شهری که نهی از منکر نداشت!
حال و روز شهر مدینه پس از رحلت پیامبر(ص) بسیار دلگیر و نفسگیر است. تصور زندگی در این شهر نفس را در سینه حبس میکند، چه رسد به این که آدم بخواهد زندگی در این شهر را تجربه کند. چند منافق نابکار برای ولایت امیرالمؤمنین(ع) و سرنوشت اسلام، نقشه کشیدهاند و در سکوت مرگبار مردم، کارشان گرفته است.
شهر، چنان دلگیر و نفسگیر است که گریهی حضرت صدیقهی کبری(س) بند نمیآید. شهر بوی دود میدهد نه عنبر و عود. گویی گرد مرگ بر این شهر پاشیدهاند. مردان شهر، مردنمایان نامردند و زنانش هم بیعاطفه و نامهربان. بیشتر به شهر مردگان میماند. علائم حیاتی مردم شهر از کار افتاده است. جگرگوشهی رسول خدا(ص) را زدند، اما شهر آرام است و آب از آب تکان نمیخورد. درب خانهی علی و فاطمه را سوزاندند، اما نظم شهر همچنان برقرار است. هیچ پرچم سیاهی بر سردر خانهای به نشانهی اعتراض یا عزا برافراشته نشده است. بازار شهر به نشانهی اعلام عزای عمومی تعطیل نیست و خرید و فروش برقرار است. هیچ راهپیمایی و تجمعی در کار نیست. شهر در امن و امان است و مناسبات اجتماعی و اقتصادیاش برقرار. شمع خانهی علی(ع) را خاموش کردند، اما چراغ هیچ خانه و دکان و مسجد و مکتبی به نشانهی اعتراض خاموش نشد. و تو ببین که چقدر نفس کشیدن در این شهر سخت میشود.
امروز هر بیسروپایی که یک جو غیرت و وجدان داشته باشد میفهمد که شهری که چنین مردم مردهی بیبخاری داشته باشد، جای زندگی نیست؛ هر چند که شهر پیامبر(ص) باشد. ولی حواسمان نیست که آن کاری که مردم مدینه رها کرده بودند، همچنان نام چندان محبوبی در میان ما ندارد! وظیفهی مردم مدینه نهی از منکر بود که نکردند! و به قول حضرت صدیقهی کبری(س) مردم این شهر، عمل زشت زیانبار را دیدند و چشم پوشیدند و ندید گرفتند؛ «الْمُغْضِيَةَ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبِيحِ الْخَاسِر» [احتجاج طبرسى/ج1/ص106]. به قول امام رضا(ع)، گناههای کوچک، راهی به سوی گناههای بزرگاند؛ «الصَّغَائِرُ مِنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ إِلَى الْكَبَائِر» [عيون أخبار الرضا(ع)/ ج2/ ص180]، پس لابد عدم نهی از منکرهای کوچک، رفته رفته چراغ نهی از منکرهای بزرگ را هم خاموش میکند و آنگاه، شهر برای مردمش ناامن میشود و بساط زندگی شیرین از آن رخت برخواهد بست!
نه؛ نمیشود حاشا کرد که امر به معروف و نهی از منکر، خالی از دردسر و تلخی نیست؛ چه برای آمر و ناهی، و چه برای گنهکار و خطاکاری که هدف امر به معروف و نهی از منکر قرار میگیرد. گنهکارِ بیچاره، از سر هوس یا جوگیری یا هر چه، پیه گناه را به تنش مالیده و پای مجازاتش هم ایستاده و حالا میخواهد بدون مزاحم گناه کند که حداقل لذتش به عذابش بیارزد. معلوم است که او نهی از منکر را برنمیتابد؛ حالا هر چه میخواهد با زبان خوش و چهرهی بشّاش باشد!
بله میدانم؛ نهی از منکر تلخ است. ولی مثل همه چیز این عالم که رنج و لذتش قابل تفکیک نیست و عسر و یسرش از هم جداناپذیر است، که فرمود: (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا) [انشراح/6]، دستآوردهای شیرین و امنیتبخش و رفاهگستر امر به معروف و نهی از منکر، بدون پذیرش دردسرها و تلخیهایش دستیافتنی نیست.
شاید بدمان نیاید جامعه نسبت به ظلم و تبعیض و شرارت حساس باشد و نسبت به گناههای دیگر، غیر حساس. یعنی آن اولی را نهی از منکر کند و این دومی را بیخیال شود. کاش میشد ولی نمیشود! گویا ریخت و ترکیب جامعه بر این است که اگر نسبت به گناه بیخیال شد و نهی از منکر نکرد، رفته رفته به ظلم هم عادت میکند و دیگر کاری به کار ستمکاران و اشرار هم نخواهد داشت. گویا این یک قاعدهی اجتماعی یا بگو سنتی الهی است که در شهر اگر نهی از منکر نباشد، فتیلهی حساسیت مردم چنان پایین میآید که اشرار در این شهر قدرت پیدا میکنند.
از این قاعدهی ناب ائمهی هدی(ع) رونمایی کردند که یا امر به معروف و نهی از منکر میکنید، یا بدترینهایتان بر شما مسلط خواهند شد؛ «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيُسْتَعْمَلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ» [كافي/ج5/ص56]. امنیت و عدالت، دستآوردهای شیرین و حیاتی امر به معروف و نهی از منکرند. این شیرینی به تلخی دردسرها و حالگیریهایش میارزد.
یادداشتم در روزنامه رسالت 1402/9/19