213ـ چانهزنی بندهای حاضرجواب با خدای مهربان!
چانهزنی امیرالمؤمنین(ع) با خدا معرکه است. دعاهایش هیچ شباهتی به دعاهای رسمی و اداری و کلیشهای ما در آخر مجالس ندارد. هیچ هم اصرار ندارد آخر جملاتش با «بفرما» تمام شود. در دعاهایش گویی اصرار دارد تا قِران آخر رحمت و مغفرت و لطف خدا را از چنگش دربیاورد؛ «أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّي مِنْ كُلِّ خَيْرٍ أَنْزَلْتَه» جوری دعا میکند انگار قرار نیست فردا و پس فردایی در کار باشد. مثل طفلی که هر چه بخواهد همین الآن میخواهد و طاقت صبوری ندارد، پای بیصبری بر زمین میکوبد و به خدا میگوید: همین الآن! « أَنْ تَهَبَ لِي فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ كُلَّ جُرْمٍ أَجْرَمْتُهُ». تذلل و فروتنی علی(ع) در برابر خدایش یک طرف؛ ناز و طلبکاری و زیادخواهی و سیریناپذیریاش در خانهی خدا یک طرف. و فقط خدا میداند چقدر دوست داشت خدا این چانهزنی علی(ع) را با خودش.
پای مناجات شعبانیهی امیرالمؤمنین(ع) که بنشینی، در کنار حس گنهکاریات حس پرروگریات هم گل میکند. میشوی بندهی گنهکارِ پرروی خدا. گنهکار پررویی که راستراست در چشم خدا زل میزند و میگوید: «خدای من اگر بخواهی بازخواستم کنی که چرا جنایت کردی، آن وقت من هم بازخواستت میکنم که چرا نبخشیدی؟! اگر بگویی: چرا گناه کردی؟ من هم خواهم گفت: خب تو چرا نیامرزیدی؟»؛ «إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِك.» یعنی گیرم من خوب بندگی نکردم، تو چرا خوب خدایی نکردی؟! یا میگوید: «خدایا! اگر مرا محروم کردی، پس چه کسی روزیام دهد، اگر تحویلم نگیری پس چه کسی هوایم را داشته باشد؛ إِلَهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي وَ إِنْ خَذَلْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي» حالا مگر قرار است حتما تحویلت بگیرند که سر این که چه کسی این کار را بکند چانه میزنی، بندهی خدا؟! همین است که هست، به وقت مناجات شعبانیه قرار نیست بنده کوتاه بیاید.
دوست دارم یک گندهلات خوشمرامی جلسهی مناجات شعبانیه بگیرد و او برایمان بخواند مناجات را. حتما شنیدن دارد مناجاتخوانیاش؛ مخصوصا وقتی از علی(ع) الهام بگیرد و زبان بریزد برای اوستاکریمش. میخواهم مرامگذاشتنهای علی(ع) برای خدا را از زبان یک لات بشنوم؛ آنجایی که میگوید: «اگر به جهنمم بیاندازی، به دوزخیان خواهم گفت دوستت دارم!» انگار میخواهد شرمنده کند خدا را! انگار دارد خدا را در رویدربایستی قرار میدهد! انگار غیر مستقیم دارد میگوید: خدایا اگر نبخشی مرا حرفی نیست، ولی برای تو بد میشود و آبرویت در جهنم به خطر میرود، چون من که نمیتوانم دوستت نداشته باشم یا این محبت را کتمان کنم. آن وقت جهنمیها نخواهند گفت: این چه خدایی است که بندهاش دوستش دارد و او میسوزاندش؟!
مناجات شعبانیه خوراک جوانهای بیکلهی بیمنطق زباننفهمی است که قاعده و منطق و ضابطه و مقررات سرشان نمیشود. بیایند ببینند چقدر این مناجات با فازشان هماهنگ است؛ «خدایا میدانم خیلی خیلی کم از تو اطاعت کردم، اما در عوض خیلی خیلی زیاد از تو توقع دارم؛ إِلَهِي إِنْ كَانَ قَدْ صَغُرَ فِي جَنْبِ طَاعَتِكَ عَمَلِي فَقَدْ كَبُرَ فِي جَنْبِ رَجَائِكَ أَمَلِي!» خب این چه ربطی به آن دارد؟! هر که جای خدا بود میگفت: «بندهی خدا! گناه کردی، یک قورت و نیمت هم هنوز باقی است؟!». ولی خداست دیگر؛ خوشش میآید بندهاش این چنین پرادعا با او صحبت کند و از مهربانی و کرم و لطفش بُل بگیرد.
با مناجات شعبانیه، حاضرجوابی علی(ع) را تماشا کن و لذت ببر. فقط همین را نگفت که: خدایا هر چه بگویی برایت جواب دارم! وگرنه هر چه خدا امکان داشت بگوید، جلوجلو علی(ع) گفت و جواب داد و توپ را در زمین خدا انداخت. سرسوزنی هم از خودش و اطاعت و عبادات کمنظیرش مایه نگذاشت؛ همه را به لطف و کرم و مهربانی خدا حواله داد و خودش را کنار کشید. جوابهایی داد که ما هم میتوانیم به خدا بدهیم. «خدایا اگر من سزاوار لطف تو نیستم، خب در عوض تو که سزاوار لطف به من هستی [پس این به آن در]!»
مناجات امیرالمؤمنین(ع) را که تماشا کنی، به یک چانهزنی میماند. چانهزنیای که در آن بندهی عزیز دل خدا، یاد گرفته چطور خدا را قانع کند و ازش امتیاز بگیرد؛ خدایا مگر مهربان نیستی؟! مگر بخشنده نیستی؟! مگر آمرزنده نیستی؟! مگر خوب نیستی؟! خب پس بفرما؛ در و تخته جور است و همه چیز سر جایش است! چیزی از تو نمیخواهم چز این که خداییات را بکنی! باز ببین احیانا گناهی از قلم نیانداختی که نبخشیدهای؟! خدا هم بدش نمیآید. مهربان است و عاشق بندهی زیادهخواه!