چشم خدا

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

دست نوشته های دینی و سیاسی و اجتماعی من

چشم خدا

گفت می خواهم بدانم کیستی
گفتمش آقای من سید علی است

بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۴ ارديبهشت ۰۲، ۱۸:۴۴ - اندیشکده اریحا
    طیب الله

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خیال» ثبت شده است

9ـ سیر و سلوک با خیال

علمای اخلاق می­گویند: اگر با عضوی گناه کردی، برای پاک کردن آلودگی­های آن، با همان عضو کار خوب انجام بده تا آن ظلمت و آلودگی از بین برود. مثلا اگر کسی با چشمانش گناهی مرتکب شد، خوب است که بعد از آن قرآن را باز کند و ظلمت­های نشسته بر چشمش را با نور قرآن برطرف سازد.

گویا چنین قانونی وجود دارد که به هر روشی که انسان خود را آلوده و تاریک کرد، با همان روش می­تواند، خود را نورانی کند.

یکی از روش­هایی که ما جوان­ها به وسیله­ی آن گناه می­کنیم و قلبمان را تیره و تاریک می­سازیم، فکر و خیال است. ما نه تنها با گناه، بلکه با تخیل صحنه­های گناه نیز روحمان را آلوده می­کنیم. روح آلوده هم اهل کارهای قشنگ و زیبا نیست. ازاین­رو برای رها شدن از این آلودگی باید کاری کرد و چاره­ای اندیشید.

بیاییم مدتی این روش را تجربه کنیم که با همان فکر و خیال به پاک­سازی روحمان بپردازیم. این روش برای کسانی که مانند من، از اراده­ی ضعیفی برخوردارند، روش خوبی است، چون در این روش، خبری از عمل نیست؛ هر چه هست، همان خیال است. شاید خداوند، قدرت تخیل را به ما داده است که ببیند، ما در آن فضای خیال که بدور از محدودیتهای عالم واقع است، چه می­کنیم و به کجاها پر می­کشیم.

راستی اگر جوانی در خیال خویش تصور کند که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کرده و او در رکاب آقا می­جنگد و می­رزمد، او چگونه زندگی خواهد کرد و این تخیل چقدر او را نورانی خواهد ساخت؟

اگر جوانی در تنهایی­ها و خلوت­هایش صحنه­ی شهادتش را در رکاب امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) به تصویر بکشد، و چنین تصور کند که در آخرین لحظات عمرش، امام بر سرش می­آید و سرش را به دامن می­گیرد و بوسه­ای بر پیشانی غرق به خونش می­زند... این فکر و خیال، چه نوری بر دل او خواهد تاباند؟

آن چه مسلم است، این است که دیگر این جوان جور دیگری با خدا نجوا خواهد کرد و دعای او برای امر فرج، قیمت دیگری خواهد داشت.

این فکر و خیال­ها هم لذت خاص خود را دارد. اما چه کنیم که این فکرها، نوعی پرواز روح به حساب می­آید و انسانی که گناه می­کند، روح بی­بال و پری دارد که از تخیل قشنگ هم ناتوان است.

3ـ نماز را می توان از بازی بچه ها یاد گرفت

بازی کردن بچه­ها منظره­ی تماشایی و لذت­بخشی است. بچه­ها گاهی یک ساعت با دو سنگ یا دو سه تکه چوب بازی می­کنند و هیچ خسته نمی­شوند؛ کاری که اگر یک دقیقه آن را تجربه کنیم، برای ما خسته کننده خواهد بود.

علت این که بچه­ها با این تکه­های چوب و سنگ حال می­کنند، این است که آنها کاری به ظاهر این سنگ و چوب ندارند. بچه­ها در ذهن و خیال خودشان برای هر یک از این سنگ و چوب شخصیتی تعریف می­کنند. در ذهن یک کودک، این سنگ مهربان است و آن یکی بداخلاق است؛ یک چوب شاه است و دیگری وزیر یا غلام او است. کودکان اگر تکه چوبی را در جوی آبی بیاندازند، آن چوب، کشتی بسیار مهمی خواهد بود که جان بابا و مامان و عمه و خاله و دوستان آن کودک به امنیت آن کشتی بستگی دارد.

بازی نکردن ما بزرگ­ترها با این وسایل و لذت نبردن، فقط برای این است که نیروی تخیل ما به اندازه­ی کودکان نیست، وگر نه اگر شرکتی تقبل زحمت کند و در یک بازی رایانه­ای او به جای ما تخیل کند و تخیلش را به تصویر بکشد، ما بزرگ­ترها هم چنان گرم بازی می­شویم که هیچ آبرویی برای ما باقی نماند.  

راز بی­حالی و بی­شوری ما در نماز همین است. ما برای قیام و سجود و رکوع قنوتمان هیچ معنا و مفهومی قائل نیستیم و ذهن و خیالمان را با معانی زیبای این کارهای قشنگ درگیر نکردیم. آنهایی که با معانی زیبای این اعمال انس گرفته­اند، هیجان و شور و لذت سرشاری را در نماز تجربه کرده­اند.

خدای ما کار بسیار زیبا و پرهیجان و لذت­بخشی را بر ما واجب کرده است. حیف که ذائقه­مان را خراب کرده­ایم.