182ـ خدا هرگز بیطرف نیست
اگر خلق عالم به خاطر گل روی محمد(ص) و آلمحمد(ع) است که هست و اگر چرخ آسمان و زمین بر محور ولایت میچرخد، پس حوادث این عالم هیچکدام بیربط به ولایت نیست. خوب که دقت کنی میبینی همین است. پایش بیفتد خدا کل کرهی زمین را به خاطر گل روی ولیاش حضرت نوح(ع) زیر آب میبرد، چهارده سال مصر و اطراف مصر را با فراوانی و قحطی سر کار میگذارد تا آن بردهی کنعانی عزیز مصر شود، آتش را برای رفیقش ابراهیم(ع) سرد میکند، دل فرعون را برای موسایش(ع) نرم و آب را برایش سفت میکند تا بشود شکافت. خدا هیچوقت در میان بندگانش ژست بیطرف نگرفته است. قشنگ اعلام میکند بعضیها را سوا کردم و بقیه باید نوکر اینها باشند. هر کس هم اعتراض کند، مهر حسادت به او میچسباند. صاف میگوید؛ به بعضی از خانوادهها و تبارها خواستم بیشتر لطف کنم و هوایشان را بیشتر داشته باشم، چه مرگتان است که حسودی میکنید؟ (أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيما) [نساء: 54] اول داستان خلقت بر سر پذیرش برتری ولی خدا بود که ابلیس نکشید و دک شد. تا آخر خط هم همان است. عالم هستی به شدت شخصی است. سرای سیر و سلوک و باند پرواز ولی خداست. باقی همه لازمهی تحقق این هدفاند و باید بپذیرند این نگاه ویژهی خدا را به بعضیها. اگر خبردار نشویم داور هستی به نفع کی سوت میزند، اگر ندانیم شخصیت اول داستانهای کارگردان عالم کیست، آنوقت خیر سرمان بعد از کلی تحقیق و پژوهش دربارهی طوفان حضرت نوح، نظریهای دربارهی زمینشناسی و آبوهواشناسی در میکنیم. آن هفت سال فراوانی و قطحی مصر را هم میبندیم به یک فلانشناسی و چیزولوژی دیگر. حال این که نهفقط آن حوادث، بلکه هر آمد و شد و فراز و فرودی به طریقی به ولایت مربوط است... و تو هر چه بیشتر بتوانی از این زاویه به عالم نگاه کنی، زاویهی دیدت دقیقتر خواهد بود و تحلیلها و پیشبینیهایت تمیزتر به خال خواهد خورد.
***
انسانها و از جمله طاغوتان و سلاطین جور، اختیار عمل دارند، اما به گواه عقیدهی اثنیعشری «امرٌ بین الأمرین» آنقدر هم اختیار ندارند که بتوانند مسیر تاریخ را تا جایی عوض کنند که فلسفهی خلقت تباه شود و برنامهی خدا از هم بپاشد. فرعون همینقدر اختیار داشت که هر پسری را که به دنیا میآمد ذبح کند، به شرطی که آن پسر موسی نباشد. مشرکین قریش هم اختیار هر جور آزار و اذیت پیامبر را داشتند، الا کشتنش. که به زور «أوهن البیوت» عنکبوت هم که شده، جان ابرقهرمان داستان خلقت باید حفظ میشد و رسالتش به سرانجام میرسید. آنجا که روند تاریخ به ایستگاهی میرسد که نیازمند تعلیم شریعت و بسط و نشر فقه جعفری است، بنیامیه و بنیعباس شاخ به شاخ میشوند و تا به خود آمدند، هزاران «قال الصادق» و «قال الباقر» به یادگار در سینه و کتب شیعیان جا گرفته بود و سمت و سوی تاریخ تمدن اسلام بلکه بشر را تحت تأثیر خود قرار داده بود.
