197ـ وقتی دوست نداشتم برق بیاید!
من از قدیم و ندیم چندان مشکلی با قطعی برق نداشتم. با گرمایش و این اواخر با از کار و کاسبی افتادن چرا، ولی کلا با فضای تاریک حال میکنم. اولین خاطراتم از قطعی برق و تاریکی برمیگردد به روزهای آخر سالهای جبهه که قم و تهران هم آماج بمبباران صدام شده بودند و مدارسمان مثل این روزها تعطیل بود. هر چند روز یکبار آژیر خطر، وسط برنامهی فیلم و سریال میآمد و پشت بندش برق میرفت. سنّم آن قدری نبود که در آن شرایط همدل با پدر و مادرم دلم شور بزند و همزبان با آنها ذکر بگویم و آیة الکرسی بخوانم. فقط صدای بمبباران و لرزش شیشهها را شنیده و دیده بودم اما خود بمبباران و خرابی و کشتارش را نه. پس همچنان با آزیر قرمز و قطعی برق و حتی صدای بمبباران کمبود هیجانم را جبران میکردم!
آن روزها شیشهی پنجرهها را چسبکاری میکردند تا با موج انفجار از هم نپاشد و خطری مضاعف نسازد. برقها هم فرت و فرت میرفت حتی در سالهای بعد از جنگ. یک وسیلهی گازسوز روشنایی هم پای ثابت تأسیسات خانههای ما بود. با قتیله کار میکرد و صدایش شبیه موتور هواپیما بود، ولی آهستهتر! ماهی یکبار توپ و اسباببازیهایمان به آن میخورد و شیشهاش میشکست و فتیلهاش پودر میشد، ولی لوازم یدکیاش را حتی بقالیها و سوپریها هم داشتند.
سالها بعد، در همان سالهای اول سقوط صدام حدود یک ماه با همسرم به عراق سفر کردیم. برق هر دو ساعت میرفت و خواب و راحتی و آسایش ما را با خود میبرد. شبها که برق میرفت فانوسی را روشن میکردیم یا در حیاط زیر نور ماه میرفتیم، حیاط را آبپاشی میکردیم و میز و صندلی را همان جا میچیدیم و دور هم جمع میشدیم و با در کنار هم بودن و گپ و گفت و خاطره تعریف کردن سرگرم میشدیم. بزرگترها قشنگ فرصت پیدا میکردند خاطراتی را برایمان تعریف کنند که اگر دو سه ساعت برق قطع نمیشد هیچ گاه فرصت نمیشد تعریف کنند. برق که میآمد همه خوشحال میشدند، اما هر کس میرفت پی کار خودش و جمع، متفرق میشد. برای همین خیلی وقتها من چندان مایل نبودم برق دوباره برگردد. گعدهی دور هم نشینی و گپ و گفت دلچسب صمیمانه را هیچ چیزی نمیتوانست به هم بزند جز برق لعنتی!
برق که نباشد مخصوصا شبها دیگر هیچ کاری نمیشود کرد، حتی موبایلها هم اگر شارژ باشند، آن موقع چراغ قوهاند نه موبایل. تلویزیون هم خدا را شکر با برق کار میکند و آن موقع خاموش است. کتاب هم نمیشود خواند. پس لا جرم باید در کنار همدیگر بنشینیم و با هم گپ بزنیم تا بچهها نترسند و دلمان نگیرد.
برق مملکت اگر شبها ساعت نه تا صبح میرفت خیلی چیزها خراب میشد حتما، ولی عوضش اعضای خانواده به هم نزدیکتر میبودند و روابط بهتر بود.
سلام دوست عزیزم
میتونم ازت یه خواهش بکنم؟
امکانش هست این لطف رو در حقم بکنی؟
میخوام اگه میشه منو با عنوان زیر توی وبت لینک کنی:
خرید فالوور clubhouse
https://followshe.ir/buy-followers-clubhouse-invitations/
ممنون و سپاسگزارم ازت