پیش بیاید، چرا که نماز سخن گفتن با خداست که کار بسیار قشنگ و زیبایی است. اگر چنین فرهنگی بود، نمازگزاران این حالات خوش در نماز را انتظار میکشیدند و اگر محروم میشدند، دل به نماز دیگر خوش میکردند و با استغفار، قلب خود را برای چشیدن شیرینیهای نماز بعدی آماده میساختند.