***
شاه بدبخت نمیدانست خمینی قهرمان داستان قرن بیستم است! یعنی هر غلطی بکند نمیتواند هیچ غلطی بکند... و این شد که هر کاری میکرد، سهـهیچ به نفع امام و انقلاب تمام میشد. بیشوخی بهشتی و خامنهای و مطهری اینقدر در تسریع و پیروزی انقلاب نقش نداشتند که این بدبخت داشت. علمای انقلابی را به اطراف و اکناف کشور تبعید کرد تا مبادا موج انقلاب، دهکورهای را از قلم انداخته باشد! امام را هم به ترکیه و عراق تبعید کرد تا هر چه بیشتر جایگاه و شخصیت مرجعیت ایشان تثبیت شود و دورهای پانزده ساله را در کنار جدش امیرالمؤمنین(ع) بگذراند، انقلابیهای ایران هم ۱۵ سال در آبپیاز بمانند و تشکیلاتشان نضج پیدا کند. آرامآرام وقتی پشت لب سربازان در گهوارهی سال ۴۲ سبز شد و مطهری و خامنهای و بهشتی و همسنگرانشان به اندازهی کافی برای برپایی یک نظام اسلامی نظریهپردازی کردند و همهچیز آماده شد، دیگر باید سخن امام به گوش همهی جهانیان میرسید و انقلاب در برابر چشم و گوش همهی دنیا به پیروزی میرسید. این شد که شاه بیخبر از همهچیز به حکومت عراق فشار آورد و امام به فرانسه مهاجرت کرد تا هر روز دهها خبرنگار از بزرگترین خبرگزاریهای دنیا برای دیدار با امام و مخابرهی سخنانش سر و دست بشکنند و پیام انقلاب به سراسر جهان صادر شود. شور انقلابی ملت ایران به اوجش رسیده بود و آتش انقلابیشان دیگر چندان یارای ماندن زیر خاکستر نداشت، اما برای زبانه کشیدن، جرقهای لازم است که باز این شاه بدبخت، هجده دی پنجاه و شش دست به کار شد و با نوشتن چرندیاتی علیه امام، آتش انقلاب را از زیر خاکستر بیرون کشید. خدایی اگر یک نفوذی در دربار پهلوی داشتیم عمرا نمیتوانست اینقدر به انقلاب خدمت کند! درست مثل یزید ملعون که با جنایتش و شهادت امام حسین(ع) انرژی و شور و حماسه و عشق و هنر مورد نیاز نسلهای بشر تا آخرین ایستگاه تاریخ تأمین شد که پیر ما گفت: «هر چه داریم از محرم و صفر است». چند لحظه انقلاب را تهی از سرمایهی دفاع مقدس فرض کنید و فکر کنید قرار بود این چهار دهه بدون تجربه، ادبیات، روحیه، حماسه و هنر دفاع مقدس بگذرد... آنوقت واقعا کمیتمان در همهچیز لنگ بود و هیچ جذابیتی دیگر نداشتیم؛ نه برای خودمان، نه برای دیگران. صدام هم با جنایتش بهتر از هر نفوذی دیگری انقلاب را به خارج از مرزهای ایران صادر کرد. این وضع دشمنان خونی و قسمخوردهی ماست. تکلیف باد و آب و شن و آتش و طوفان و زلزله و سیل هم روشن است دیگر. همهچیز دارد داد میزند که این روزها همان دوران آخرالزمان است که انشاءالله باشد. پس اتفاقهای بزرگ جهانی و منطقهای همه باید مستقیم یا غیر مستقیم به نفع ظهور امام زمان(عج) تمام شود. لابد هر بحرانی قرار است زمینهی یک رزمایش را فراهم کند و اصناف گوناگون و قشرهای مختلف مردم هر کدامشان قرار است چند روزی کار جهادی را تمرین کنند. بالأخره حکومت امام زمان(عج) با مدیریت و کار جهادی خواهد چرخید و مردم در زمان غیبت باید دورههای پیشنیاز را گذرانده باشند. کافی نیست فقط رزمندگان و نیروهای مسلح روحیهی جهادی داشته باشند. معلمان، پزشکان، پرستاران، طلاب، آتشنشانان، سرمایهداران، تاکسیرانان و همه و همه باید روحیهی ایثار و تجربهی کار جهادی را داشته باشند. فعلا #کرونا چندین صنف محترم را درگیر خود کرده تا تمرین کار جهادی پرخطر و شبانهروزی کنند. سالهای گذشته هم سیل و زلزله و آتشسوزی همین کار را کرده بودند. خدا را چه دیدی! شاید این ویروس منحوس از بین کشورهای منطقه، اول و بیشتر سراغ ایران؛ «امالقرای جهان اسلام» آمد تا پزشکان و پرستاران و گروههای جهادگر با کسب تجربه در وطن، چند روز دیگر به داد برادران و خواهران خود در دیگر کشورهای بلاد اسلام بشتابند و یک گام دیگر به آرمان «امت واحده» پیش برویم. شاید این ویروس آمده است تا مکتب سلیمانی را نه در میان همسنگرانش که در میان پزشکان و پرستاران و دیگر اصناف مردم ایران نشر دهد و روحیهی واگیردار جهاد و مقاومت و ایثار و مهربانی را شهر به شهر منتقل کند. به هر حال در آخرالزمان و قبل از ظهور چندان نقل و نبات پخش نمیکنند. زمانه زمانهی تمرین و رزمایشهای سخت است و اصلا جای غر زدن و کم آوردن نیست. فعلا که چیزی نشده است، این سطح از آمادگی هم که اصلا قابل قبول نیست، آقای ما هم که همچنان در پس پردهی غیبت؛ پس قاعدتا میرویم که داشته باشیم...