117ـ دشواری های پیام غدیر
به نظر شما انسانهای کمی تا قسمتی خوب را راحتتر میتوان دوست داشت یا انسانهای خیلی خوب را؟ به عبارت دیگر مردم بیشتر با انسانهای نیمچه خوب مشکل پیدا میکنند و دشمنی میکنند یا با انسانهای خیلی خوب؟
فرض کنید شاگرد اول کلاس و نابغهی مدرستان تا کنون حتی یک نمره غیر بیست نداشته است. شیمی و فیزیک و ریاضیاش بیست است و اساسا خودش فرمول کشف میکند. ادبیاتش هم حرف ندارد، چرا که دیوان حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی را از بر دارد و خود شاعر بداهه گوی قدری است. حافظ قرآن و نهج البلاغه است و در اطلاعات دینی در حد یک دانشمند و متفکر چیز میفهمد. از اینها گذشته ورزشکاری حرفهای است و در هر تیمی بازی کند، همان تیم با تفاضلی وحشتناک میبرد. معلمها دیگر از او امتحان نمیگیرند و به جای آن یک نمرهی بیست در کارنامه اش قرار میدهند. هیچ یک از مسؤولین مدرسه از علت غیبتهایش سؤال نمیکنند و او به هر علتی به مدرسه نیاید، غیبتش موجه حساب میشود. زنگ تفریحها او تنها دانشآموزی است که مختار است کجای مدرسه بنشیند و بماند و اصلا ملزم به حضور در حیاط مدرسه نیست. یک روز او دیر وارد کلاس میشود ولی با کمال ناباوری میبینید که استاد به جای بازخواست او، به احترام او بلند میشود و برپا میدهد! همیشه در اهدای جوایز او سهم دارد و اتفاقا بزرگترین و نفیسترین هدایا برای اوست. او هر کاری کند مورد تحسین دبیران و مدیر مدرسه قرار میگیرد و اگر مشابه همان کار را شاگرد دیگری انجام دهد، به هیچ وجه چنین تحسینی نمیبیند. همهی معلمها و مدیر مدرسه هم بارها و بارها اعلام کردهاند که این شاگرد اول مدرسه را از بقیه بیشتر دوست دارند. و از همهی اینها گذشته هر دستوری که این شاگرد بدهد، بر همه واجب الاطاعه است و همه باید به حرفش گوش دهند...
حتما تصدیق میفرمایید که چنین شاگردی خیلی وقتها بین دیگر بچههای مدرسه غریب میشود و خیلیها دیگر نمیتوانند دوستش داشته باشند، حتی اگر او با این همه علم و هنر، در اخلاق و تواضع هم در اوج باشد و اصلا خودش را نگیرد و از اختیاراتش هم خیلی استفاده نکند. اما مشکل اینجاست که میزان علم و فضل و هنر و کمالاتش باعث میشود که هر کسی که در کنارش قرار بگیرد و خود را با او مقایسه کند، احساس حقارت و خودکمبینی کند. و طبیعی است که کمتر کسی میتواند این احساس را برای مدت زیادی تحمل کند. حتما در چنین مدرسهای خیلیها به این شاگرد نابغه حسادت میکنند و تحمل وجودش را نمیکنند.
این مدرسه همان شهر پیغمبر است که شاگرد زرنگ و جوانی چون علی بن ابیطالب(علیه السلام) داشت. امیر المؤمنین (علیه السلام) همان شاگرد زرنگ کلاس پیغمبر (صلی الله علیه وآله) بود که هیچ کس به علم و عبادت و جهاد و ایثار و شهامت و شجاعتش نمیرسید و رقابت با او کاری بیهوده و بینتیجه بود.
راستی اگر من و تو در شهر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) بودیم، چه میکردیم و چه احساسی میداشتیم؟ فرض کن از مهاجرانی بودیم که در همان روزهای آغازین به پیامبر ایمان آوردهایم و از همه چیزمان در راه پیامبر و دینش گذشتهایم و همهی دوستان و خویشان را رها کرده و با پیامبر (صلی الله علیه وآله) راهی مدینه شدیم... پیامبر وارد مدینه میشود و همان آغاز کار بر آن میشود که مسجدی بسازد.و من و تو نیز همدوش پیامبر (صلی الله علیه وآله) در ساخت و ساز مسجد النبی مشارکت میکنیم و عرق میریزیم. و باز مانند برخی دیگر از مسلمانان حجرهای رو به مسجد میسازیم که دربی مستقیم به طرف مسجد داشته باشد. اما چند روزی نمیگذرد که پیامبر (صلی الله علیه وآله) دستور میدهد همهی دربها به سوی مسجد بسته شود. ما مقاومت نمیکنیم و دستور پیامبر (صلی الله علیه وآله) را روی چشم میگذاریم و دربی را که خیلی برایمان عزیز بود و مایهی افتخارمان بود، میبندیم. اما با کمال تعجب میبینیم درب خانهی علی (علیه السلام) همچنان باز است! و آنجاست که خبردار میشویم علی (علیه السلام) استثنا است. او نور چشم رسول (صلی الله علیه وآله) است و با دیگر اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرق دارد.
ده سال در مدینة الرسول کنار پیامبر (صلی الله علیه وآله) میمانیم و تلاش میکنیم مو به مو سخنان او را یاد بگیریم و به کار بندیم. در همهی غزوات و جنگها دوشادوش پیامبر (صلی الله علیه وآله) میجنگیم و جهاد میکنیم اما دریغ از یک آیه قرآن که از سوی خدا نازل شود و مدح وثنای ما را بگوید. همه خوب درک میکنیم و میفهمیم که اگر آیهای از قرآن نازل شود و از ما تعریف کند یا تأییدمان کند چه شود و عجب افتخار بزرگی برای ما خواهد بود! و از طرفی میدانیم که نزول وحی فرصتی موقتی است که تا همیشه نخواهد بود و همزمان با رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) از این جهان رخت برخواهد بست. اما چه کنیم که هر چه میکنیم و هر عمل نیکی که انجام میدهیم به چشم خدای پیامبر نمیآید و آن را درخور نزول آیهی قرآنی نمیبیند. و در عوض علی (علیه السلام) هر کاری بکند، آیهای از قرآن نازل میشود و به او آفرین میگوید؛ آن هم کارهایی که به ظاهر چندان سخت نمیآید و ارزشش آن قدرها هم معلوم و روشن نیست...
همه هاج و واج میمانند که مگر صدقه دادن در حال رکوع چه شاهکار بینظیری است که علی (علیه السلام) با انجامش چنین آیهی ماندگار و بینظیری را از سوی خدا دریافت میکند. و برای خیلیها سؤال پیش آمد که اگر خودشان نیز افطار خود را به فقیری داده بودند، باز چنین هل أتایی در مدح و ثنایشان نازل میشد؟!
ده سال به همین شکل میگذرد و هر چند روز یک بار آیهای در وصف علی (علیه السلام) نازل میشود یا سخن بلندی از زبان مبارک پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) در ثنای او صادر میشود. و باقی مسلمانها از یک هزارم این همه آیه و حدیثِ ثناگو محروم و بینصیب. هر کسی که کمترین احساس رقابتی با امیر المؤمنین (علیه السلام) داشت، بعد از ده سال دیگر کاملا از این همه احساس حقارت در کنار امیر المؤمنین (علیه السلام) به ستوه رسیده بود و دیگر هیچ نمیتوانست او را دوست داشته باشد؟!
و سرانجام آیهی ابلاغ ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) در چنین فضایی نازل شد و واقعهی غدیر نیز در چنین شرایطی به پا شد. ابلاغ ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) به اندازهی همهی رسالت میارزید که اگر آن را انجام نمیداد همهی آن بیست و سه سال رسالت بر هوا بود. و باز به اندازهی سنگینی همهی رسالت، سخت و دشوار بود. حق داشت پیامبر (صلی الله علیه وآله) از جبرئیل بخواهد از جانب او نزد خداوند رود و بخواهد که او را از تبلیغ رسالت معاف بدارد. و پیامبر به همین مطلب در خطبهی خود اشاره کرد. «سَأَلْتُ جَبْرَئِیلَ أَنْ یَسْتَعْفِیَ لِی عَنْ تَبْلِیغِ ذَلِکَ إِلَیْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ لِعِلْمِی بِقِلَّةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَثْرَةِ الْمُنَافِقِین» [الاحتجاج/ج1/ص59].
و باید قبول کرد که کمتر کسی در آن شرایط میتوانست زیر بار سنگین ولایت دوام بیاورد و این برتری فوق العادهی علی (علیه السلام) را بر خودش تحمل کند. آن روز همه با علی (علیه السلام) بیعت کردند، اما سرانجام فقط کسانی شیعهی او شدند که یک ذره احساس رقابت با او نداشتند و خود را نوکر امیر المؤمنین (علیه السلام) میدانستند که هر چه خدا پیامبر از امام و مرادشان تعریف میکرد، آنها بیشتر خوشحال میشدند و سرورشان روزافزون میگشت؛ خاکی دلانی که خود را فرزند ابوتراب میدیدند اگر چه چون سلمان عمری چند صد ساله داشتند. نرخ ولایت به این گرانی است و در هر زمان فقط کسانی شیعهی واقعی امیر المؤمنیناند که این قیمت گران و مقطوع ولایت را بپردازند.